آقای soshians
انصافا این اینستا چه سودی کلا براتون داشته که نگهش داشتید . وقتی میبینید بستر برای تحریک فراهمه باید یهویی ازش خارج بشین . یهویی درش رو ببندین . باید فاصله بگیرین از عامل تحریک . شما خودتون باعث تحریک شدین . هی عمدا تنها میشین ، میرین تو فلان سایت ، فلان پیج . خب معلومه تحریک میشین .
وقتی میبینین اینستا به جای سود ، بیشتر ضرر میرسونه. کامل دیلیتش کنین . والا من به فیلتر شکن خیلی نیاز داشتم ، چون واسه تحقیق منابع داخلی کافی نبودن . ولی دیدم ، فیلترشکن بیشتر از اینکه سود برسونه ، داره ضرر میرسونه . پس پاکش کردم .
یادتونه چند روز پیش بهم اعتبار دادین به خاطر دووم آوردنم ؟ حالا نوبت منه که بهتون اعتبار بدم . منتظرم تا ازتون بشنوم ، دووم آوردین و به نفستون پاسخ منفی دادین . زود خبر بدین که یه اعتبار خوشگل در
انتظارتونه .
موفق باشین
ممنونم از این همه دوست خوبی که پشتم هستن، پیام ها پر از انرژی بود و انگیزه برای روزهای پیش رو. رفتم دوش گرفتم و بعدم نشستم بازی کردم تا آدرنالینم تامین بشه و بی خیال بشم. حالم بهتره خدا رو شکر. اما میدونم که چند روز آینده یه جنگ تمام عیار دارم با خودم. باید تمام ابزارهای ترک که تو مسابقه ده روزه و بیست روزه داشتم رو به کار ببرم.
(1398 آذر 11، 21:07)Saitama نوشته است: [ -> ]آقای soshians
انصافا این اینستا چه سودی کلا براتون داشته که نگهش داشتید . وقتی میبینید بستر برای تحریک فراهمه باید یهویی ازش خارج بشین . یهویی درش رو ببندین . باید فاصله بگیرین از عامل تحریک . شما خودتون باعث تحریک شدین . هی عمدا تنها میشین ، میرین تو فلان سایت ، فلان پیج . خب معلومه تحریک میشین .
وقتی میبینین اینستا به جای سود ، بیشتر ضرر میرسونه. کامل دیلیتش کنین . والا من به فیلتر شکن خیلی نیاز داشتم ، چون واسه تحقیق منابع داخلی کافی نبودن . ولی دیدم ، فیلترشکن بیشتر از اینکه سود برسونه ، داره ضرر میرسونه . پس پاکش کردم .
یادتونه چند روز پیش بهم اعتبار دادین به خاطر دووم آوردنم ؟ حالا نوبت منه که بهتون اعتبار بدم . منتظرم تا ازتون بشنوم ، دووم آوردین و به نفستون پاسخ منفی دادین . زود خبر بدین که یه اعتبار خوشگل در
انتظارتونه .
موفق باشین
به نظرم باید این روزا که انقدر وسوسه قویه سمت اینستا نرم. حتما این کارو می کنم
(1398 آذر 11، 20:17)مرد مجاهد نوشته است: [ -> ]سلام بر نازنین برادر همممه ی بچه های کانون
خببب .. میبینم که برادرای پاک و نازنینی مثل داش سعید گل ما هم گهگاهی وسوسه میشن تا به ما یادآوری کنن که انسانن و یه وقت ما فکر نکنیم این پرچمهای باشکوه رو بدون زحمت به قله های پاکی زدن ..
داداش جون .. اتفاقا پست امروزت از کتاب تله لجن (ترجمه آزاد من از اون کلمه زشت و لعنتی) فوق العاده خوب بود و میخواستم اعتبار تقدیم کنم .. وقتی از کانون رفتم، یادم افتاد ندادم:(
خب داداش سعیدو!
درباره نت و اینستاگرام که خودت خوب و دقیق میدونی کار درست چیه در چنین شرایطی و من چیزی نمیگم
در کنار این،
میخواستم یه پیشنهاد خدمتت بدم؛
امشب لطفا سه تا محبت بکن؛
یکی اینکه لطفا اگر ممکنه یه جای تمرکز آفرین بنشین و روی یک کاغذ به خوبیها و مواهب همسر گرامیت فکر کن و اونا رو بنویس؛ ایده اینه که هر چی اون خوبیها ظریفتر باشه (از اونایی که پتانسیل از قلم افتادن دارن باشه) باحالتر میشه؛
دوم اینکه این لیست رو مرجع قرار بده برای نامه محبت بخشی که به همسر محترمت مینویسی و توش هم ابراز میکنی محبت بی حدت رو و هم لابلاش این خوبیهای ظریفشون رو به طرز هوشمندانه ای جلوی چشمشون میاری
سوم هم اینکه اگر تونستی بیا در تاپیک ازدواج و یا شبانه روزی، قدری از قلقها و رویکردهای بارور کننده محبت در زندگی برامون بگو ..
