به به آقا حامد. حالت چطوره؟
بازم تو پیدات شد؟ برو که حوصلتا ندارما.
آخه چرا؟! کم حوصله شدی؟ می دونی دلیلش چیه؟
نه نمی خوام بدونم. ولم کن.
دوست من دلیلش اینه که ...
من دوست تو نیستم شیطان رانده شده. حرف بی خودی نزن.
اگر تو دوست من نیستی، ولی من دوست توئم. من تو رو خیلی دوسِت دارم حامد جان.
نمی خوام. تو دشمن منی. تو دشمن همه آدما هستی.
هه هه. داشتم می گفتم... می دونی این چند روز چقدر اخلاقت بد شده؟ با پدرت، با مادرت چقدر بدرفتار شدی. حوصله نداری به حرفاشون گوش کنی. با خواهرت، می دونی اون روز که بهش بی محلی کردی، چقدر از تو دلگیر شد؟ فراموش کردی چند شب پیش چطور با داداشت با تندی برخورد کردی؟
خب که چی؟
خب که چی نداره. همه این رفتارات، یه دلیل بیشتر نداره، فشار جنسی. حامد جان الآن حدود 30 روزه خودارضایی ...
حرف زیادی نزن. دیدی چقدر با من دشمنی که تشویقم می کنی خ.ا انجام بدم؟
صبر کن عزیز من، بذار حرفم تموم بشه... الآن 30 روزه خودارضایی نکردی. برای همین، فشار جنسی باعث شده اخلاقت اینقدر بد بشه. دوست من، خودارضایی برای بدن لازمه. فشارهای زندگی رو از رو دوشت برمی داره.
نخیرم، اصلاً هم اینطور نیست. ببین نوشته امضامو بخون. شهید بابایی هرموقع تو می رفتی سر وقتش، برای خلاص شدن از دست تو، می رفته می دویده.
اون مربوط به سالها پیش از اینه حامد. تازه اون که تو شرایط تو نبوده. الآن دنیا خیلی تغییر کرده. الآن زمانه، زمانه لذت جویی و کامروایی هست. زمین و زمان دست به دست هم دادن تا تو از زندگیت لذت ببری. خودارضایی هم یه راه لذت بردنه.
آره جون خودت! یه لحظه لذت و یه عمر پشیمونی و بعدشم عوارض خیلی خیلی بد. برو پی کارت. گم شو. نمی خوام ببینمت. من به خودم قول دادم که پاک بمونم. به بچه ها، به آقای اراده، به خانم رضوانه، به علی، به همگروهیام، به همه. به همه قول دادم. برو پی کارت.
چه قولی دادی حامدم؟ قول دادی 30 روز پاک باشی. به قولتم عمل کردی. غیر از اینه. تموم شد و رفت. پاشو. آخه این چه فشاریه که داری تحمل می کنی؟! آدم عاقل با خودش یه همچین کاری می کنه. پاشو خودارضایی کن، خودتو از زیر این فشار رها کن.
فشار. نه نمی خوام. باشه فشارم باشه تحمل می کنم. نمی خوام انجامش بدم. برو دیگه. برو نمی خوام ببینمت. نمی خوام صدای نحست رو بشنوم. نمی خوام. خدایا خودت به دادم برس.
باشه میرم. میرم ولی خیالت تخت که بازم میام سراغت. هه هه هه. ها ها ها ا ا ا. من دست بردارت نیستم. نمی ذارم به همین راحتی از دستم فرار کنی. بازم میام. سراغ همین آقای اراده جونتم میرم. سروقت رضوانه هم میرم. به بچه های همگروهیت در رهروانم سر می زنم. چی فکر کردی؟ من ول کن ماجرا نیستم. ها ها ها. حالا می بینید. شما بنده های خودم هستید. هه هه هه ه ه ه. من با خودم عهد کردم نذارم آب خوش از گلوتون پایین بره. بازم برمی گردم. هه هه هه ها ها ها هه هه ه ه ه ا ا ا.