(1402 فروردين 16، 9:33).آرام. نوشته است: [ -> ]سلام
من دیگه رد دادم
تا حالا تا این حد از خط قرمز ها رد نشده بودم ...
مشکل اینجاست که عذاب وجدانم گذاشتم کنار...
و اصلا فکر نمی کنم دارم کار اشتباهی انجام می دم..
اصلا برای چی باید پاک بود ؟
سلام ،
آرام جان همه ی ما این لحظات سخت و تجربه کردیم . اینکه خودت واقف به کار نادرست و گناهت هستی خودش خیلی ارزشمند هست .
وقتی این پست و اینجا ارسال کردی یعنی عذاب وجدان داری و اینطور نیست که به کل بیخیال شده باشی .
به نظر من هرباری که لغزش میکنی برای خودت مشخص کن که چرا رفتی سراغ این کار ؟ تاریخ و ساعتش کی بود ؟ چه کاری میتونستی انجام بدی تا درگیر نشی و در مرحله ی بعدی سعی کن زمان لغزش هات و عقب بندازی .
مثلا اگر هر دو روز تکرار میشه هربار چند روز بهش اضافه کن و بهانه دست خودت بده که نلغزی .
تو قطعا میتونی این لغزش هارو مدیریت کنی .
زمانیکه تعداد لغزش ها زیاد میشن و حس سرخوردگی ناشی از اون باعث میشن تا فکر کنیم دیکه نمیتونیم ترک کنیم و نمیشه نظم و اضافه کردن چارچوب مشخص به سبک و روتین های زندگی میتونه تا حدود زیادی باعث بهبودی ما بشه.
من خیلی کنجکاو هستم که بدونم اصلا باور تو به عجز و ناتوانی خودت و تکرار خ ا از کجا نشات میگیره ؟! برنامه ریزی ، درس ، کار و فعالیت های شخصی و اجتماعی مگر نداری ؟! چطور میشه که زمان باارزشت و میذاری برای خ ا ؟!
به نظرم ریشه یابی کنی و از نو شروع کنی حتما موفق میشی ، الان فقط استرس و ناراحتی باعث شده تا بلغزی و قبولش کنی .
این پست و دیروز در گروه سرو ارسال کرده بودن ، من خوندم یادداشتش کردم . به نظرم خوندن این پست میتونه برای تو هم موثر باشه .
اجازه نده وسوسه شروع بشه و ادامه پیدا کنه
نقل قول: یادمه دکتر آذرخش مکری در مورد لغزش میگفت که اکثر آدما صبر میکنن تا از سرسره سر بخورن پایین و اون آخرا که بیشترین شتاب رو دارن، سعی میکنن خودشونو بگیرن؛ در حالی که کار درست اینه که از همون اول اجازه ندن پرت بشن پایین!
به نظرم نمیشه جلوی وسوسه رو گرفت؛ فلذا به جای تلاش بی جهت برای تغییر فکر، بیایم محیط رو عوض کنیم؛ چه محیط فیزیکی و چه محیط فکری.
یه دوش آب سرد، یه آبدوغ خیار تگری، یه پیاده روی تو طبیعت، موسیقی کلاسیک و نهایتا کار و کار و کار!
جسارت نباشه خدمت دوستان، من نه سنی دارم و نه تجربه ای؛ منتهی با این سر سوزن ذوق، میتونم به یقین بگم که هیچ چیزی مثل کار، آدمو از فساد دور نگه نمیداره. یه معجزه ی به تمام معنا. اگه واقعا درگیر کاری بشیم که دوستش داریم و با ذوق و شور و شوق هر روز خودمونو عادت بدیم که کار کنیم، فکر کنم ریسک لغزش به مینیمم ترین حالت خودش میرسه.
