(1399 خرداد 10، 17:47)soshians نوشته است: [ -> ]علت شکست های سریالی: بی هدف بودن برای گرفتن پاکی - ناراختی از خودم به خاطر مسئولیت های زیادی که پذیرفته بودم و فرصت نمی کردم همه ی کارهایی که قبول کردم رو انجام بدم - نا امیدی از ساختار جدید کانون - نداشتن روش دیگری برای برآوردن هیجانات
محدودیت های من برای پیروزی:
.
.
چیزهایی که یاد گرفتم:
.
.
سعید جان
چه عالی ریشهیابی کردی و تدبیر چیدی.
یه
فکر درست که همراه بشه با
تلاش درست نتیجهاش میشه
خروجی درست.
به امید کلی روزهای روشن و اتفاقهای خوب برات.
و
حال آقا
عرفان ما چطوره؟
اوضاع پاکی خوبه؟
ممنون از فعالیتهای انرژیبخش و روحیهدهندهات به گروه.
(1399 خرداد 9، 21:20)آبـی نوشته است: [ -> ]فکر کنم این روزها اصلا هدفم از ترک کردن رو به کل فراموش کرده باشم...
یعنی حس میکنم اصلا هدفی ندارم... در این خصوص که چرا میخوام بزارمش کنار...
اما در عین حال خداروشکر میکنم که تونستم طعم پاکی رو حس کنم... مگه نه ممکن بود برای همیشه دست از ترک کردن بردارم...
فکر کنم اصلی ترین و تنها ترین هدفم در این لحظه، چشیدن دوبارهی طعم پاکی و حس و حال خوب اون روزها باشه....
آبی جان
همین طعم و حسی که ازش حرف میزنی رو بنویس.
برای خودت بنویس که چه احساسات لذتبخشی بهت دست میده. چه روحیهای در تو به وجود بیاره.
و هر روز مرورشون کن تا فراموشت نشه.
نقل قول: هوشیار نبودنم هم اکثرا بخاطر خواب کم و بد خواب شدن پیش میاد...
باید یه فکر جدی براش کنی.
از این به بعد هر روز صبح اینجا اعلام وضعیت خواب دیشب رو میکنی.
این مهمترین برنامهات هست.
نقل قول: نه گفتن
نه گفتن و بازم نه گفتن
این نه گفتن باید دوباره تقویت بشه
این کمال گرایی بیش از حد هم باید کنترل بشه.
یکدفعه یک برنامههای عجیبی برای خودم میریزم که فقط در صورتی انجام میشه که هر روز ۱۰۰ ساعت باشه
این هم یک برنامه دیگه.
هر روز بابت هر
نه قاطع که میگی، بیا و برامون تعریف کن.
این باعث میشه که قوی و قویتر بشی.
نقل قول: و همچنان یک دوست خوب که پیدا نمیکنم... شاید اصلا لایقش نباشم... نمیدونم...
انشالله کرونا که رفت، کلی فعالیتهای خوب میشه خارج از منزل انجام داد که دوستهای خوب هم پیدا کرد.
نقل قول: باز عادت کتاب خوندن از سرم افتاد
امشب میخوام ۱۰ دقیقه قبل خواب کتاب بخونم و دست کم تا قبل ۱ خواب باشم
عالیه.
نقل قول: بازم یه نه گفتن جا انداختم و دیشب ۶ ساعت اضافه تر بیدار موندم و ۶ صبح خوابیدم...
امروزم حدودا ۳ ساعت گرفت ازم...
به جان خودم آبی... اگه یکدفعه دیگه کارای مسخرهای رو قبول کردی که شخص از پسش بر میاد و فقط بخاطر اهمال کاری داره اون رو به گردن تو میزاره، میـــــــزارم و میرم دلسوزی بیجا هم ممنوع خودت کم چالش نداری... بهش چالشای بیشتر اضافه نکن
دفعه بعد من هم باهات دعوا میکنم.
این چه وضعشه آخه؟
نقل قول: آبی / ۷ خرداد / دقیقا ۲ روز خوب
چشمانتظاریم تا ببینیم چه میکنی.
من خیلی حس شرمندگی دارم...
