کانون

نسخه‌ی کامل: من و دلتنگی و این بغض مدام ...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.

هرگزم نقش تو از لوح دل و جان نرود

هرگز از یاد من آن سرو خرامان نرود

از دماغ من سرگشته خیال دهنت

به جفای فلک و غصه دوران نرود

در ازل بست دلم با سر زلفت پیوند

تا ابد سر نکشد وز سر پیمان نرود

هر چه جز بار غمت بر دل مسکین من است

برود از دل من وز دل من آن نرود

آن چنان مهر توام در دل و جان جای گرفت

که اگر سر برود از دل و از جان نرود

گر رود از پی خوبان دل من معذور است

درد دارد چه کند کز پی درمان نرود

هر که خواهد که چو حافظ نشود سرگردان

دل به خوبان ندهد وز پی ایشان نرود

[تصویر:  91.gif]نیا باران[تصویر:  91.gif]
[تصویر:  91.gif]زمین جای قشنگی نیست[تصویر:  91.gif]
[تصویر:  91.gif]من از جنس زمینم [تصویر:  91.gif]
خوب میدانم
[تصویر:  91.gif]که گل در عقد زنبور است [تصویر:  91.gif]
اما یک طرف سودای بلبل
[تصویر:  91.gif]یک طرف بال و پر پروانه را هم دوست میدارد[تصویر:  91.gif]
[تصویر:  91.gif] نیا باران[تصویر:  91.gif]
[تصویر:  91.gif] پشیمان میشوی از آمدن [تصویر:  91.gif]
[تصویر:  91.gif]زمین جای قشنگی نیست[تصویر:  91.gif]
درناودانهاگیرخواهی کرد
[تصویر:  91.gif] من ازجنس زمینم خوب میدانم [تصویر:  91.gif]
که اینجاجمعه بازاراست
[تصویر:  91.gif]ودیدم عشق رادربسته های کوچک [تصویر:  91.gif]
[تصویر:  91.gif]زردنسیه میدادند[تصویر:  91.gif]
دراینجاقدرمردم رابه جو اندازه میگیرند
[تصویر:  91.gif] نیاباران زمین جای قشنگی نیست[تصویر:  91.gif]
[تصویر:  91.gif]در این جا شعر حافظ را[تصویر:  91.gif]
به فال کولیان در به در اندازه میگیرند
[تصویر:  91.gif]..زمین جای قشنگی نیست..[تصویر:  91.gif]
[تصویر:  91.gif].نیا باران..[تصویر:  91.gif]
[تصویر:  37.gif]
هر روز می پرسی که : آیا دوستم داری ؟
من جای پاسخ بر نگاهت خیره می مانم
تو در نگاه من چه می خوانی نمی دانم
اما به جای من تو پاسخ می دهی : آری
ما هر دو می دانیم
چشم زبان پنهان و پیدا راز گویانند
و آنها که دل با یکدگر دارند
حرف ضمیر دوست را ناگفته می دانند
ننوشته می خوانند
من دوستت دارم را
پیوسته در چشم تو می خوانم
نا گفته می دانم
من آنچه را احساس باید کرد
یا از نگاه دوست باید خواند
هرگز نمی پرسم
هرگز نمی پرسم که : آیا دوستم داری ؟
قلب من وچشم تو می گوید به من آری
بــاران بـهـانــه اي بــــود كـــــه زيـــر چــتــر مــــن تـــا انــتــهـــــاي كـوچـــــه ـبـيـايــي .........
كـــاش نــه كــوچـــــه انـتـهــــايـــي داشــتــــ و نــه

بـــاران بـنـد مـيـامـد ........!!!...
خدایا تو را عاشق دیدم و غریبانه عاشقت شدم
تو را بخشنده پنداشتم و گنه کار شدم
تو را وفادار دیدم و بی وفایی نمودم ولی هر کجا که رفتم سرشکسته بازگشتم
تو را گرم دیدم و در سردترین لحظات به سراغت آمدم


اما...