حالا دقیقا موقع وسوسه، یه چیزی که خیلی کمک کننده است، اینه که وسوسه رو تو نطفه خفه کنیم. یه قانونی داریم به اسم «پا لای در»، که میگه اگه با خواسته های کوچیک یه شخصی موافقت کنید، به احتمال خیلی زیاد بعدا با خواسته های بزرگ و بزرگترش هم موافقت میکنید! همه تجربه کردیم که لغزش به سادگی هر چه تمام تر از یه متن، عکس، خاطره و خلاصه از کوچک ترین موقعیتی شروع میشه و این ماییم که تصمیم میگیریم پر و بالش بدیم یا بی اعتنایی کنیم؛ دقت کنید مبارزه کردن و استقامت وهمی بیش نیست! تنها و تنها بی اعتنایی!!
نقل قول: من خیلی کنجکاو هستم که بدونم اصلا باور تو به عجز و ناتوانی خودت و تکرار خ ا از کجا نشات میگیره ؟! برنامه ریزی ، درس ، کار و فعالیت های شخصی و اجتماعی مگر نداری ؟! چطور میشه که زمان باارزشت و میذاری برای خ ا ؟!
به نظرم ریشه یابی کنی و از نو شروع کنی حتما موفق میشی ، الان فقط استرس و ناراحتی باعث شده تا بلغزی و قبولش کنی .
از اینجا نشات می گیره که هیچ دلیلی واسه فعالیت هام ندارم
یه آینده ی گنگ دارم
یه آینده ای که حتی نمی دونم چی می خوام
و حتی دیگه چیزی رو دوست ندارم که بخوام
چیزی نیست که بخوام بهش برسم ، همیشه قبل از اینکه چیزی رو می خوام ،فراهم میشه و یا به محض اینکه بگم ،فراهم می کنن ، بدون تلاش ...
فقط یه چیزی هست که خلافه خواستمه ، اونم همین جریان نیاز و خ.ا و ایناست ..
نمی تونم قبول کنم که من چیزی رو می خوام و نمیشه ...
اگه برم سمت گناه و بزنم به در بی خیالی ، همه چی خوبه ، می رم دانشگاه ،میام ، با همه خوبم ، اطرافیان حسرت زندگیمو می خورن و ...
اما اگه بخوام گناه نکنم ، اعصابم می ریزه بهم ، بداخلاق می شم ، چون خیلی فکرم مشغول میشه و خلاصه زندگی تلخخخ
.....
(1402 فروردين 16، 19:01).آرام. نوشته است: [ -> ]نقل قول: من خیلی کنجکاو هستم که بدونم اصلا باور تو به عجز و ناتوانی خودت و تکرار خ ا از کجا نشات میگیره ؟! برنامه ریزی ، درس ، کار و فعالیت های شخصی و اجتماعی مگر نداری ؟! چطور میشه که زمان باارزشت و میذاری برای خ ا ؟!
به نظرم ریشه یابی کنی و از نو شروع کنی حتما موفق میشی ، الان فقط استرس و ناراحتی باعث شده تا بلغزی و قبولش کنی .
از اینجا نشات می گیره که هیچ دلیلی واسه فعالیت هام ندارم
یه آینده ی گنگ دارم
یه آینده ای که حتی نمی دونم چی می خوام
و حتی دیگه چیزی رو دوست ندارم که بخوام
چیزی نیست که بخوام بهش برسم ، همیشه قبل از اینکه چیزی رو می خوام ،فراهم میشه و یا به محض اینکه بگم ،فراهم می کنن ، بدون تلاش ...
فقط یه چیزی هست که خلافه خواستمه ، اونم همین جریان نیاز و خ.ا و ایناست ..
نمی تونم قبول کنم که من چیزی رو می خوام و نمیشه ...
اگه برم سمت گناه و بزنم به در بی خیالی ، همه چی خوبه ، می رم دانشگاه ،میام ، با همه خوبم ، اطرافیان حسرت زندگیمو می خورن و ...
اما اگه بخوام گناه نکنم ، اعصابم می ریزه بهم ، بداخلاق می شم ، چون خیلی فکرم مشغول میشه و خلاصه زندگی تلخخخ
.....
