جناب سعادت
واقعا ممنونم
باید بگم که اصلا حس و وضعیت خوبی ندارم
از یه طرف باید ازدواج کنم و از طرفی هم مشکلات داریم ، شغلی ندارم و درامدی
به گناه افتادیم دیگه از این بدتر داریم
انقدر فرو رفتم که رها شدم
انگار مصلحت نیست و خدا نمی خواد که من ازدواج کنم
چه کنم ؟؟؟
بالاخره یه روزی هم فرصت من تموم میشه و باید برگردم
اقای تواب من ادم میشناسم که معتاد به مواد بود و کار هم نداشت ولی رفت دنبال ازدواج(!) حالا نمیدونم به خاطر ازدواج بود یا چیز دیگه ولی از هیچی
خودشو رسونده به کامیون ده چرخ! ترک هم کرد..... شده مثل داریوش!
تا کلاس پنجم هم درس خونده.....نمیخوام بگم ازدواج بکن یا نکن چون اصلا در مورد شما و روحیتون چیزی نمیدونم...فقط میخوام بگم
امیدوار باشید...
وقتی یکی دیگه میتونه
حتما شما هم میتونید....
یه مقایسه بکنید میبینید شرایط شما ازونی که این بالا نوشتم بهتره
پس بسم الاه...شروع کنید ببینیم چکار میکنید....
آقا پاشو یه سر برو خاستگاری ، میدونم کار نداری الان ، وقتی بری اونجا میبینی که باید کار داشته باشی ، از فرداش بکوب می افتی دنبال کار و اینکه فکر کار پیدا کردن برات خیلی مهم میشه
الان طرز فکرت اینجوریه که اول کار پیدا کنم بعد برم خاستگاری ، و زیاد به فکرش نیستی ، چون این لازمه ی اون شده ، میدونی مثل چی میمونه ؟
تشبیه درستی نیست ولی من استفاده میکنم .
فرضا یه نفر حوصله دویدن نداره ، یعنی خیلی خسته است و اصلا حال نداره ، بگن یه مسیری رو پیاده برو میگه حالشو ندارم ، ولی همون آدم اگه یه خطری تهدیدش کنه ( مثلا دور از جون یه سگ دنبالش کنه ) ، با تمام قدرتش می دوه به طوری که هیچ دونده ای به گرد پاشم نمیرسه.
الان شما نیاز به سر کار رفتن رو حس نمیکنی ، چون تو خونه همه چی هست و مستقل زندگی نمیکنی ، ولی وقتی ببینی قراره این وضع بهم بخوره و دیگه خودت خرج یه خونواده رو بدی دیگه اینجوری نمیمونی، با چنگ و دندون هم که شده یه پولی گیر میاری که شکم خودت و زنتو سیر کنی.
من نمیگم الان بری ازدواج کنیا ، میگم همین که یه جلسه بری خاستگاری اصلا انگار خودت رو تو میدون عمل قرار دادی ، نه از شما چیزی کم میشه نه از اون خانوم ، چون جلسه آشناییه دیگه ، قول و قراری که نمیزارین ، جلسه معارفه است ، مثل مهمونی ولی یکم رسمی تر . وقتی تو عمل انجام شده قرار بگیری ذهنت دست به کار میشه
برو در پناه خدا ، از امروز تا جمعه هم پاک و خوب باش و با فکرای مثبت ، تا این افکار مزاحم هم از سرت بره بیرون ، برای جمعه انشالله برو
اید از محشر گذشت
لجن زاری که من دیدم سزای صخره هاست ،
گوهر روشن دل از کان و جهانی دیگر است ،
عذر میخواهم پری ...
عذر میخواهم پری ...
من نمیگنجم در آن چشمان تنگ ،
با دل من آسمانها نیز تنگی میکنند ،
روی جنگلها نمی آیم فرود ،
شاخه زلفی گو مباش ،
آب دریا ها کفاف تشنه این درد نیست ،
بره هایت میدوند ،
جوی باریک عزیزم راه خود گیرو برو ...
