کانون

نسخه‌ی کامل: گروه ۴ آقایان: طوفان (غیر فعال) (حامی: آرمین - سرپرست: هادی، SR71، مهدوی)
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
(1399 خرداد 10، 17:47)soshians نوشته است: [ -> ]علت شکست های سریالی: بی هدف بودن برای گرفتن پاکی - ناراختی از خودم به خاطر مسئولیت های زیادی که پذیرفته بودم و فرصت نمی کردم همه ی کارهایی که قبول کردم رو انجام بدم - نا امیدی از ساختار جدید کانون - نداشتن روش دیگری برای برآوردن هیجانات

محدودیت های من برای پیروزی:
.
.

چیزهایی که یاد گرفتم:
.
.

سعید جان
چه عالی ریشه‌یابی کردی و تدبیر چیدی.
یه فکر درست که همراه بشه با تلاش درست نتیجه‌اش میشه خروجی درست.
به امید کلی روزهای روشن و اتفاق‌های خوب برات.   2uge4p4

و
حال آقا عرفان ما چطوره؟
اوضاع پاکی خوبه؟  Khansariha (18) 
ممنون از فعالیت‌های انرژی‌بخش و روحیه‌دهنده‌ات به گروه.  Confetti
(1399 خرداد 9، 21:20)آبـی نوشته است: [ -> ]فکر کنم این روزها اصلا هدفم از ترک کردن رو به کل فراموش کرده باشم...
یعنی حس میکنم اصلا هدفی ندارم... در این خصوص که چرا میخوام بزارمش کنار...
اما در عین حال خداروشکر میکنم که تونستم طعم پاکی رو حس کنم... مگه نه ممکن بود برای همیشه دست از ترک کردن بردارم...
فکر کنم اصلی ترین و تنها ترین هدفم در این لحظه، چشیدن دوباره‌ی طعم پاکی و حس و حال خوب اون روزها باشه....

آبی جان
همین طعم و حسی که ازش حرف می‌زنی رو بنویس.
برای خودت بنویس که چه احساسات لذت‌بخشی بهت دست میده. چه روحیه‌ای در تو به وجود بیاره.
و هر روز مرورشون کن تا فراموشت نشه.

نقل قول: هوشیار نبودنم هم اکثرا بخاطر خواب کم و بد خواب شدن پیش میاد...

باید یه فکر جدی براش کنی.
از این به بعد هر روز صبح اینجا اعلام وضعیت خواب دیشب رو می‌کنی. 4chsmu1
این مهم‌ترین برنامه‌ات هست.   daghighan

نقل قول: نه گفتن
نه گفتن و بازم نه گفتن
این نه گفتن باید دوباره تقویت بشه
این کمال گرایی بیش از حد هم باید کنترل بشه.
یکدفعه یک برنامه‌های عجیبی برای خودم میریزم که فقط در صورتی انجام میشه که هر روز ۱۰۰ ساعت باشه 4chsmu1 Shy 

این هم یک برنامه دیگه.
هر روز بابت هر نه قاطع که میگی، بیا و برامون تعریف کن.
این باعث میشه که قوی‌ و قوی‌تر بشی.  Khansariha (69) 

نقل قول: و همچنان یک دوست خوب که پیدا نمیکنم... شاید اصلا لایقش نباشم... نمیدونم...
انشالله کرونا که رفت، کلی فعالیت‌های خوب میشه خارج از منزل انجام داد که دوست‌های خوب هم پیدا کرد.  128fs318181

نقل قول: باز عادت کتاب خوندن از سرم افتاد
امشب میخوام ۱۰ دقیقه قبل خواب کتاب بخونم و دست کم تا قبل ۱ خواب باشم
عالیه.  49-2 
 
نقل قول: بازم یه نه گفتن جا انداختم و دیشب ۶ ساعت اضافه تر بیدار موندم و ۶ صبح خوابیدم...
امروزم حدودا ۳ ساعت گرفت ازم...
به جان خودم آبی... اگه یکدفعه دیگه کارای مسخره‌ای رو قبول کردی که شخص از پسش بر میاد و فقط بخاطر اهمال کاری داره اون رو به گردن تو میزاره، میـــــــزارم و میرم Swear1 دلسوزی بیجا هم ممنوع Swear1 خودت کم چالش نداری... بهش چالشای بیشتر اضافه نکن 22   Swear1 

دفعه بعد من هم باهات دعوا می‌کنم.
این چه وضعشه آخه؟  Swear1

نقل قول: آبی / ۷ خرداد / دقیقا ۲ روز خوب

چشم‌انتظاریم تا ببینیم چه می‌کنی.  Khansariha (69)
Hanghead من خیلی حس شرمندگی دارم...
نمیدونم هنوز بینتون جا دارم یا نه 1276746pa51mbeg8j 
( چه لحظه‌ی عجیبی... همین الان که دارم این رو مینویسم ژوئیه از راه رسید )
( انگار همین دیروز بود که با خودم گفتم پسر نوامبر تموم شد... دسامبر از راه رسید... نمیخوای کاری برای خودت کنی )
( و همچنان کاری برای خودم نکردم )
( و از اون روز 6 ماه میگذره )
( خونواده به یه مشکل عظیم برخوردن و من حس میکنم بیشتر دارم براشون مشکل میسازم )
( هیچی نمیتونم بگم... از ساعت ۶ تا حالا زبونم بسته‌ی بسته شده... )
فقط امیدوارم هنوز بین شما جا داشته باشم 1276746pa51mbeg8j
 آبی
 ۱۲ خرداد
 صفر


