سلام. شبتون بخیر. خوب هستین؟
ممنون از داداش آرمین و کلی حرف خوب
نقل قول: سلام
آرمین بچه هارو جم کن یه انتقاد کنیم گروهمون یکم تغییر کنه
سلام بر بنیامین عزیز
من انتقادی به ذهنم نمیرسه؟
نقل قول: اون قدر نه بگو تا به تعداد محدودی کار بااولویت بتونی آره بگی.
همین الان یک نه دیگه گفتم
اما اون دو تا نه که هفته پیش و هفتههای پیش از دستم در رفت همچنان آزارم میدن
و برنامههای آینده رو تحت تاثیر خودشون...
اصلا دوست ندارم یک جورایی بد قول جلوه کنم... خیلی آزارم میده...
و هیچ ایدهای ندارم براش چه کنم... فقط سپردمش دست زمان
نقل قول: برای این موضوع چی کار میشه کرد؟
موقتی بود
احتمال رخ دادن دوبارهاش خیلی کمه
تنها امیدم امیدوار بودنه.... امیدوارم به این حس دو قطبی که آزارم میده غلبه کنم... هر چند تغییر نمیکنه و باید بیشتر خودم رو باهاش وفق بدم...
نقل قول: سلام آبی
خب باید روی هر مسئله از دید های متفاوت نگاه کنی مثلا میخوای مطالعه کنی
اول باید ببینی در روز کدام قسمتش حس وحال کتاب خواندن داری
دوم عللاقه به کتابه و موضوع کتابه
سوم تعیین ساعتی که قراره کتاب بخونی مثلا 1دقیقه قبل از شروع میگی مثلا5دقیقه بخونم و یک انگیزه میشه برای اینکه 5دقیقه تموم بشه و اکثرا بیشتر هم میشه
کلا باید برنامه هفتگی درست کنی بعد رو هرکدام فکرکنی بعد روزانه اش کنی دقیقا هر روز باید تایم های خالی مشخص بشه تفریح هم باید به اندازه باشه
اگر سوالی داشتی درخدمتم
ممنونم عرفان جان.
حتما در آینده بیشتر راجع بهش بحث میکنیم
نقل قول: هادی از اسفند 98 امروز 84 روز خوب داره
زیبای دوست داشتنی ستاره دوم آماده باش دارم میام
چه خبری بهتر از ۸۴ روز پاک آقا هادی
کارِت عالیه داداش جان
نقل قول: سلام و دو صد سلام خدمت هم گروهی های عزیزم
میبینم که همه جا روزدین ترکوندین و همه بچه ها ی گروه پراکنده شدن.
من تا 15 خرداد 270 امین روز و 9 ماه پاکی هستم. اما با زیرو رو شدن کانون
پس منم از صفر شروع کنم دیگه.
خیلی خیلی خوش برگشتی آسمان جان
و اینکه نزدیک به یک سال! آفرین و صد آفرین
خلاصهامروز:
خیلی درس دارم...
خیلی حجمشون زیاده...
خیلی فرصتم کمه...
همشون هم دروس پایه و پر از مباحث بزرگ بزرگ که هر کدومش یک هفته زمان میبره تا متوجهش بشی...
نمیدونم... تقصیر من بود که به خاطر اطلاع رسانیهای دیر کلی کار قبول کردم؟ تقصیر بالادستیهام بود؟ اصلا مقصر هیچکس نبود؟
سعیام اینه که زیاد بزرگش نکنم برای خودم... اما همچنان سردرگم باقی موندم...
حداقل اگه....
بگذریم...
الان تنهام... وسوسه نیستم. اما چرخهی همیشگی داره پیش میره...
چند روز تنهایی
--> حس کردن اینکه جای یه نفر تو زندگیت خالیه تا تنهایی هات رو پر کنه
--> استارت افکار احساسی
--> اومدن گذشته جلوی چشمهات
--> شروع افکار بد
--> پر کردن تنهایی با خ.ا
--> یادآوری این موضوع که تو هنوزم تنهایی و چیزی تغییر پیدا نکرده
--> ریکاوری
--> تکرار چرخه
از این هم بگذریم...
برنامههای پیشرو:
دست کم روزی ۱ ساعت درس
( رضایت بخش نبود... )
تنظیم برنامهی خواب
(امشب خوابم نمیاد اما باید بخوابم. امشب بیداری باعث شکست قطعیه...)
در یک نگاه :
1 2 3 4 5 6 7 8 10
■ ■ ■ ■ ■ ■ ■ ■ ■
11 12 13 14 15 16 17 18 19
■ ■ ■ ■ ■ ■ ■ ■ ■
پینوشت۱:
یکم ویدیوی جالب دیدم امروز...
حدودا ۱۰ قسمته اما پراکندهست و یکجا عرضه نشده...
تو هر قسمت چند نفر ناشناس رازهای زندگیشون رو روی یک برگه مینویسن و از یک عده دعوت میشه که بیان و اونها رو بخونن... خیلی تاثیرگذار بود. حداقل میدونی تنها نیستی توی این روزهای سخت... و کسایی هستن که دقیقا حال تورو دارن...
سخت ترینش اونجا بود که: میدونستم پدرم داره به مادرم خیانت میکنه اما اون رو مثل یک راز نگه داشتم. چون نمیخواستم زندگیشون از هم بپاشه... چند سال بعد مادرم حقیقت رو فهمید و از هم جدا شدن... سخت خودم رو مقصر میدونم. اینکه زجر کشیدن مادرم رو میدیدم اما کاری براش نمیکردم شرم آوره... فکر نکنم هیچوقت بتونم جبرانش کنم...
پینوشت۲:
من با عهد بستن تا حدودی هم موافقم هم مخالف
موافق: اگه برای یک یا دو روز باشه. در حد اینکه وسوسه بگذره و آدم هوشیاری کامل خودش رو به دست بیاره
و به اوضاع مسلط بشه...
مخالف چون که تا حالا چندین بار عهد پاکی و پاک موندن تا روزهای بالا بستم
و وقتی شکستم از شدت خجالت نتونستم بیام کانون
یا اومدم اما اعلام وضعیت نکردم
واقعا سخته ( شاید فقط برای من اینطوره )
سخته بگم چه حسی داره. امیدوارم هیچکس هیچوقت تجربهاش نکنه
نتیجهی کلی:
در کل اگر منجر به تضمین پاکی بلند مدت و هدفمندانه به علاوهی افزایش فعالیت بشه چرا که نه؟
مراقب خودتون باشید