1395 بهمن 24، 0:30
(1395 بهمن 24، 0:12)hunter1 نوشته است: [ -> ](1395 بهمن 23، 23:18)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ]تا وقتی که فکرم کار کنه که همه چی حله
امان از وقتی که دام از کف بره.
باید قبلش فکر کنی که به اون مرحله نرسه دیگه
(1395 بهمن 23، 23:37)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ]یه چند وقتیه همه چی ریخته به هم.دونستنشو که میدونی! فقط یه وقتایی با خودمون لج میکنیم
نمی دونم دیگه چی درسته چی غلط.
به همه چی شک کردم انگار ، این که کارام درسته؟ مسیرم درسته؟ اصلا خدا هست؟
امروز چند تا از رفقا رو گفتن که بهترین دانشگاه های دنیا قبول شدن که برند. mit و ...
من هیچ وقت نفهمیدم چرا افراد به دانشگاه رفتن بقیه غبطه میخورن؟! مگه دانشگاه چی داره؟! این دانشگاه یا اون دانشگاه؟
مهم اینه تلاش بکنی. هرجا که باشی...فقط باید تلاش بکنی همین
از کجا معلوم اون دانشگاه یا هرجای دیگه ای که تقدیر توئه خیلی بهتر از دانشگاهی که فکر میکنی امکانات و همه چیش تکمیله نباشه؟! عَسی أن تکرَهوا شَیئاً وهو خیرٌ لکم وَعسی أن تُحِبّوا شیئاً وهو شَرٌّ لکم…
چه بسا چیزی را خوش نداشته باشید ، حال آن که خیر شما در آن است ؛ویا چیزی را دوست داشته باشید ، حال آن که شرشمادر آن است
درست و غلط زندگیمونو خدا خیلی بهتر میدونه!
اینا رو برای دلخوش کردنت نمیگم! واقعا بهش رسیدم...خیلی ملموس تر از اون چیزی که فکرشو بکنی
مهم نیست که کجا باشی...مهم اینه تلاشتو بکنی
اینا رو خودم هم می دونم
اما فهموندنش به اون که درونمه کار سختیه.
این وسط هم این وسوسه ی لعنتی هم ول نمی کنه ، الان ده روزی می شه.
امتحان دکتری و کار های عقب افتاده.
آینده ی شغلیم و اهداف خدایی و غیر خدایی.
این فکر ها توی ذهنم عین گله ی گاو های وحشی رم کرده ، این طرف و اون طرف می دوند و سر و صدا می کنند.
من بیچاره هم ناتوانم از ساکت کردن این گاو ها که هر کدوم ساز خودش رو می زنه و در جهت مخالف دیگری حرکت می کنه.
ممنون که صحبت هام رو گوش دادین.