 ( شکر که فیلم بد ندیدم. مگر نه ممکن بود حالم ۹۹ برابر بیشتر از این آدمی که شدم بهم بخوره )

 ( از اینکه بفهمم مرگم نزدیکه خوشحال میشم. اما از اینکه جلد یکی مونده به آخر رمان مورد علاقه‌ام تموم شد ناراحتم... پارادوکس عجیبیه )
(1399 خرداد 11، 23:08)آبـی نوشته است: [ -> ]Hanghead من خیلی حس شرمندگی دارم...
نمیدونم هنوز بینتون جا دارم یا نه 1276746pa51mbeg8j 
( چه لحظه‌ی عجیبی... همین الان که دارم این رو مینویسم ژوئیه از راه رسید )
( انگار همین دیروز بود که با خودم گفتم پسر نوامبر تموم شد... دسامبر از راه رسید... نمیخوای کاری برای خودت کنی )
( و همچنان کاری برای خودم نکردم )
( و از اون روز 6 ماه میگذره )
( خونواده به یه مشکل عظیم برخوردن و من حس میکنم بیشتر دارم براشون مشکل میسازم )
( هیچی نمیتونم بگم... از ساعت ۶ تا حالا زبونم بسته‌ی بسته شده... )
فقط امیدوارم هنوز بین شما جا داشته باشم 1276746pa51mbeg8j
 آبی
 ۱۲ خرداد
 صفر


 ( شکر که فیلم بد ندیدم. مگر نه ممکن بود حالم ۹۹ برابر بیشتر از این آدمی که شدم بهم بخوره )

 ( از اینکه بفهمم مرگم نزدیکه خوشحال میشم. اما از اینکه جلد یکی مونده به آخر رمان مورد علاقه‌ام تموم شد ناراحتم... پارادوکس عجیبیه )

سلام آبی جان نگران نباش
این شکست ها از سر پیروی از اشتباهات قبلی است
چرا یک نفرباید1000بار شکست بخوره؟
چون هنوز مشکل خودشو نمیدونه/ هدفش رو نمیدونه/ برنامه نداره/
باید شروع کرد تا به پایان رسید
اگر ژوئیه از راه رسید  یعنی شروع کن دیر بجنبی امسال هم تموم میشه
الان متوجه شدم توی این چند روز خیلی افراد صفر شدندو واقعا ناراحت شدم چون ستون های کانون اونا هستن
مشکل عظیم خانواده را من نمیدونم ولی میتونی ا زخدا کمک بخواهی و ریشه یابی کنی
رمان تموم شدن جدی جدی ناراحتی داره 22  تنوع بده توی کتاب ها بلکه اطلاعاتی یادبگیری برای پیشرفت
من اصلا از کتاب داستان و رمان خوشم نمیاد انگار وقت آدم داره تلف میشه
رفته بودیم با دوستانم کتابخانه البته چند سال پیش اونا میرفتن سراغ قفسه رمان من همش توی قفسه اطلاعات عمومی و/ درسی /پزشکی بودم 4chsmu1 
میگفتن تو جدی برای چی این کتاب ها را میخونی؟ میگفتم شما رمان تو بخون
Gigglesmile 
عرفان/7خرداد/5روز پاک
(1399 خرداد 12، 6:35)عرفان. نوشته است: [ -> ]سلام آبی جان نگران نباش
این شکست ها از سر پیروی از اشتباهات قبلی است
چرا یک نفرباید1000بار شکست بخوره؟
چون هنوز مشکل خودشو نمیدونه/ هدفش رو نمیدونه/ برنامه نداره/
باید شروع کرد تا به پایان رسید
اگر ژوئیه از راه رسید  یعنی شروع کن دیر بجنبی امسال هم تموم میشه
الان متوجه شدم توی این چند روز خیلی افراد صفر شدندو واقعا ناراحت شدم چون ستون های کانون اونا هستن
مشکل عظیم خانواده را من نمیدونم ولی میتونی ا زخدا کمک بخواهی و ریشه یابی کنی
رمان تموم شدن جدی جدی ناراحتی داره 22  تنوع بده توی کتاب ها بلکه اطلاعاتی یادبگیری برای پیشرفت
من اصلا از کتاب داستان و رمان خوشم نمیاد انگار وقت آدم داره تلف میشه
رفته بودیم با دوستانم کتابخانه البته چند سال پیش اونا میرفتن سراغ قفسه رمان من همش توی قفسه اطلاعات عمومی و/ درسی /پزشکی بودم 4chsmu1 
میگفتن تو جدی برای چی این کتاب ها را میخونی؟ میگفتم شما رمان تو بخون
Gigglesmile 
عرفان/7خرداد/5روز پاک

آقا عرفان سلام.. امیدوارم حال و روز پاکیت خوب باشه..درست گفتی واقعا بسیاری از شکست ها همون علت های تکراری رو داره و کم پیش میاد علت جدیدی در کار باشه..حالا من هم یه زمانی ایده ی تو رو داشتم درباره ی رمان..ولی اگر رمان خوب بخونی خیلی تاثیرات خوبی برات داره..یه نوع نگرش و جهان بینی بهت میده..انگار داری زندگی اون شخصیت ها رو زندگی می کنی و میتونی کلی از توش درس برای زندگی بگیری..به نظر من هر چیزی خوبش خوبه..رمان هم خوبش خیلی تاثیرگذار و راهنماست.