تو مرا چه دیدی که همچنان بخشنده و توبه پذیر و مشتاق بنده ات ماندی؟؟؟
ای علی گو ای فدایت جان و دل

ای تو را دست خدا در آب و گل

ای علی گو قدر این دل را بدان53

ون یکادو چار قل بر آن بخوان
53

چشم نا پاک از دل پاک تو دور

ای علی گو تا زمان نفخ صور

دل نه این دل نیست اندر سینه ات

عکسی از مولاست بر آیینه ات

هر دلی کان خانه ی مولا بود53

خانه دارش حضرت زهرا بود
53

چون که زهرا خانه دار خانه شد

قصر آباد این دل ویرانه شد
خدا به حق دل عاشقان سرگردان
مرا به آنچه که بودم دوباره برگردان
به کد خدایی آبادی به دور از عشق
نه این رعیّت خانه خراب و سرگردان
یقین که عشق و غمش حکم نان انسان است
ولی امان که اگر در گلو بماند نان
جناب عشق عجب باغبان بی رحمی است
دو لاله چیدن از آن باغ و این همه تاوان!
به قدر قدرت هر کس ستم سزاوار است
مگر که بید چه دارد برابر طوفان
خدا بریده ام از عشق و زندگی دیگر
به آیه آیه توبه به جان الرحمان
« علی حیات بخش »
باران را بهانه کردم و گریستم
تا
کس نداند که گرفتار کیستم
[تصویر:  25483742640268964791.jpg]
من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل برنکنم ز دوست تا جان ندهم
53258zu2qvp1d9v
آه باران باران
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟!
[تصویر:  ey%20khoda.jpg]
ای خدا این وصل را هجران مکن

سرخوشان عشق را نالان مکن

باغ جان را تازه و سرسبز دار

قصد این بستان و این مستان مکن

چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن

خلق را مسکین و سرگردان مکن

بر درختی کآشیان مرغ توست

شاخ مشکن مرغ را پران مکن

جمع و شمع خویش را برهم مزن

دشمنان را کور کن شادان مکن

گر چه دزدان خصم روز روشنند

آنچ می‌خواهد دل ایشان مکن

کعبه اقبال این حلقه است و بس

کعبه اومید را ویران مکن

این طناب خیمه را برهم مزن

خیمه توست آخر ای سلطان مکن

نیست در عالم ز هجران تلختر

هرچه خواهی کن ولیکن آن مکن

رستنی ها کم نیست
من و تو کم بودیم

گفتنی ها کم نیست
من و تو کم گفتیم

دیدنی ها کم نیست
من و تو کم دیدیم

چیدنی ها کم نیست
من و تو کم چیدیم

خواندنی ها کم نیست
من و تو کم خواندیم

من و تو کم بودیم
ما به اندازه ی ما میبینیم
ما به اندازه ی ما میچینیم
ما به اندازه ی ما میگوییم
ما به اندازه ی ما میروییم


من و تو
خم نه و درهم نه و کم هم نه که میباید با هم باشیم


من و تو
حق داریم که به اندازه ی ما هم که شده باهم باشیم

گفتنی ها کم نیست...
چه کسی مسئول تر از مرغی است که به مفهوم هدف عالی تر زندگی پی برده و در جست و جوی آن است.
برای هزاران سال در تکاپوی یافتن کله ماهی بودیم.
ولی اکنون دلیلی برای زیستن داریم
زیستن به خاطر آموختن،بخاطر اکتشاف،و به خاطر رهـــــــــــــــایی!!!

قسمتی از کتاب «جاناتان مرغ دریایی»از ریچارد باخ(توصیه میکنم حتما بخونیدش.....)
زنده یادحسین پناهی :

تازه میفهمم بازی های کودکی حکمت داشت

زوووووووو.....

تمرین روزهای نفس گیرزندگی بود
روزی که دلی را به قدومی به نگاهی به کلامی بنوازی
از عمر حساب است.
ولی روز دگر هیچ........
[تصویر:  gs8kaychrmzfezys2ssi.gif]