کانون

نسخه‌ی کامل: من و دلتنگی و این بغض مدام ...
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
ماییم و نیمه جانی ، آن هم به لب رسیده .........

اهلی شیرازی 
بدترین حس دنیا ضعف القا شده از سوی اطرافیان
به امید روزی که باور کنیم و باور شویم
مــرا دردیــســت انـــدر دل

ڪــہ گر گــویم زبــان ســــوزد

وگــر پنہــان ڪــنم تــرســــم

ڪــہ مــغـز استــخـــوان ســـوزد
از کوشش بیهوده‌ی خود دست کشیدم
در بستر مرداب چه حاجت به تکاپوست؟!
مـــے رســد غــــــــــــم هـای بـے پایان به پــــــــایان 

غـــم مخــور : )
اومده سراغِ گلِ من
اگه گل منو اهلی خودش کنه..
اندازه کل سیارک هایی که گذروندیم تنها می‌شم . . .


چهارشنبه .. نمیدونم چندم آبان ماه
آهو
خدایا  من بنده  حقیر  از همینجا  ازت میخوام  هرکس که از تخریب دیگران لذت میبره به سزای اعمالش  برسونی
کاش برسونی به مقصد ...
این جان توان ندارد
این نیز بگذرد مهم اینه تو چطوری بخوای...
من شکوفایی گلهای امیدم را در رویاها میبینم،
و ندایی که به من میگوید:
گرچه شب تاریک است
دل قوی دار
سحر نزدیک است...
نیویورک برایم بی روح بود...
اون شهر....
که روزگاری سراب چشمک زن طلایی من بود 
حالا حالم رو بهم میزد
در آخرین شبم در نیویورک 
یکبار دیگه به آن خانه عظیم و عجیب برگشتم 
به خاطر میارم که چطور ما به خونه گتسبی می اومدیم
و راجب فسادش حدس گمان می زدیم ..
زمانی او در برابر ما ایستاده بود 
و رویای فساد ناپذیرش را مخفی می کرد 
ماه بالاتر آمده بود...
و در حالی که آنجا ایستاده و مشغول تفکر راجب به این دنیای قدیمی و ناشناخته بودم...

گتسبی به نور سبز باور داشت 
این آینده درخشان که سال به سال از ما دور تر میشد 
اهمیتی ندارد اگر از دستمان گریخت 
فردا سریع تر می دویم 
و دستمانمان را بیشتر دراز می کنیم.. 
سرانجام یک بامداد خوش...
بر خلاف جریان آب پارو می زنیم... 
به سمت گذشته روانه می شویم 

کتاب گتسبی بزرگ
یکی از بزرگترین اشتباهاتی مردم مرتکب میشن 
و من هم مرتکبش شدم 
افکار پوچه! 
میدونی میخوای چیزی و درست جلوه بدی 
حتی اگه واقعا اینطور نیست! 
اون موقعست که چیزی که واقعا درسته رو نادیده میگیری 
برای اینکه نظر خودت و تحمیل کنی...
این تله سختیه که باید ازش دوری کنیم !
[تصویر:  img_۲۰۲۱۱۱۲۰_۲۳۵۱۳۵_4wsj.jpg]
دلم میخواد بیام یه گوشه دنج حرمت بشینم باهات ساعتها حرف بزنم

تو بهتر صدای این دلو میشنوی
چه طور شد یهو انقد دلم گرفت
اینجا جای موندن نیست
نای موندن نیست
پای موندن نیست
هیشکی با من نیست
هرچی که خواستم
اینجا اصلا نیست
تنهام...
این جا دور من درده
زندگیم سرده
رنگ افسارم
تا ابد زرده
تنها تنهایی
باورم کرده
تنهام...