(1399 خرداد 11، 23:08)آبـی نوشته است: [ -> ]Hanghead من خیلی حس شرمندگی دارم...
نمیدونم هنوز بینتون جا دارم یا نه 1276746pa51mbeg8j 
( چه لحظه‌ی عجیبی... همین الان که دارم این رو مینویسم ژوئیه از راه رسید )
( انگار همین دیروز بود که با خودم گفتم پسر نوامبر تموم شد... دسامبر از راه رسید... نمیخوای کاری برای خودت کنی )
( و همچنان کاری برای خودم نکردم )
( و از اون روز 6 ماه میگذره )
( خونواده به یه مشکل عظیم برخوردن و من حس میکنم بیشتر دارم براشون مشکل میسازم )
( هیچی نمیتونم بگم... از ساعت ۶ تا حالا زبونم بسته‌ی بسته شده... )
فقط امیدوارم هنوز بین شما جا داشته باشم 1276746pa51mbeg8j
 آبی
 ۱۲ خرداد
 صفر


 ( شکر که فیلم بد ندیدم. مگر نه ممکن بود حالم ۹۹ برابر بیشتر از این آدمی که شدم بهم بخوره )

 ( از اینکه بفهمم مرگم نزدیکه خوشحال میشم. اما از اینکه جلد یکی مونده به آخر رمان مورد علاقه‌ام تموم شد ناراحتم... پارادوکس عجیبیه )


داداش آبی جات همین جاست..مشکلات خانوادگی همیشه یکی از بزرگترین دردهای زندگیه..من سال ها به خاطر مشکلات پدر و مادرم آرزو می کردم تو خونشون زندگی نکنم و برم یه جای دیگه..بعضی وقتا میبینم اگر بعضی جاها "عاشقی" بلد نیستم دلیلش اینه که توی خونه بین پدر و مادر خودم ندیدم..خلاصه که مشکلات خانواده همیشه آدم رو به سمت وسوسه میکشونه..حالا رمان مورد علاقه ات چیه بگو ما هم بخونیم 65


(1399 خرداد 11، 17:24)آرمین نوشته است: [ -> ]مشارکت آرمین:
امروز یه درد جسمی خیلی بد رو تجربه می‌کنم.
از طرفی هم یه روز کار خیلی سخت رو سپری کردم.
یه روزهایی واقعا بد می‌گذره.  53258zu2qvp1d9v

شرکت یه پروژه جدیدی رو داره انجام میده و من وظیفه تست اون رو دارم.
خیلی دوست می‌داشتم یه کس دیگه‌ای اون رو تقبل می‌کرد. اما من تنها کسی هستم که از پسش برمیام.
با همه بی‌انرژی‌ بودنم الان که برگشتم خونه، باز هم باید شروع به کار کنم. Hanghead 

کانون هم یه سری کار هست که باید انجام بدم و جان ندارم.
چه میشه کرد. بالاخره می‌گذره. 
 
اما خدا رو شکر پاکم.
آدم پاکی رو فقط برای روزهای خوبش نباید بخواد. برای روزهای بدش هم باید بخواد.  Khansariha (69)


روزهای کاری سخت واقعا باعث میشه تو اوج خستگی باز هم آدم به سمت وسوسه بره..برای اینکه باری رو از رو دوشش برداره و مودش رو عوض کنه..خدا رو شکر که این در مورد تو صدق نمی کنه آرمین جان..دمت گرم که با وجود همه ی این مشکلات به فکر کانون هستی و براش وقت میذاری. ما قدردان تلاشت هستیم. 53
سعید / 8 خرداد / چهار روز خوب    گام اول هدف: 10 روز پاک و خروج از شکست های سریالی

دیروز با وسوسه شروع شد..همین ساعت ها بود که پای کامپیوتر نشسته بودم و وارد اینستا شدم..میخواستم یه چیزی رو چک کنم که یه دفعه ی عکس محرکی رو دیدم..همون عکس باعث شد یه سری کلمه کلیدی جنسی توی اینستا سرچ کنم..و بعد هم یک سایت پ.و.ر.ن باز کنم..بعد سریع متوجه مسیر اشتباهم شدم و مسیر رو کج کردم به سمت اورژانس...

یه ایده ی خطرناکی تو ذهنم بود دیروز که خیلی بده..اون موقعی که میخواستم سایت پ.و.ر.ن رو باز کنم به خودم گفتم ..نمیرم ویدیوها رو ببینم فقط باز می کنم یه سرک میکشم و بعد میرم اورژانس..همین طور هم شد ولی میدونم 99 درصد مواقع باز کردن سایت همانا و ساعت ها غرق شدن و در نهایت خ.ا همانا..
دارم ذهنم رو آماده می کنم که این ایده رو کنار بذاره..یکی از چیزهایی که باید تو کنترل ذهن کار کنم اینه که ایده های جنسی رو کنار بذارم..مثلا نشستم تو خونه یه دفعه به ذهنم میاد فلان لغت رو توی سایت پ.و.ر.ن سرچ کنم ببینم چه نتایجی میاره.. این دقیقا نتیجه ی عدم کنترل ذهنه که باید روش بیشتر کار کنم..