یک شب مهتابی از این تنگنای بر فراز کوها پر میزنم،
میگذارم میروم ،
ناله خود میبرم ،
دردسر کم میکنم ...
چشمهائی خیره می پاید مرا،
غرش تمساح می آید بگوش ،
کبر فرعونی و سحر سامریست ،
دست موسی و محمد با من است ،
میروی ، وعده آنجا که با هم روز شب را آشتیست ،
صـبـح چنـدان دور نیست ...
آقا یکی به من کمک کنه هی وسوسه میشم برم عکس مانکن ها و مدل های برهنه رو نگاه کنم .
توجیه مسخره ای که میارم اینه که اینا عکسه مثله فیلم بقیه موارد چیز دار نیست که تحریک بشم . می ترسم کار دستم بده
یکی یه چیزی بگه . کمک
(1394 ارديبهشت 28، 20:59)Adrift Eidolon نوشته است: [ -> ]آقا یکی به من کمک کنه هی وسوسه میشم برم عکس مانکن ها و مدل های برهنه رو نگاه کنم .
توجیه مسخره ای که میارم اینه که اینا عکسه مثله فیلم بقیه موارد چیز دار نیست که تحریک بشم . می ترسم کار دستم بده
یکی یه چیزی به بهم کمک کنه
سلام
دادا من هستم.
بجای اینکه بری عکس مانکن ببینی با من حرف بزن.
خب اول بگو ببینم دیرین دیرین هایی که گذاشتم تو انجمن شبانه رفتی دیدی یا نه؟
بععععععله که باید ببینی
بدو برو ببین گل پسر. منتظرتما.
(1394 ارديبهشت 28، 21:23)به امید خدا. نوشته است: [ -> ]بععععععله که باید ببینی
بدو برو ببین گل پسر. منتظرتما.
نه جدی این حرفی که زدم کلی بود واسه الان نبود . بعضی موقع ها هم میرم ولی می بندم صفحه رو . کم کم داره خطری میشه
آدرفیت کجایی؟
حالت بهتره؟
رفتی کلیپ ها دیدی؟
(1394 ارديبهشت 28، 21:42)Man Mitavanam نوشته است: [ -> ]داداش یه امشبو نشکن
من شکستم دیدم هیچی بدست نمیاره ادم بجز افسردگی و اعصاب خوردی
کانون اعضاش وضعش بحرانیه لااقل شما نشکن
چشم
یعنی فردا بشکنم دیگه
تا جاییی که بشه دارم تحمل می کنم فقط میخوام یکی کاری کنم این دردم هم از بین بره وگرنه ترک سخت میشه
(1394 ارديبهشت 28، 21:45)به امید خدا. نوشته است: [ -> ]آدرفیت کجایی؟
حالت بهتره؟
رفتی کلیپ ها دیدی؟
آره خیلی بامزه بود
آقا من برم بخوابم فعلا
(1394 ارديبهشت 28، 21:46)Adrift Eidolon نوشته است: [ -> ]آره خیلی بامزه بود
آقا من برم بخوابم فعلا
دو تا دیگه گذاشتم اینام ببین بعد برو بخواب. با انرژیییییییییی. خب؟
افرین
حالت خوبه که؟
سلام دوستان.من تازه واردم.چهار سال سابقه بد دارم.دو ساله که میخام ترک کنم ولی تا این لحظه نتونستم.امیدوارم با کمک هاتون و راهنمایی هاتون بتونم ترک کنم.
برای انگیزه بیشتر هم یه نگاهی به افتخارات کانون یا مسابقه بهترین ها و ماهانه بنداز
خیلی بهت کمک میکنه
اگرم خواستی مراقب چشم و ذهنت باشی که خطا نکنه میتونی بیای تو مسابقات کنترل ذهن و نگاه تو بخش فعالیت گروهی مذهبی