خانم عارفه تجربه ای که من در این مورد دارم اینه که وقتی ما پاکی برامون عادی میشه و یکم گارد خودمون رو پایین میاریم این حالتی که شما فرمودید رخ میده و در این حالت ممکنه چند روز طول بکشه تا به اصطلاح وضعیت تحمل ناپذیری برسه و خدایی نکرده لغزش پیش بیاد.
پیشنهاد من این هست که مجدد اهداف پاکیتون رو مرور کنید، به یاد بیارید زمان های پشیمانی و درد کشیدن های پس از لغزش رو و مجدد از همه عوامل محرک دور بشید و به خدا توکل کنید.
ان شاءالله از این مرحله هم عبور میکنید و مجدد به آغوش پر از آرامش پاکی برمیگردید.
(1399 بهمن 22، 0:25)زندگی آزاد نوشته است: [ -> ]خانم عارفه تجربه ای که من در این مورد دارم اینه که وقتی ما پاکی برامون عادی میشه و یکم گارد خودمون رو پایین میاریم این حالتی که شما فرمودید رخ میده و در این حالت ممکنه چند روز طول بکشه تا به اصطلاح وضعیت تحمل ناپذیری برسه و خدایی نکرده لغزش پیش بیاد.
پیشنهاد من این هست که مجدد اهداف پاکیتون رو مرور کنید، به یاد بیارید زمان های پشیمانی و درد کشیدن های پس از لغزش رو و مجدد از همه عوامل محرک دور بشید و به خدا توکل کنید.
ان شاءالله از این مرحله هم عبور میکنید و مجدد به آغوش پر از آرامش پاکی برمیگردید.
بله وقتی شدت حمله ها ی قبلی کم میشه انگار گاردمون رو پایین میاریم
غافل از راه های جدید ورودش...
الان به فکرم رسید برم تاپیک تجربیات موفق.
یادم آوردین همه این روزها رو میگذرونن...
ممنونم آقای زندگی آزاد
سلام داداش جان
ولله چه عرض کنم
داره سخت میگذره
همه خاطرات سیاه پو... داره صحنه آهسته میشه جلو چشام
(1399 بهمن 22، 7:41)آرمین نوشته است: [ -> ] (1399 بهمن 22، 7:39)مهدوی نوشته است: [ -> ]سلام داداش جان
ولله چه عرض کنم
داره سخت میگذره
همه خاطرات سیاه پو... داره صحنه آهسته میشه جلو چشام
به یادت بنداز که اینها همه مال گذشته است و مهدوی الان یک انسان دیگه شده.
یه وضو با آب سرد رو امتحان کن. جهت بیداری و آگاهی روحانی.
با چی میتونی الان حواست رو پرت کنی؟
با خواب!
که اونم حرومم شده!
نماز خوندم ولی هم قبلش هم الآن اینجوریم
بذار یه کم کانون گردی کنم شاید مشغول شدم
تو گپ هم با همساده حان در حال گپ و گفتم
خب الآن امکان نقاشی رو ندارم
چون لامپ رو روشن کنم همه میفهمن بیدار بودم
و دیگه خودت میدونی
ولی کانون گردی میکنم
ممنونم داداش جان
(1399 بهمن 22، 7:51)آرمین نوشته است: [ -> ]اینها رو هم خاطرت باشه:
(1399 آبان 28، 23:05)مهدوی نوشته است: [ -> ]چرا از خودارضایی متنفرم؟ چرا حالم از خودارضایی بههم میخورد؟
چون بدجور رو مخ و اعصابمه!
همش دارم درجا میزنم، همه فکر و ذکرم اینه که کی شب میشه، کی تنها میشم، کی فرصت میکنم برم خ.ا کنم؟! و این فکر همه روز رو نابود میکنه، نه تمرکز دارم نه حال خوشی دارم؛ همش کسلم، همش اعصابم خرده، همه زندگیمو تباه کرده
عین بختک افتاده به جونم
.
.
.
چرا عاشق ترک خودارضایی و پاکی هستم؟ چرا دوست دارم ترک کنم و پاک باشم؟
به سادگی چون وجودمو صیقل میده
سرشار از انرژی مثبت میشم
اهدافم رو واضح تر میبینم و باعث میشه به خدا نزدیک بشم
خدا رو که داشته باشی به هیچ چیز و هیچ کس دیگه ای نیاز نخواهی داشت و این حس فوقالعاده ای داره
آره دقیقاً
داشتم میرفتم سمتشون که دیدم ارسالشون کردی
ممنونم داداش جان
سلام شهریار جان
در چه حالی