محدودیت های من برای پیروزی:



1- شب ها تنهایی بیدار نمونم و زود برم بخوابم  (انجام شد)



2- هر وقت وسوسه شدم سه کار انجام بدم اول نیازم به هیجان رو با بازی های کامپیوتری جبران کنم..دوم مراجعه کنم به اورژانس..سوم از خونه بزنم بیرون (انجام شد به اورژانس مراجعه کردم و امروز میخوام بازی رو رو لپ تاپم نصب کنم)



3- پاک کردن اینستاگرام و تلگرام و استفاده از شبکه های اجتماعی یک بار در روز از ساعت 12 تا 14 : (اینستا رو توی ویندوزم بلاک کردم و از روی گوشی پاک کردم ولی چند بار در طول روز تلگرام رفتم)
(1399 خرداد 12، 8:31)soshians نوشته است: [ -> ]
(1399 خرداد 12، 6:35)عرفان. نوشته است: [ -> ]سلام آبی جان نگران نباش
این شکست ها از سر پیروی از اشتباهات قبلی است
چرا یک نفرباید1000بار شکست بخوره؟
چون هنوز مشکل خودشو نمیدونه/ هدفش رو نمیدونه/ برنامه نداره/
باید شروع کرد تا به پایان رسید
اگر ژوئیه از راه رسید  یعنی شروع کن دیر بجنبی امسال هم تموم میشه
الان متوجه شدم توی این چند روز خیلی افراد صفر شدندو واقعا ناراحت شدم چون ستون های کانون اونا هستن
مشکل عظیم خانواده را من نمیدونم ولی میتونی ا زخدا کمک بخواهی و ریشه یابی کنی
رمان تموم شدن جدی جدی ناراحتی داره 22  تنوع بده توی کتاب ها بلکه اطلاعاتی یادبگیری برای پیشرفت
من اصلا از کتاب داستان و رمان خوشم نمیاد انگار وقت آدم داره تلف میشه
رفته بودیم با دوستانم کتابخانه البته چند سال پیش اونا میرفتن سراغ قفسه رمان من همش توی قفسه اطلاعات عمومی و/ درسی /پزشکی بودم 4chsmu1 
میگفتن تو جدی برای چی این کتاب ها را میخونی؟ میگفتم شما رمان تو بخون
Gigglesmile 
عرفان/7خرداد/5روز پاک

آقا عرفان سلام.. امیدوارم حال و روز پاکیت خوب باشه..درست گفتی واقعا بسیاری از شکست ها همون علت های تکراری رو داره و کم پیش میاد علت جدیدی در کار باشه..حالا من هم یه زمانی ایده ی تو رو داشتم درباره ی رمان..ولی اگر رمان خوب بخونی خیلی تاثیرات خوبی برات داره..یه نوع نگرش و جهان بینی بهت میده..انگار داری زندگی اون شخصیت ها رو زندگی می کنی و میتونی کلی از توش درس برای زندگی بگیری..به نظر من هر چیزی خوبش خوبه..رمان هم خوبش خیلی تاثیرگذار و راهنماست.
از این زاویه به رمان نگاه نکردم 65 
واقعا سلیقه ها هم متفاوت است
نقل قول: آبی جان
همین طعم و حسی که ازش حرف می‌زنی رو بنویس.
برای خودت بنویس که چه احساسات لذت‌بخشی بهت دست میده. چه روحیه‌ای در تو به وجود بیاره.
و هر روز مرورشون کن تا فراموشت نشه.

یه دوران خوبی بود کلا...
غم خاصی به فضای زندگیم حاکم بود...
دو ماه اول پاکیم رو یادم میاد که هر شب ساعت ۲ بیدار میشدم و کلی گریه میکردم تا کله‌ی سحر
و با خدا حرف میزدم...
فقط برای اینکه بخشیده بشم... و بهبود پیدا کنم...
انگار خودش همیشه یه راهی جلوی من میگذاشت...
کافی بود با خودم بگم نیاز به یه معجزه دارم و هنوز یک ساعت نشده خبر خیلی خیلی خوب بهم میرسید...
درس خوندن خیلی لذت بخش تر بود. کار کردن هم همینطور.
هفته‌ای نبود که یه چهره نکشم...
روزی نبود که یه تابلوی ساده تموم نکنم...
زندگی هم اون زمان سخت بود. اما شیرین بود. نمیدونم علتش چی بود. فقط میدونم دلتنگ اون دورانم... همش دو سال میگذره ازش...
Hanghead از هیچی لذت خاصی نمیبرم.... دقیقا هیچی...
( یه امید کوچولو برام مونده... خیلی کوچولو... دو هفته‌ی دیگه صبر میکنم... نشد میرم سراغش... )




نقل قول: این هم یک برنامه دیگه.
هر روز بابت هر نه قاطع که میگی، بیا و برامون تعریف کن.
این باعث میشه که قوی‌ و قوی‌تر بشی.  [تصویر:  khansariha (69).gif]

دیروز یک نه دیگه گفتم...
22  سنگ هم بود از یجایی به بعد آب میشد بخاطر خجالت... طبیعت بعضی ها خارج از درکم هست  40

نقل قول: انشالله کرونا که رفت، کلی فعالیت‌های خوب میشه خارج از منزل انجام داد که دوست‌های خوب هم پیدا کرد.  [تصویر:  128fs318181.gif]


53  شاید...