نمیدونم هنوز بینتون جا دارم یا نه
( چه لحظهی عجیبی... همین الان که دارم این رو مینویسم ژوئیه از راه رسید )
( انگار همین دیروز بود که با خودم گفتم پسر نوامبر تموم شد... دسامبر از راه رسید... نمیخوای کاری برای خودت کنی )
( و همچنان کاری برای خودم نکردم )
( و از اون روز 6 ماه میگذره )
( خونواده به یه مشکل عظیم برخوردن و من حس میکنم بیشتر دارم براشون مشکل میسازم )
( هیچی نمیتونم بگم... از ساعت ۶ تا حالا زبونم بستهی بسته شده... )
فقط امیدوارم هنوز بین شما جا داشته باشم
آبی
۱۲ خرداد
صفر
( شکر که فیلم بد ندیدم. مگر نه ممکن بود حالم ۹۹ برابر بیشتر از این آدمی که شدم بهم بخوره )
( از اینکه بفهمم مرگم نزدیکه خوشحال میشم. اما از اینکه جلد یکی مونده به آخر رمان مورد علاقهام تموم شد ناراحتم... پارادوکس عجیبیه )
(1399 خرداد 11، 23:08)آبـی نوشته است: [ -> ] من خیلی حس شرمندگی دارم...
نمیدونم هنوز بینتون جا دارم یا نه
( چه لحظهی عجیبی... همین الان که دارم این رو مینویسم ژوئیه از راه رسید )
( انگار همین دیروز بود که با خودم گفتم پسر نوامبر تموم شد... دسامبر از راه رسید... نمیخوای کاری برای خودت کنی )
( و همچنان کاری برای خودم نکردم )
( و از اون روز 6 ماه میگذره )
( خونواده به یه مشکل عظیم برخوردن و من حس میکنم بیشتر دارم براشون مشکل میسازم )
( هیچی نمیتونم بگم... از ساعت ۶ تا حالا زبونم بستهی بسته شده... )
فقط امیدوارم هنوز بین شما جا داشته باشم
آبی
۱۲ خرداد
صفر
( شکر که فیلم بد ندیدم. مگر نه ممکن بود حالم ۹۹ برابر بیشتر از این آدمی که شدم بهم بخوره )
( از اینکه بفهمم مرگم نزدیکه خوشحال میشم. اما از اینکه جلد یکی مونده به آخر رمان مورد علاقهام تموم شد ناراحتم... پارادوکس عجیبیه )
سلام آبی جان نگران نباش
این شکست ها از سر پیروی از اشتباهات قبلی است
چرا یک نفرباید1000بار شکست بخوره؟
چون هنوز مشکل خودشو نمیدونه/ هدفش رو نمیدونه/ برنامه نداره/
باید شروع کرد تا به پایان رسید
اگر ژوئیه از راه رسید یعنی شروع کن دیر بجنبی امسال هم تموم میشه
الان متوجه شدم توی این چند روز خیلی افراد صفر شدندو واقعا ناراحت شدم چون ستون های کانون اونا هستن
مشکل عظیم خانواده را من نمیدونم ولی میتونی ا زخدا کمک بخواهی و ریشه یابی کنی
رمان تموم شدن جدی جدی ناراحتی داره
تنوع بده توی کتاب ها بلکه اطلاعاتی یادبگیری برای پیشرفت
من اصلا از کتاب داستان و رمان خوشم نمیاد انگار وقت آدم داره تلف میشه
رفته بودیم با دوستانم کتابخانه البته چند سال پیش اونا میرفتن سراغ قفسه رمان من همش توی قفسه اطلاعات عمومی و/ درسی /پزشکی بودم
میگفتن تو جدی برای چی این کتاب ها را میخونی؟ میگفتم شما رمان تو بخون
عرفان/7خرداد/5روز پاک
سعید / 8 خرداد / چهار روز خوب گام اول هدف: 10 روز پاک و خروج از شکست های سریالی
دیروز با وسوسه شروع شد..همین ساعت ها بود که پای کامپیوتر نشسته بودم و وارد اینستا شدم..میخواستم یه چیزی رو چک کنم که یه دفعه ی عکس محرکی رو دیدم..همون عکس باعث شد یه سری کلمه کلیدی جنسی توی اینستا سرچ کنم..و بعد هم یک سایت پ.و.ر.ن باز کنم..بعد سریع متوجه مسیر اشتباهم شدم و مسیر رو کج کردم به سمت اورژانس...
یه ایده ی خطرناکی تو ذهنم بود دیروز که خیلی بده..اون موقعی که میخواستم سایت پ.و.ر.ن رو باز کنم به خودم گفتم ..نمیرم ویدیوها رو ببینم فقط باز می کنم یه سرک میکشم و بعد میرم اورژانس..همین طور هم شد ولی میدونم 99 درصد مواقع باز کردن سایت همانا و ساعت ها غرق شدن و در نهایت خ.ا همانا..
دارم ذهنم رو آماده می کنم که این ایده رو کنار بذاره..یکی از چیزهایی که باید تو کنترل ذهن کار کنم اینه که ایده های جنسی رو کنار بذارم..مثلا نشستم تو خونه یه دفعه به ذهنم میاد فلان لغت رو توی سایت پ.و.ر.ن سرچ کنم ببینم چه نتایجی میاره.. این دقیقا نتیجه ی عدم کنترل ذهنه که باید روش بیشتر کار کنم..