بچه های اینجا میتونن از تجربه های شما استفاده های رهگشایی بببرن؛
ضمنا انقدر شما متواضع و مودب و صمیمی هستین، که میدونم این شبهه پیش نمیاد که قصد به رخ کشیدن زندگی زیباتون رو دارین .. چون همه ما تو این مدت دیدیم که چقدر مثل یه داداش بزرگتر کنار ما هستین و میشه بهتون تکیه کرد
خداوندا! با فضل و رحمتت به سعید سعید ما رو بیار و سعیدترش کن با پاکی بالنده ای که روزیش میکنی ..
قربونت برادر، حتما کارهایی رو که گفتی مثل یه تمرین انجام میدم و می نویسم. ممنون از لطف همیشگیت به من
سلام
نمیدونم چرا اومدم اینجا
فقط میدونم دوباره قراره اتفاق بدی بیفته
من اینکار را تقریبا ۸ سال پیش شروع کردم
تقریبا یکی دو سال بعد از شروع کردنش شروع کردم ترکش کنم
ولی همیشه نشده
یه جورایی بهم ثابت شده نمیشه
این دفعه نمیدونم چند وقت بوده که پاک بودم
دیگه نشمردم
روزها خیلی زیاد شدن
شش ماه
یک سال
بیشتر از یک سال
ولی بازم شکستم
یه شکست خیلی بد
نمیدونم
آیا واقعا انسان توان شکست دادن این مشکل را داره؟
شکست خیلی بدی بود
دیگه نمیتونم دوباره شروع کنم خسته شدم از این همه زجر
زندگی شده فقط زجر کشیدن
نمی دونم چرا نشد ...ولی نشد...دوباره طعم شکست...دوباره بازگشت به روزهای بد...نمی دونم...فقط دلم میخواد یکی دو روزی با خودم خلوت کنم..چه روز نحسی بود 11 آذر...
سوشیانس جان ...
اگر چیزی نمیگم نه از باب بی تفاوتی
و نه از باب دلخوری و ناراحتیه ..
نه ..
پرِ گفتنم ..
اما ..
پر از اعتماد به ذات پاکت هم هستم ..
پس سکوت میکنم ..
چون دلت یک سفر درونی رو خواسته ..
تا در روز مبارک 11 آذر پرچمی رو بکوبی که در بلندای ابدیت،
پیوسته و مستمر بودن راهی که از این نقطه، با یه دل شکسته و پشیمون و پر از امید و شوق به خدا شروع کردی رو به نظاره بنشینی ..
چقدر منتظر پستهاییت هستم که دایما بیای و بنویسی
سوشیناس/ 11 آذر/ ...
سوشیناس/ 11 آذر/ ...
.
.
.
سوشیانس/ 11 آذر/ ...
روزهای پاکیت روی هم مینشینن و پلکان نورانی تو رو به سوی کمال مطلق تشکیل میدن ..
و پایه این پله ها، میشه روز مبارک 11 آذر .. شروع پاکی ..
سلام
من نیاز به کمک دارم
چند روز پیش بعد از یه مدت خیلی طولانی که دقیق نمیدونم ولی نزدیک به یک سال شکستم
اما الان افتادم ته چاهی که نمیتونم از توش بیام بیرون
از اون روز به بعد رابطم با خدا خراب شده
شب تا صبح ،صبح تا شب درست به چیزایی که نباید فکر کنم فکر میکنم
بعد از اون شکست تازه شکست های پشت سر هم شروع شده
الان هم یه چه روزی هست که از اون شکست میگذره
ولی نمیتونم خودمو تو راه درست قرار بدم
دیگه از همه جا بریدم
از دیروز پاکی را به صورت جدی شروع کنم
ولی انگار قراره دوباره شکست بخورم
خواهشا کمکم کنید
(1398 آذر 11، 19:09)soshians نوشته است: [ -> ]دارم به کجا میرم؟ دارم تو چه چاهی میندازم خودمو دوباره؟ مگر همین امروز درباره ی مضرات پ.و.ر.ن پست نذاشتم. پس چرا این وسوسه ی لعنتی رو ول نمی کنم.