نقل قول: چشم‌انتظاریم تا ببینیم چه می‌کنی.  [تصویر:  khansariha (69).gif]

تا به این لحظه همه‌اش شرمنده کردن خودم و دوستان بوده
Hanghead  در موردش بعدش هیچ ایده‌ای ندارم...





نقل قول: رمان تموم شدن جدی جدی ناراحتی داره [تصویر:  22.gif]  تنوع بده توی کتاب ها بلکه اطلاعاتی یادبگیری برای پیشرفت
من اصلا از کتاب داستان و رمان خوشم نمیاد انگار وقت آدم داره تلف میشه
رفته بودیم با دوستانم کتابخانه البته چند سال پیش اونا میرفتن سراغ قفسه رمان من همش توی قفسه اطلاعات عمومی و/ درسی /پزشکی بودم [تصویر:  4chsmu1.gif] 
میگفتن تو جدی برای چی این کتاب ها را میخونی؟ میگفتم شما رمان تو بخون
[تصویر:  gigglesmile.gif]

به سلیقه‌ی آدم برمیگرده عرفان جان.
*مثل نوشابه‌ی مشکی یا نوشابه‌ی زرد...*
به نظرم وقت تلف کردن نیست. یا اگر هم هست یک جور وقت تلف کردن خوبه... یعنی بهتر از اینه که ۲ ساعت پای اخبار روز باشم:
( اپل فلان شرکت رو برای بهبود هوش مصنوعی فلان دستیار صوتی‌اش خرید. آمار کرونا انقدر رشد داشت. به زودی مرز ۶ میلیون مبتلا در سرتاسر جهان رو رد می‌کنیم. مایکروسافت از فلان زبان طراحی جدیدش رونمایی کرد. بررسی ویژگی‌های آپدیت جدید فلان سیستم عامل. کارگران آمازون در خط مقدم مبارزه با ویروس جدید. اقتصاد در مرز ورشکستگی ... الــــی آخر... )
و بعد بگم چی شد واقعا 22 ؟
بخشی از خلاقیت، رشد فضای ذهنی و بهبود قلمم توی نوشتن رو مدیون خوندن همین رمان ها هستم...
اما بازم میگم. به سلیقه‌ی آدم برمیگرده 128fs318181





نقل قول: داداش آبی جات همین جاست..مشکلات خانوادگی همیشه یکی از بزرگترین دردهای زندگیه..من سال ها به خاطر مشکلات پدر و مادرم آرزو می کردم تو خونشون زندگی نکنم و برم یه جای دیگه..بعضی وقتا میبینم اگر بعضی جاها "عاشقی" بلد نیستم دلیلش اینه که توی خونه بین پدر و مادر خودم ندیدم..خلاصه که مشکلات خانواده همیشه آدم رو به سمت وسوسه میکشونه..حالا رمان مورد علاقه ات چیه بگو ما هم بخونیم [تصویر:  65.gif]


Hanghead انگار از جانب من صحبت کردی آقا سعید 53
خواسته یا ناخواسته توی چنین فضایی بزرگ شدم...
یکجورایی مدیون همین فضا هستم... باعث شد خیلی چیزها یاد بگیرم...
اما نمیتونم منکر بشم که همچنان درگیر بعضی مشکلات ناشی از این فضا هستم...

4chsmu1 عجیب ترینشون پیرمرد و دریای ارنست همینگوی بود... میتونم بگم چند بار خوندم و هر دفعه برداشت متفاوت ازش کردم 65 نمیشه فهمید توی ذهن نویسنده چی می‌گذشته....

تاثیرگذارترینش Wonder از آرجی‌پالاسیو بود... دید آدم نسبت به زندگی عوض میشه... خیـــــلی خوب بود.... گویا یک فیلم هم بر اساسش ساختند

سال ۹۵ وقتی که داشتم کتاب درسی میخریدم ناخودآگاه چشمم به سری رمان آرتمیس فاول افتاد...  4chsmu1  همیشه به فروشنده میگفتم پس چی شد جلدهای بعدی؟ کی میرسه به دستتون؟ خرد خرد خریدم تا مجموعه‌اش کامل شد... و بخاطر همین موضوع که به طرز عجیبی ناراحت میشم از تموم شدنش دیر به دیر میرم سراغ خوندنش... اما بعد شرایطی که پیش اومد قصد تموم کردنش رو کردم....
چون از پایه تخیلی هست شاید زیاد جالب نباشه...


نقل قول: دیروز با وسوسه شروع شد..همین ساعت ها بود که پای کامپیوتر نشسته بودم و وارد اینستا شدم..میخواستم یه چیزی رو چک کنم که یه دفعه ی عکس محرکی رو دیدم..همون عکس باعث شد یه سری کلمه کلیدی جنسی توی اینستا سرچ کنم..و بعد هم یک سایت پ.و.ر.ن باز کنم..بعد سریع متوجه مسیر اشتباهم شدم و مسیر رو کج کردم به سمت اورژانس...

