(1398 تير 10، 13:14)Raspina نوشته است: [ -> ]چی بگم نه خسته شدم نه از اراده خودم کنار کشید شب از ساعت ۲.۴۴ به بعد به خاطر هجوم پشه های وحشی بیدا بودم تا ساعت ۵ توی این بازه شیطان دهن منو سرویس کرد هی میگفت خ.ا بکن تا خوابت بگیره و چیز های دیگه تحمل کردم و همچنان دارم تحمل میکنم نمی دونم شاید به خاطر خستگی به خاطر کم خوابی باشه به هر حال وضعیت ذهنی و جسمانی من توی این روز عادی نیست برای همین احساس خطر کردم. بعضی اوقات لرزش های کوتاه مدت احساس روی بدنم احساس میکنم تپش قلب من هم بعضی اوقات یه دفعه زیاد میشه.
در کل اگر وضعیت خودم رو بگم هیچ منبعی برای دیدن چیز های مستهجن ندارم جز ذهن و خیال و از طرفی تنها نیستم و پدر و مادرم پیش من هستن ولی بازم شیطان و یا نفس امارهی من بیخیال نمیشه.
اره ممکنه از بی خوابی دیشب هم باشه حالت مشابهت را خودم داشتم قبلا اگه الان احساس میکنی خوابت میاد توی حال یا قسمت خونتون ک معمولا شلوغه استراحت کن سعی نکن به چیزی فک کنی فقط فکر این باش بیخوابی دیشبا جبران کنی
سلام بچه های اورژانس خصوصا آقا مجید
بعد از یه حملهی سخت و درگیر کننده بعد از خواب بعد از ظهر به لطف خدا و دوستان عزیز از شر وسوسه های شیطان نجات پیدا کردم.
باور کنین هیچ تفریحی ندارم نه میتونم برم بیرون( اینجا این چند روز بارونه از نوع شدیدش ) نه کار دیگه ای بکنم اگه کامپیوتر داشتم ۲ ساعت بازی میکردم یا تردی مکس کار میکردم حالم خوب میشد ولی حالا تنها دلخوشی من این کانونه انشاالله بعد از کنکور بیشتر فعالیت میکنم فقط دعا کنین این چند روز بگذره و کنکورم رو خوب بدم بعدش دیگه فکر کنم چیز هایی داشته باشم که دیکه اینجور حمله ها به من دست نده.
در کل باید بگم که حالم الان خوبه و پاک موندم
با تشکر Raspina
راسپینا داداش یه نگاه به روزهای پاکت بنداز
حیف نیست از نو شروع کنی ؟
پس زود حالتو خوب کن
یاداوری خاطرات منفی توسط ذهن چیز عادی هستش
اما اهمیت دادن شما بهش
توجه کردن شما بهش
ممکنه جرقه ای باشه برای شروع ماجرا
.....
زود حس و حالتو خوب کن
خدایا نزار بازم پیشت بد قول بشم
این دفعه سر عهدم میمونم هر جورشده
(1398 تير 11، 16:39)شازده کوچولو نوشته است: [ -> ]سلام داداش تارک
خوب هستی؟ اوضاع چطوره؟
سلام داداش
خداروشکر خطر از بیخ گوشم گذشت اما هنوز نزدیکه
جدیدا شیطون وحشی تر شده
هرچی من یه راهی پیدا می کنم اونم روشای جدیدتری داره
وقتی چند وقتی خ ا نمی کنم خیلی حال معنویم خوبه. به چیزایی فکر می کنم که بقیه حواسشون نیست. خیلی اخلاقی می شم. اما امان از وقتی که شیطون ازم انتقام می گیره و موفق می شه!
یه روز هم ما باید انتقاممون رو از شیطون بگیریم. به خاطر این همه حال بدی که برامون آورده.
موقعیتش رو داری بری پیش خانواده باهاشون صحبت کنی؟ یا با یه دوست خوب بهش زنگ بزنی؟
(1398 تير 11، 16:46)شازده کوچولو نوشته است: [ -> ]یه روز هم ما باید انتقاممون رو از شیطون بگیریم. به خاطر این همه حال بدی که برامون آورده.
موقعیتش رو داری بری پیش خانواده باهاشون صحبت کنی؟ یا با یه دوست خوب بهش زنگ بزنی؟
آره الان پیش خانواده ام حالم خیلی خوبه
به عنوان اولین پیروزی خیلی خوشحالم
زیاد سخت نبود چون اینجا برام جذابه و وقتی تو اوج درگیری با شیطون اومدم اورژانس حواسم خیلی از اون فکرای بد پرت شد.
اما از حمله بعدی شیطون نگرانم. نمی دونم این مدل از ترسیدن خوبه یا بد؟
(1398 تير 11، 16:54)Tarek110 نوشته است: [ -> ]زیاد سخت نبود چون اینجا برام جذابه و وقتی تو اوج درگیری با شیطون اومدم اورژانس حواسم خیلی از اون فکرای بد پرت شد.
اما از حمله بعدی شیطون نگرانم. نمی دونم این مدل از ترسیدن خوبه یا بد؟
ب حمله ی بعدی فکر نکنید: )
حمله ی بعدی رو اون موقع ک حمله کرد بهش فکر میکنن ن از الان: )
این فکر ها بده .چون باعث تلقین ب خود میشه و شکست میاد.
(1398 تير 11، 18:59)atrisa نوشته است: [ -> ] (1398 تير 11، 16:54)Tarek110 نوشته است: [ -> ]زیاد سخت نبود چون اینجا برام جذابه و وقتی تو اوج درگیری با شیطون اومدم اورژانس حواسم خیلی از اون فکرای بد پرت شد.
اما از حمله بعدی شیطون نگرانم. نمی دونم این مدل از ترسیدن خوبه یا بد؟
ب حمله ی بعدی فکر نکنید: )
حمله ی بعدی رو اون موقع ک حمله کرد بهش فکر میکنن ن از الان: )
این فکر ها بده .چون باعث تلقین ب خود میشه و شکست میاد.
چشم
ممنون ازتون. در کل الان حس خیلی خوبی دارم. یه مقدار اعتماد به نفس رو تو خودم حس می کنم و یه چیزی کلمه ی می تونم رو تو ذهنم تکرار می کنه.
همش به این فکر می کنم که حافظه م بر می گرده، مثل قبل عالی می شم.
هر کس دستور پند آمیزی از طرف خدا به او برسد و از آن به بعد از کار زشتش دست بردارد، آن دستور شامل گذشته های او نمیشود؛ البته عاقبت کارش دست خداست. ولی آنهایی که بر ادامه آن کار زشت پافشاری کنند، جهنمیاند و آنجا ماندنی.
(قسمتی از ۲۷۵-بقره)