دوباره شروع کردم تو اینستاگرام چرخ الکی زدن..یه سری عکس نامناسب که دیدم تمایل پیدا کردم برم سراغ سایتای پ.و.ر.ن. سایت رو باز کردم چند لحظه ای هم توش بودم اما ویدیویی رو باز نکردم. سریع اومدم بیرون.
حالا هم طبق معمول اینجام. . مثل اینه که خودتو خم کنی روی چاه و نزدیک به افتادن باشی...
وضعیت سختی دارم. همش هم دوباره از ول چرخیدن تو اینترنت شروع شد.. کی من میتونم این عادت لعنتی چرخیدن در اینترنت رو ترک کنم. ...
جالبه
سیکل اکثر افراد همینطوریه یعنی وقتی زیاد وب گردی میکنن فکرشون درگیر میشه اگه مدیریت اجازه میداد یه تحقیقی در این زمینه میکردم توی کانون
عایا مدیریت اجازه میدهد؟
خواهشا کمک
من همش یه روزه پاکم
میشه یکی فقط باهام حرف بزنه
دیگه صبرم تموم شده
من از دیشب تا حالا چندتا نوشته داشتم
ولی هیچکدوم را نذاشتین
من فقط میخوام با چند نفر حرف بزنم
تا این فکر لعنتی از سرم بره بیرون
دیگه خسته شدم
من افسردگی شدیدی داشتم
یه چاقو بزرگ تو کابینتا داشتیم به مشاورم گفتم دلم می خواد خودمو با اون تکه تکه کنم ... واقعا هر بار که می دیدمش وسوسه می شدم
درباره داروهامم همین طور بودم دلم میخواست همه ش رو با هم بخورم و تمومش کنم
اما تصمیم گرفتم بمونم
چاقو رو گذاشتم تو یه کشویی که کمتر درش باز و بسته می شد
قرصا رو هم ریختم دور
اگر چه قرصا رو دکتر برام نوشته بود واسه درمان همین بیماری
می خوام بگم ... حال من به این ابزارا مثل حال شما به ایسنتا بوده اقای سوشیانس
یا بندازیدش دور یا بذاریدش تو یه کشو که کمتر باز و بسته می شه
سلام
من کمک میخوام
هر کاری بگین انجام دادم
از دیشب تا حالا فکرش ولم نمیکنه
تا یه لحظه میشینم فکری که نباید میزنه به سرم
چند روز پیش بعد از حدودا یک سال شکستم
الانم در ادامه همون شکستم
نمیتونم از مردابی که توش گیر کردم بیام بیرون
همش فکر میکنم تا آخر عمر حکایتم همینه
میدونم اگر اینجوری پیش بره تا یک ماه همین آش و همین کاسه
دیگه خسته شدم
دیگه هیچ انگیزه ای برای ترک ندارم
متاسفم برای خودم
واقعا چرا باید دوباره ترک را شروع کنم وقتی آخرشو میدونم
سلام ساناز عزیز
به کانون خوش اومدی
با این همه نا امیدی که نمیشه از این مرداب خلاص شد
کاری به آخرش نداشته باش الانت رو درنظر بگیر و روزت رو خراب نکن
مهم تلاشت تو برای ساختن روزهای خوبه و قطعا بی نتیجه نمونه
درک می کنم که الان حالت خوب نیست ولی باید سعی کنی فضا رو برای خودت عوض کنی و بعد هم می تونی اینجا همراه بقیه دوستان تو مسابقات ترک شرکت کنی و با انگیزه ترک کنی
(1398 آذر 12، 10:27)Queen نوشته است: [ -> ]سلام ساناز عزیز
به کانون خوش اومدی
با این همه نا امیدی که نمیشه از این مرداب خلاص شد
کاری به آخرش نداشته باش الانت رو درنظر بگیر و روزت رو خراب نکن
مهم تلاشت تو برای ساختن روزهای خوبه و قطعا بی نتیجه نمونه
درک می کنم که الان حالت خوب نیست ولی باید سعی کنی فضا رو برای خودت عوض کنی و بعد هم می تونی اینجا همراه بقیه دوستان تو مسابقات ترک شرکت کنی و با انگیزه ترک کنی
باش من تو مسابقات شرکت میکنم
ولی هیچ انگیزه ای ندارم
با این شکست بهم ثابت شده که توانایی ترک ندارم
با این تلاش ها هم این دنیا را برای خودم زهرمار میکنم
هم با شکست تهش اون دنیا ام تباه میشه
احساس میکنم کمرم شکسته شده
تو کل حدود یک سال پاکیم
همه افتخارم به خودم این بود که دیگه تونستم
ولی الان فقط یه چی دارم
اثبات نتونستن به خودم