به نظر من ، دلیل نداشتن برای فعالیت ها از سردرگمی میاد . به خصوص اگر کمالگرا باشی و زندگی رو برای خودت سخت بگیری .
چرا آینده ی گنگ ؟! یعنی نمیدونی که برای ادامه ی زندگی چی میخوای ؟! یاد گرفتن یک حرفه ؟ درس خواندن ؟ ازدواج ؟
عزیز جان من فکر میکنم با عمل نکردن و دست رو دست گذاشتن هم ما یک مسیر از زندگی رو انتخاب میکنیم . مسیری که به مقصدِ زیاد خوبی هم ختم نمیشه .
وقتی گناه میکنی زندگی میتونه روال عادیش و طی کنه ولی این تو هستی که از عزت نفست و حال خوبت چیزی باقی نمیمونه .
گناه کردن خیلی آسون هست و این پرهیز و تقوا هست که سخت هست . اینکه آدم خودش رو از خیلی چیزها که امروزه عادی شدن حفظ کنه کار خیلی سخت و ارزشمندی هست .
اینکه فکر میکنی با گناه نکردن فکرت درگیر میشه و عصبی میشی به دلیل این هست که عادت کردی به گناه و ذهنت به قولی معتاد شده . این ذهن تو هست که اون لذت و میخواد و اینطور میشه که حس میکنی انگار یک چیزی رو گم کردی .
از اولین ماه از سال جدید زمان زیادی نگذشته ، من میتونم درکت کنم و میدونم که اینکار میتونه برای تو سخت و اذیت کننده باشه ولی اگر میشه قدم به قدم ترک کن . اهدافت رو بنویس ، چک لیستی برای خودت تعیین کن و تصمیم بگیر که تغییر کنی .
یک چشم اندازی از آینده ی آرام در نظر بگیر و بعد فکر کن چه کاری میتونی انجام بدی تا بتونی به اون آرام ایده آل برسی .
فراموش نکن تو دختر شاد و بااراده ای هستی
حالم خوب نیست تو را خدا کمکم کنید وضعیت من اورژانسی است
وضعیت من اورژانسی است حالم خوب نیست
حالم خوب نیست تو را خدا به دادم برسید
سلام
آقای احمدی از وضعیتی که هستید خارج بشید
بلند بشید و کمی پیاده روی کنید
دست وصورتتون رو با اب سرد بشورید و تو هوای ازاد نفس عمیق بکشید
تنها نباشید اعضای خانواده رو به صحبت بگیرید و حواس خودتون رو پرت کنید
اگر میتونین برید بیرون و پیاده روی کنید.
(1402 فروردين 24، 23:09)سعید احمدی نوشته است: [ -> ]حالم خوب نیست تو را خدا به دادم برسید
سلام سعید جان
امشب شب قدره
بیا صحبت کنیم تا حواست پرت بشه
چند سالته داداش جان؟
سعید کجایی؟
بیا اورژانس یا بیا پروفایلم کارت دارم
داداش تا اوکی نشدی جایی نرو همینجا کانون بمون
مدام اخرین ارسالها رو بزن تا برات پیامهای جدید بیاد
(1402 فروردين 24، 23:58)سعید احمدی نوشته است: [ -> ] (1402 فروردين 24، 23:24)يا ماه بني هاشم نوشته است: [ -> ]سعید کجایی؟
بیا اورژانس یا بیا پروفایلم کارت دارم
داداش تا اوکی نشدی جایی نرو همینجا کانون بمون
مدام اخرین ارسالها رو بزن تا برات پیامهای جدید بیاد
سلام
سلام بهتر شدی؟؟؟
برنامه ای برای شب قدر نداری؟؟ دعای جوشن کبیر یا قرآن مثل آب رو آتیش میمونند
خدا شما را رسوند پارادوکس جان
راستش نمیدونم چرا یهو بی جهت اضطراب گرفتم و یهو ذهنم رفت به سمت خ.ا که اگه این کارو بکنم چند دقیقهای هم که شده آروم میشی