Hanghead دیروز تقریبا همین اتفاق افتاد... بخاطر خستگی ناشی از شب قبلش صبح با وسوسه بیدار شدم... یکم خوابای بد بد دیدم... عصر هم تنها شدم و مدام این موضوع که یا با سیستم برم سراغ اون خراب شده ها، یا گوشی رو پیدا کنم و بعد برم سراغ اون خراب شده ها، توی ذهنم تکرار میشد
Shy  هر طور بود به این فکر غلبه کردم اما نتونستم جلوی شکست رو بگیرم... حالم خیلی بد شده بود...
وحشتناک یخ زده بودم Tears 


نقل قول: - هر وقت وسوسه شدم سه کار انجام بدم اول نیازم به هیجان رو با بازی های کامپیوتری جبران کنم..دوم مراجعه کنم به اورژانس..سوم از خونه بزنم بیرون (انجام شد به اورژانس مراجعه کردم و امروز میخوام بازی رو رو لپ تاپم نصب کنم)

ایده ی خیلی خوبیه.
این بازی جالب هست. دنباله‌اش هم قراره امسال بیاد بیرون (‌اگه تاخیر نخوره... )

این یکی هم خط داستانی جالب و سرگرم کننده ای داره  53



در تلاش برای یافتن آرامش ابدی... شایدم واقعی...
53
سعید / 8 خرداد / پنج روز خوب    گام اول هدف: 10 روز پاک و خروج از شکست های سریالی

تو پنجمین روز خوب حالا دیگه مطمئنم این دفعه تو ترک جدیم..و میخوام جدا از این وضعیت سریالی مزخرف بیرون بیام..برای همینه که منظم هر روز میام کانون تا یادم باشه دارم برای چی میجنگم..دیروز روز متوسطی بود..مادرم رو بردم دندونپزشکی و حسابی خسته شدم.. شب که رسیدم مستقیم خوابیدم..الان میفهمم که میگن کار و خستگی دشمن وسوسه است و بیکاری عامل وسوسه... خوب این سه روز تعطیلی هم میخوام با خانومم بریم پیاده روی و تو خونه فیلم ببینیم و با هم خوش باشیم..بعضی وقتا وقتی خیلی تعطیله تو خونه با هم به مشکل میخوریم ولی میخوام این آخر هفته با اینکه کروناست و عملا جایی نمیشه رفت تو خونه با هم خوش بگذرونیم..ممکنه این دو سه روز رو کانون نیام ولی بدونین که پاکم..
هفته ی دیگه میخوام شرکت ها رو حضوری برم برای کار ولی متاسفانه اصلا نمیذارن وارد ساختمون شرکت ها بشی و همون دم در میگن رزومه ات رو بده ما خودمون میدیم به منابع انسانی..خلاصه که این روزها همش منتظرم تلفنم زنگ بخوره و بگن بیا سر کار..
(1399 خرداد 12، 15:18)آبـی نوشته است: [ -> ]4chsmu1 عجیب ترینشون پیرمرد و دریای ارنست همینگوی بود... میتونم بگم چند بار خوندم و هر دفعه برداشت متفاوت ازش کردم 65 نمیشه فهمید توی ذهن نویسنده چی می‌گذشته....

تاثیرگذارترینش Wonder از آرجی‌پالاسیو بود... دید آدم نسبت به زندگی عوض میشه... خیـــــلی خوب بود.... گویا یک فیلم هم بر اساسش ساختند

سال ۹۵ وقتی که داشتم کتاب درسی میخریدم ناخودآگاه چشمم به سری رمان آرتمیس فاول افتاد...  4chsmu1  همیشه به فروشنده میگفتم پس چی شد جلدهای بعدی؟ کی میرسه به دستتون؟ خرد خرد خریدم تا مجموعه‌اش کامل شد... و بخاطر همین موضوع که به طرز عجیبی ناراحت میشم از تموم شدنش دیر به دیر میرم سراغ خوندنش... اما بعد شرایطی که پیش اومد قصد تموم کردنش رو کردم....
چون از پایه تخیلی هست شاید زیاد جالب نباشه...



Hanghead دیروز تقریبا همین اتفاق افتاد... بخاطر خستگی ناشی از شب قبلش صبح با وسوسه بیدار شدم... یکم خوابای بد بد دیدم... عصر هم تنها شدم و مدام این موضوع که یا با سیستم برم سراغ اون خراب شده ها، یا گوشی رو پیدا کنم و بعد برم سراغ اون خراب شده ها، توی ذهنم تکرار میشد
Shy  هر طور بود به این فکر غلبه کردم اما نتونستم جلوی شکست رو بگیرم... حالم خیلی بد شده بود...
وحشتناک یخ زده بودم Tears 


ایده ی خیلی خوبیه.
این بازی جالب هست. دنباله‌اش هم قراره امسال بیاد بیرون (‌اگه تاخیر نخوره... )

این یکی هم خط داستانی جالب و سرگرم کننده ای داره  53





پیرمرد و دریا که تو لیست خوندنی هامه..همینگوی از اون نویسنده هاست که دوست دارم یه دفعه خراب شم سمتش و همه ی کاراش رو بخونم...فعلا که خراب شدم سر داستایوفسکی و جنایت و مکافات و ابله رو خوندم...به به چه رمانهایی بودن یعنی لذت میبردم هر صفحه رو که میخوندم..این آر جی پالاسیو که گفتی نگاهش کردم کتاب نوجوانان بود..برای یه نوجوان 12 ساله خوبه بهش هدیه بدم؟

امیدوارم حالت بهتر شه..ولی این ایراد وارده که چرا نمیای اورژانس..تو از کسایی هستی که کمتر دیدم در مواقع شکست بیای سمت اورژانس ..همون لحظانی که بین رفتن و اومدن پیش وسوسه بودی ای کاش یه سر به اورژانس میزدی..

