سلام دوستان
راستش نمیدونم از چی بگم یا از کجا شروع کنم
کلی حرف تو دلمه
واسه همدردی و راهنمایی شما اومدم
من از دوزاده سیزده سالگی شروع به خ . ا کردم
تا یک سال نیمی حدودا نمیدونستم چیه که بعد یه نفر اومد توی مدرسه که بودیم بهمون توضیح داد و ضرر هاشو بهمون گفت
از اون موقع خیلی خیلی تلاش کردم که این عادتو ترک کنم و موفق نشدم
حتی باراها تا نزدیک یکی دو ماه ترک کردم
ولی دوباره اومدم سمتش توی این یکی دو سال اخیر (که الان هیفده سالمه) مخوصا امسال خیلی تلاش کردم که ترک کنم
اما تو این مدت نه تنها کمتر نشد بلکه بیشتر هم شد
راستش من بعد از خ . ا به کارم فکر میکنم و خیلی پشیمون میشم و بعدش واسه چند روز انجامش نمیدم
اما یه دفعه تو نیم ساعت همه چیز به هم میخوره یعنی مثلا صد ساعت خودتو نگه داری و تو نیم ساعت همه چی تموم میشه حساب کن اون صد ساعت هیچ
موقع ای که میرم سمتش خیلی تلاش میکنم برگردم یعنی به همه ی ضرر هاش فکر میکنم اما نمیدونم چرا ، چرا هیچ اهمیتی به اینا نمیدم و کار خودمو ادامه میدم
خیلی این مدت به من سخت گذشته
به نظرم خونوادم (یعنی پدر مادرم) هم از این موضوع اطلاع دارن ولی تا حالا چیزی نگفتن ولی اونا هم ناراحتن واسه این موضوع
خیلی ناراحتم
دست به هر راهی زدم که ترکش کنم نشده یعنی یه دفعه برمیگردم سمتش بدون اینکه هیچ فکری کنم
راستش الان به این رسیدم که من نمیتونم این اعتیاد رو ترک کنم
یعنی تقریبا به این حرف ایمان پیدا کردم
چون به هر راهی دست زدم موفق نشدم
نمیدونم چیکار کنم یه دفعه شاید دست به خودکشی زدم چون با خ ا که من اینده ای ندارم پس بهتره بمیرم تا تو اینده دچار زجر و پشیمونی نشم
ببخشید این همه نوشتم اما خیلی حرف تو دلم بود