تو این دوصفحه چقدر صدات کردن خدا
مژگان عزیزم اگر ک شکستی خودتو سرزنش نکن ..تو تونستی مدت طولانی رو پاک بمونی دوباره میتونی
بیخیال...
پاکی یهویی نمیشه ذره ذره ب دست میاد...
امروز یذره بی هدفی نا امیدی اومده سراغم
یذره هم خسته ام
چند تا نگاه کنترل نشده هم داشتم
در کل احساس میکنم اگر با همین فرمون برم جلو تا شب کار خطرناک میشه
بنابراین باید این حال رو مدیریت کنم
دعا کنید برام
یذره باید در خوراکم دقت کنم
نماز ظهر رو با شکوه بخونم و از خدا کمک بخوام
حتما استراحت کنم بعد از ظهر که خسته نباشم
یذره هم باید شادتر بشم
نیاز به تجدید عهد دوباره هم دارم
در کل این چند مورد به خوب شدنم کمک میکنه
انشالله پاکیت رو نمیفروشی
برات آرزوی موفقیت دارم
حالم خوب نیست الانه که بزرگترین سرما یه ام رو به اف عظمی بدم
آفبا خوبه حالت ؟
حواست خیلی بخودت باشه
مراقب باش
یه لحظه غافل بشی خیلی پشیمون میشی
به خدا پناه ببر
ذهن من داره خطا میره:///
پ ن:اولش ک اومدم کانون خیلی خوشحال بودم فکر کن آدم های زیادی ک حس های من و تجربه کردن
لذت کثیفشو سستی و تنبلی و بی حسی و همه ی حس های بدشو....اما این روزها از اینجا هم دارم زده میشم ...همه دارن میرن ی جورایی و من هنوز هم درست نشدم...
پ ن2:همینطوری زل زدم ب صفجه ی اصلی کانون...چ میشه خدا میدونه...
(1397 تير 17، 19:02)atrisa نوشته است: [ -> ]ذهن من داره خطا میره:///
پ ن:اولش ک اومدم کانون خیلی خوشحال بودم فکر کن آدم های زیادی ک حس های من و تجربه کردنلذت کثیفشو سستی و تنبلی و بی حسی و همه ی حس های بدشو....اما این روزها از اینجا هم دارم زده میشم ...همه دارن میرن ی جورایی و من هنوز هم درست نشدم...
پ ن2:همینطوری زل زدم ب صفجه ی اصلی کانون...چ میشه خدا میدونه...
از کانون نمیشه برید
یجورایی اینجا اینقدر باید تلاش کرد تا به نتیجه رسید
من از سال 91 عضو اینجا شدم
بارها تلاش کردم
زیاد شکست خوردم
هنوز هم نمیگم موفق شدم
اما کانون دیگه خونه ماست
نمیگم خونه دوم
میگم خونه اول
چون بزرگترین راز زندگیتو در این خونه همه میدونن
همه تلاش میکنن که خوب بشن
آرامش پیدا کنن
خدا خیلی بزرگه
از این رخوت ها و بی حالی ها دور باش
هر جا ایستادی بدون باختی
دائم در حرکت باش
بسمت خدا
بسمت خوبیها
موفق باشی خواهرم
(1397 تير 17، 19:02)atrisa نوشته است: [ -> ]ذهن من داره خطا میره:///
پ ن:اولش ک اومدم کانون خیلی خوشحال بودم فکر کن آدم های زیادی ک حس های من و تجربه کردنلذت کثیفشو سستی و تنبلی و بی حسی و همه ی حس های بدشو....اما این روزها از اینجا هم دارم زده میشم ...همه دارن میرن ی جورایی و من هنوز هم درست نشدم...
پ ن2:همینطوری زل زدم ب صفجه ی اصلی کانون...چ میشه خدا میدونه...
منم این روزا حس و حال شما رو دارم
سلام داداش
اورژانس کانون در خدمت شماست
سلام دادا دمت گرم که هستی خیلی فشار روم زیاده نماز ررو میخخونم امیدوارم حالم بهتتتر شه
(1397 تير 18، 4:08)AufBau نوشته است: [ -> ]سلام دادا دمت گرم که هستی خیلی فشار روم زیاده نماز ررو میخخونم امیدوارم حالم بهتتتر شه
داداش اصلا نگران نباش
ما اصلا برای همین این جا هستیم دیگه
فعلا علی الحساب یه ذره از بار رو بذار روی شونه ما تا فشارش کم شه
نماز رو با ایمان بخون
ایمان به این که موثره
ایمان به این که بعد از نماز حالت بهتر می شه.
اون وقت اثرش رو می بینی.