محدودیت های من برای پیروزی:
1- شب ها تنهایی بیدار نمونم و زود برم بخوابم (انجام شد)
2- هر وقت وسوسه شدم سه کار انجام بدم اول نیازم به هیجان رو با بازی های کامپیوتری جبران کنم..دوم مراجعه کنم به اورژانس..سوم از خونه بزنم بیرون (انجام شد به اورژانس مراجعه کردم و امروز میخوام بازی رو رو لپ تاپم نصب کنم)
3- پاک کردن اینستاگرام و تلگرام و استفاده از شبکه های اجتماعی یک بار در روز از ساعت 12 تا 14 : (اینستا رو توی ویندوزم بلاک کردم و از روی گوشی پاک کردم ولی چند بار در طول روز تلگرام رفتم)
سعید / 8 خرداد / پنج روز خوب گام اول هدف: 10 روز پاک و خروج از شکست های سریالی
تو پنجمین روز خوب حالا دیگه مطمئنم این دفعه تو ترک جدیم..و میخوام جدا از این وضعیت سریالی مزخرف بیرون بیام..برای همینه که منظم هر روز میام کانون تا یادم باشه دارم برای چی میجنگم..دیروز روز متوسطی بود..مادرم رو بردم دندونپزشکی و حسابی خسته شدم.. شب که رسیدم مستقیم خوابیدم..الان میفهمم که میگن کار و خستگی دشمن وسوسه است و بیکاری عامل وسوسه... خوب این سه روز تعطیلی هم میخوام با خانومم بریم پیاده روی و تو خونه فیلم ببینیم و با هم خوش باشیم..بعضی وقتا وقتی خیلی تعطیله تو خونه با هم به مشکل میخوریم ولی میخوام این آخر هفته با اینکه کروناست و عملا جایی نمیشه رفت تو خونه با هم خوش بگذرونیم..ممکنه این دو سه روز رو کانون نیام ولی بدونین که پاکم..
هفته ی دیگه میخوام شرکت ها رو حضوری برم برای کار ولی متاسفانه اصلا نمیذارن وارد ساختمون شرکت ها بشی و همون دم در میگن رزومه ات رو بده ما خودمون میدیم به منابع انسانی..خلاصه که این روزها همش منتظرم تلفنم زنگ بخوره و بگن بیا سر کار..
?وقتى شروع به بهبود يافتن مى كنيم، احساس جديدى از يكى بودن با ديگران به دست مى آوريم كه
ما را بابت زنده بودنمان خوشحال مى سازد.
اينجا، نقطه ى پايان پنهان كارى است!
نقطه ى پايان دروغ است!
نقطه ى پايان زندگى دوگانه، متضاد و دو شخصيتى است!
سلام
عرفان/۱۳خرداد /شروع روز های پاک
همچین دلچسبم نبوده این روزهای پاکم انشاالله باید یه فکری اساسی بکنم رکورد ۲۳ روز را بشکنم
باید ایندفعه رکورد بزنم هر طوری که شده باید به یک ماهه برسم
سلام.
سامان 79 / 13 خرداد / شروع روز های پاک
دوستان گفتن که بیا و از حالت بگو.
خب خیلی افتضاحه و خواستم سکوت کنم تا شاید یکم بهتر شم اما مدام بدتر شدم و تقریبا دوباره به همون ادم قبل تبدیل شدم که اینبار دیگه حتی درسم نمیخوند!
تقریبا مطمئن بودم که اگر بشکنم مداوم میشکنم اما یه اتفاق باعث شد که 8 روز پاکی دود شه بره هوا!
البته خودمون انتخاب می کنیم اما جرقش از یه اتفاق شروع شد.
نکته مثبت اینه که تقریبا مطمئن شدم که اون اتفاق نمیفته و هدف از ترک کردن هم فراموشم شده بود که برای خودم یاداوریش کردم.
اراده ای که دفعه قبلی تو خودم دیدم مثال زدنی بود نسبت به چیزایی که قبلا دیده بودم. من رکوردم 15 روز بود و همیشه هم خودم سستی می کردم.
اما اینبار واقعا خودم نمیخواستم و خیلی مقاومت کردم اما بازم شکستم.
یه امیدی تو قلبم هست. نمیدونم یه کورسویی از امیده که چند ساعت دیگه خاموش میشه
یا قراره بزرگ و بزرگ تر بشه.
اما به هر حال روزای خوب در پیشن
ممکنه فردا سخت ترین روزم باشه اما روزای خوب منم میان