(1398 دي 19، 13:00)مهرخدا نوشته است: [ -> ]دیگه از اومدنم اینجا خسته شدم
باید خجالت بکشم یا خوشحال
نمیدونم فقط داره از خودم متنفر میشم شاید تا حالام شدم
باید خوشحال باشید، خوشحال باشید که اراده ی ترک دارید..اگر اراده ی ترک نداشتید هر روز اینجا نبودید..آدم های بسیاری در جامعه وجود دارن که این کار رو بی هیچ شرمی انجام میدن و با علم به اشتباه بودنش هیچ وقت تلاشی نمی کنن، همین تلاشی که شما می کنی نشون میده که بردین..
حس یه معتادی رو دارم بهش مواد نرسیده
معتادی که بهش مواد نرسیده میدونید چی کار می کنه؟ خودشو به در و دیوار میزنه..با تمام وجود درد می کشه.. این زچری هم که شما الان دارین میکشین شبیه همون کاره..دو راه داره اولی تسلیم شدن به وسوسه و مصرف اون مواد..که شادی لحظه ای و حس افسردگی دائمی پشتشه..راه دوم هم درد کشیدن آگاهانه است...یعنی بدونی داری برای چی درد می کشی و نسبت به دردت آگاه باشی.،بدونی این درد موقته ولی شادی ناشی از اراده بر خود یه شادی دائمیه..شادی پس از این درد لذتی بی نظیر داره..حس توانستن..حس خواستن و توانستن
کاری که نباید مبشد، شد
گند زدم به زندگیم
اشکال نداره
هیچ اتفاقی نیوفتاده
به این جنبه موضوع نگاه کنید که اینهمه روز تونستید با وسوسهها بجنگید
سلام
حالم خوب نیست .
کسی نیست باهاش صحبت کنم ؟
سلام
امیدوارم حالتون بهتر شده باش
اینجانب با تاخیر هستم
خیلی ممنون از لطفتون خانم ساناز ، محمد و عاشق زندگی
بله حالم خوبه . خدا رو شکر
دیشب سخت تر پریشب بود ... خدا رو شکر بخیر
گذشت .
ساعت های آخر دیشب به عینه صورت شیطون رو دیدم که داشت زور میزد بشکنم . ولی منم کم نیاوردم
انگار امشب سخت تر دو شب قبله . به امید خدا بازم دووم میاورم
شیطون آماده ای ؟ بزن بریم واسه راند سوم ...
خداروشکر که خوبین
شیطون را از همین الان شکست خورده بدونین
ماشالله
شما میتونین
اهورا جان به اراده ی تو در پس زدن شیطون شکی نیست..
فقط سعی کن یه برنامه ای برای فرار از پیش تو ذهنت داشته باشی..که اگه پیش اومد چه راه های فراری داری..
(1398 دي 23، 2:03)soshians نوشته است: [ -> ]اهورا جان به اراده ی تو در پس زدن شیطون شکی نیست..
فقط سعی کن یه برنامه ای برای فرار از پیش تو ذهنت داشته باشی..که اگه پیش اومد چه راه های فراری داری..
سلام
من نماز قضا زیاد دارم .
وقتی ذهنم میره سمت ناکجا آباد نماز قضامو میخونم ...
باید بیشترش کنم
یه فکری هم باید واسه کنترل ذهن داشته باشم .
شما فکری ب ذهنتون نمیرسه ؟
امشب هم بخیر گذشت
پ ن : متشکرم از کمک ها و انرژی مثبتتون عاشق جان ، خانم ساناز عزیز و سوشیانس عزیز (اسمتون یادم رفت چی بود ؟ البته من کوچیک تر از اونی هستم که به اسم کوچیک صداتون کنم . میگم آقای فلانی
)