این احساس نیاز هم یه دوره ای هست وقتی که زمانش تموم بشه خودش رهات می کنه به شرطی که بهش پر و بال ندی
در غیر این صورت مقاومت کردن خیلی سخت میشه حتی ناممکن
از چیزهایی که تحریک کننده است تو این دوران به شدت باید دوری کرد
(1397 آذر 15، 0:17)رامین. نوشته است: [ -> ]تا 25 روز اول خوب و اروم گذشت
روزهای اول این حس نیاز از روی عادت بود که راحت قابل کنترل بود .
ولی الان روز سی ام
این حس نیاز خود بدنه دست من نیست
وسوسه
عدم تمرکز
حس نیاز بالا
احساس درد !
پنجره اتاق رو باز میکنی
اهنگ گوش میدی
حواست رو پرت میکنی
خود جوش آشغالا رو برمیداری ببری بندازی سطل آشغال !
میری پایین
میایی بالا
از سر ناچاری کتاب میخونی !
چیه این ترک اصلا !!!
رامین
بیا یه قرار بذاریم
هر موقهع وسوسه اومد این حرکتو بیار تو ذهنت
ساعت 2 بالای کوه
نیسان من راننده
شما میشینی عقب
من کمربند ایمنی رو میبندم
ایربگ رو هم فعال میکنم
شما هیچ وسیله ایمنی نداری
من گاز میدم و با صدتا سرعت از کوه سقوط میکنیم
همون موقع شما بیخیال وسوسه میشی و من نیسانو میزنم بقل (یا بغل نمیدونم)
و نهایتا هر دومون نجات پیدا میکنیم
در غیر اینصورت
این دورهه برای همه مون وجود داره ی مکانیسمه که ذهن و بدن ایجادش میکنن
سالها قبل از اینکه ما دچار این پروسه بشیم بی دغدغه این پروسه میگذشت و اونقدام فشار نداشت
اما الان که تبدیل به عادت شده متاسفانه ناخوداگاه ذهنمون مثه ی عامل محرک قوی عمل میکنه و واگویه ها شروع میشن:
بیست روز ..ســـــــــــــــــی رووز .. وای چـــــــــــــــــهـــــــــــــــل روووووووووووز گذشته سیکل طبیعی بدنتو داری داغون میکنی
و بعد شیطون هم وارد عمل میشه که حالا ی بار ..همین ی بار ..بعدش میری سرکار سرت شلوغ میشه ازدواج میکنی و تموم میشه این عادت و هی همینطور ادامه پیدا میکنه
اون چیزی که عیارمونو تعیین میکنه و سفت و سخت بودنمون رو برا ترک نشون میده مقاومت تو همین لحظاته وگرنه روزای قبل که شرایط تحت کنترل تر بود مسئله حادی وجود نداشت
منم علایم اطرافم نشون میدن دارم وارد همین فازی میشم که اقا رامین شدن و کاملا برام واضح و مبرهنه که اگر بهش بها بدم در طرفه العینی میلغزم
توکل برخدا ..
من میپذیرم در مقابل شهوت عاجزم
من میپذیرم امروزم رو به خدا بسپارم
من میپذیرم و تلاش میکنم امروز رو پاک بگذرونم
و برای همه این چیزها از خداوند سپاسگزار باشم
اوصیکم خودم و همه دوستان بهبودی رو به هوشیاری و هوشیاری و هوشیاری
خداوندا آرامشی عطا فرما تا بپذیرم آنچه را که نمی توانم تغییر دهم و شهامتی که تغییر دهم آنچه را که می توانم و دانشی که تفاوت این دو را درک کنم. آمین
یا قمر خانوم همسایه هاشم اینا
نمیدونم چرا تا میام نت یه جاهای مغزم فعال میشه که قبلا نبود
حالم خوووووببببب نیسسسسسسست
آفبااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
شیییییییییییییییییییییییییره
رفتم پارک با وسایل ورزشی تمرین کردم یه کم بهترم
ولی بازم...
aufbau جون چطوری الان ؟
حالت بهتر شده ؟
امروز جمعه است و وقت برای خیلی از کارهای عقب افتاده ات
پاشو یه صفایی به وضع و حال خودت بده
حالم خیلی بده ، خیلی
تا بحال انقدر بد حال نبودم
خوبی سالک جان؟
چه ها کردی؟
حالم از اون نظر بد نیست
روحم .. روحم خیلی داره درد میکشه
فکر نمیکردم .. خیلی سخته
خواب رو از من گرفته
(1397 آذر 25، 23:38)سالِک نوشته است: [ -> ]فکر نمیکردم .. خیلی سخته
خواب رو از من گرفته
داداش درکت می کنم. (اگر درست حدس زده باشم)
خیلی سخته
چون تجربه دارم می گم ها!
بهترین کار توی این موقع این هست که به خدا توکل کنی.
دو رکعت نماز بخون و بعدش توی سجاده، از ته دل به خدا توکل کن
که اون چیزی که خیر هست برات رقم بخوره
خیلی عجیب شروع شد
دائم کتمان کردم .. ولی هفته قبل بهم ثابت شد
درست میشه ، خیلی زود
انشاالله