مرسی که بازیا رو معرفی کردی من همیشه تو این جور مواقع fifa بازی می کنم ولی این بازی ها هم بد نیست چون حل معماست و ذهن آدم رو درگیر می کنه پادزهر خوبی برای وسوسه است..دمت گرم 
?وقتى شروع به بهبود يافتن مى كنيم، احساس جديدى از يكى بودن با ديگران به دست مى آوريم كه
 ما را بابت زنده بودنمان خوشحال مى سازد.
اينجا، نقطه ى پايان پنهان كارى است! 
نقطه ى پايان دروغ است!
نقطه ى پايان زندگى دوگانه، متضاد و دو شخصيتى است! 
سلام 
عرفان/۱۳خرداد /شروع روز های پاک 
همچین دلچسبم نبوده این روزهای پاکم انشاالله باید یه فکری اساسی بکنم رکورد ۲۳ روز را بشکنم Khansariha (69)
باید ایندفعه رکورد بزنم هر طوری که شده باید به یک ماهه برسم 1
سلام.
سامان 79 / 13 خرداد / شروع روز های پاک
دوستان گفتن که بیا و از حالت بگو.
خب خیلی افتضاحه و خواستم سکوت کنم تا شاید یکم بهتر شم اما مدام بدتر شدم و تقریبا دوباره به همون ادم قبل تبدیل شدم که اینبار دیگه حتی درسم نمیخوند!
تقریبا مطمئن بودم که اگر بشکنم مداوم میشکنم اما یه اتفاق باعث شد که 8 روز پاکی دود شه بره هوا!
البته خودمون انتخاب می کنیم اما جرقش از یه اتفاق شروع شد.
نکته مثبت اینه که تقریبا مطمئن شدم که اون اتفاق نمیفته و هدف از ترک کردن هم فراموشم شده بود که برای خودم یاداوریش کردم.
اراده ای که دفعه قبلی تو خودم دیدم مثال زدنی بود نسبت به چیزایی که قبلا دیده بودم. من رکوردم 15 روز بود و همیشه هم خودم سستی می کردم.
اما اینبار واقعا خودم نمیخواستم و خیلی مقاومت کردم اما بازم شکستم.

یه امیدی تو قلبم هست. نمیدونم یه کورسویی از امیده که چند ساعت دیگه خاموش میشه
یا قراره بزرگ و بزرگ تر بشه.

اما به هر حال روزای خوب در پیشن 1 ممکنه فردا سخت ترین روزم باشه اما روزای خوب منم میان
شب همگی به خیر 302
امروز هم خیلی عادی تو خونه گذشت...
آبی / از آخرین روز شکست تا الان / پاک 53






نقل قول: پیرمرد و دریا که تو لیست خوندنی هامه..همینگوی از اون نویسنده هاست که دوست دارم یه دفعه خراب شم سمتش و همه ی کاراش رو بخونم...فعلا که خراب شدم سر داستایوفسکی و جنایت و مکافات و ابله رو خوندم...به به چه رمانهایی بودن یعنی لذت میبردم هر صفحه رو که میخوندم..این آر جی پالاسیو که گفتی نگاهش کردم کتاب نوجوانان بود..برای یه نوجوان 12 ساله خوبه بهش هدیه بدم؟


این عجیب بودن قلمش خیلی آدم رو ترغیب میکنه به دنبال کردن کارهاش...

49-2 چرا که نه. Wonder جو خیلی خودمونی و راحتی داره 53

و چه هدیه‌ای بهتر از کتاب 53 


نقل قول: امیدوارم حالت بهتر شه..ولی این ایراد وارده که چرا نمیای اورژانس..تو از کسایی هستی که کمتر دیدم در مواقع شکست بیای سمت اورژانس ..همون لحظانی که بین رفتن و اومدن پیش وسوسه بودی ای کاش یه سر به اورژانس میزدی..


Hanghead  واقعا نمیدونم...

سعی میکنم درستش کنم...

53 

نقل قول: مرسی که بازیا رو معرفی کردی من همیشه تو این جور مواقع fifa بازی می کنم ولی این بازی ها هم بد نیست چون حل معماست و ذهن آدم رو درگیر می کنه پادزهر خوبی برای وسوسه است..دمت گرم

موافقم 49-2 راستی. I Love Hue هم برای مواقع بیرون از خونه خیلی خوبه ( یکجور بازی پازلی رنگ‌هاست... )


نقل قول:
اينجا، نقطه ى پايان پنهان كارى است! 
نقطه ى پايان دروغ است!
نقطه ى پايان زندگى دوگانه، متضاد و دو شخصيتى است!

Hanghead  یک لحظه دلتنگ روزهای قدیم شدم...
حقیقت محض هست...
خصوصا اون قسمت دو شخصیتی بودن... vayy فکر کنم بخشی از وضعیت دیشبم به همین موضوع بازمیگرده...
تشکر فراوان از تلنگر داداش سعید 302





نقل قول: سلام 
عرفان/۱۳خرداد /شروع روز های پاک 
همچین دلچسبم نبوده این روزهای پاکم انشاالله باید یه فکری اساسی بکنم رکورد ۲۳ روز را بشکنم [تصویر:  khansariha (69).gif]
باید ایندفعه رکورد بزنم هر طوری که شده باید به یک ماهه برسم [تصویر:  1.gif]

49-2 درود بر عرفان عزیز
منتظر خبرهای خیلی خیلی خوب از سمتت هستیم
هم کتابی که قراره توی ماه آینده بخونیمش و هم کلی جشن پاکی که اسمت توی لیست قهرمان هاش میدرخشه 302 


نقل قول: سلام.
سامان 79 / 13 خرداد / شروع روز های پاک
دوستان گفتن که بیا و از حالت بگو.
خب خیلی افتضاحه و خواستم سکوت کنم تا شاید یکم بهتر شم اما مدام بدتر شدم و تقریبا دوباره به همون ادم قبل تبدیل شدم که اینبار دیگه حتی درسم نمیخوند!
تقریبا مطمئن بودم که اگر بشکنم مداوم میشکنم اما یه اتفاق باعث شد که 8 روز پاکی دود شه بره هوا!
البته خودمون انتخاب می کنیم اما جرقش از یه اتفاق شروع شد.
نکته مثبت اینه که تقریبا مطمئن شدم که اون اتفاق نمیفته و هدف از ترک کردن هم فراموشم شده بود که برای خودم یاداوریش کردم.
اراده ای که دفعه قبلی تو خودم دیدم مثال زدنی بود نسبت به چیزایی که قبلا دیده بودم. من رکوردم 15 روز بود و همیشه هم خودم سستی می کردم.
اما اینبار واقعا خودم نمیخواستم و خیلی مقاومت کردم اما بازم شکستم.

یه امیدی تو قلبم هست. نمیدونم یه کورسویی از امیده که چند ساعت دیگه خاموش میشه
یا قراره بزرگ و بزرگ تر بشه.

اما به هر حال روزای خوب در پیشن [تصویر:  1.gif] ممکنه فردا سخت ترین روزم باشه اما روزای خوب منم میان

سلام علی جان 302
لطفا همیشه برامون بنویس. حتی اگه در حد چند تا خط هست
در کل ما رو از حال خودت بی خبر نزار. باشه؟ :‌)
علی تو از پسش بر میای...
یعنی یکبار تونستی از پسش بر بیای. یادت میاد زمانی که برای راه رفتن تلاش میکردی؟
چقدر زمین خوردی تا تونستی راه رفتن رو یاد بگیری؟ انقدر تلاش کردی تا بالاخره تونستی راه بری.
و این همه تلاش ارزشش رو داشت. چون به هدفت رسیدی
الان هم دقیقا توی وضعیت مشابهی هستی. یعنی همه‌ی ما توی وضعیت مشابه هستیم.
نباید دست از تلاش بکشیم حتی اگه فکر میکنیم امیدی نیست...
درسته که ادامه دادن تلاش با وجود ناامیدی غیر ممکن به نظر میرسه. اما شب که همیشه ادامه پیدا نمیکنه
بالاخره خورشید صبحگاهی دیر یا زود طلوع میکنه. این خورشید صبحگاهی همون هدف ماست
نباید هرگز فراموشش کنیم 53
مقاومتی که داشتی نشون از تغییر داره Confetti
همین خودش یه نشونه برای شروع تغییرات خیلی بزرگ تره
به خودت افتخار کن علی جان Khansariha (69)
برات آرزوی بهترین ها رو داریم 302
[تصویر:  147.gif]
             
به‌نام خدا

  [تصویر:  Sham.gif] اعلام وضعیت ها [تصویر:  Sham.gif]


2uge4p4  لیست به‌روز شده  99/03/14  2uge4p4


53 53 53 53 53


AlwaysHope ا / 3 اسفند 98 / 97 روز خوب .............. در انتظار ستاره بیست و دوم

53 53 53 53 53

new Aseman ا/ 16 شهریور 98 / 252 روز خوب ................ در انتظار ستاره هشتم

soshians ا/ 8 خرداد 99 / 5 روز خوب .............................. در انتظار ستاره هفتم

53 53 53 53 53

majid78 ا/ 3 فروردین 99 / 55 روز خوب .......................... در انتظار ستاره چهارم

هادی / 24 اسفند 99 / 77 روز خوب .................................. در انتظار ستاره دوم

53 53 53 53 53

آستیگمات ا/ 18 فروردین 99 / 14 روز خوب ...................... در انتظار 20 روز خوب

آبی / 12 خرداد / 2 روز خوب .......................................... در انتظار 10 روز خوب

عرفان./ 13 خرداد 99 / شروع روزهای خوب ........................... در انتظار 30 روز خوب

Saman79 ا/ 13 خرداد 99 / شروع روزهای خوب ....................................... در انتظار 10 روز خوب

53 53 53 53 53