سلام و درود خدا و فرشتگان و زمینیان و آسمانیان و جن و انس و هر آنچه خلق شده بر خوش تیپ شیک پوشای همیشه خندان طوفان :icon_cool: (مثلاً داره صدا کِل میاد :khansariha (13): )
سلااااام :haha:
آقا من یه معذرت خواهی حسابی به همتون بده کارم :fin:
از دیشب تا الآن کلی لطف داشتین در حق من و انگار نگرانتون کردم :hanghead:
من ازتون پوزش میطلبم :63:
آرمین سراسر امید و متانت عزیزم :khansariha (96):
ممنونم ازت عزیز دل داداش :khansariha (96):
ولله توی خونواده که مشکلی نیست و این روزا از این نظر بهترین حالت رو دارم طی میکنم شکر خدا
ولی هم استرس امتحان هم وسوسه شدید بدجور دارن برام مشکل درست میکنن :hanghead:
راستش لرز شدید هم ناشی از همینه
البته استرس امتحان تا چند روز قبلش هم بود اما لرزی دیده نمیشد
ولی توی این سه روز که وسوسه بهش اضافه شده اینجوری شدم
یعنی خیلی واضحه که وقتی یه چیزی مثلاً لیوان دستم میگیرم میبینم آب توی لیوان همینجوری داره تکون میخوره :hanghead:
تخيلات هم خیلی واکنش بدی داره بدنم نسبت بهشون نشون میده
یعنی فکرشو بکن من هنوز به هیچی فکر نکردم؛ فقط شروع کردم به فکر کردن درباره یه چیز خیلی خیلی عادی؛ یعنی هیچ تصویر بدی توی ذهنم نبود و داستانش کلاً یه چیز دیگه ست ولی یه هویی چنان وسوسه شدم که حس میکردم داره از متن جزوه برام وسوسه سبز میشه! :vay:
و این حالت رو از دو روز پیش دارم تا الآن :hanghead:
بدبختی اینکه توی باورها دچار تردید شدم!
یعنی تردید واقعی نیست
فقط همونطور که دیشب گفتم؛ اهداف و باورها رو میخونم و کاملاً منطقی هستند ولی یه
اما ی بزرگ پشتش میاد که اصلاً نمیدونم برای چیه!
دقیقاً اینو توی نماز دیدم
یادت میاد قبلاً بهت گفتم تا چند مدت نماز میخونم ولی بعدش کمرنگ میشه و کم کم حذف میشه از برنامه روزانه ام؟
دقیقاً توی این سه روز این اتفاق داره میفته و همش نسبت به نماز کسلم
ولی بازم ترکش نکردم چون میدونم این وضعیت گذراست
نمونه اش همین نماز مغرب و عشای امشب؛ حال نداشتم بخونم و شام خوردم و سنگین شدم ولی گفتم بذار نماز رو بخونم که این چرخه قطع نشه،چون اگه اینو نخونم بعدی رو هم به یه بهونه ای میپیچونم و همینطوری کم کم حذف میشه و من اینو نمیخوام
البته اینم بگم که تا اینجا بیشترین رکورد تعداد روزای نماز خوندن پشت سر هم رو دارم؛ تقریباً به اندازه تعداد روزای پاکی :49-2:
من همچنان پاکم
نمیخوام بشکنم
از خ.ا متنفرم
ولی این حجم فراوان وسوسه با تعداد دفعات خیلی زیاد خیلی داره بهم فشار میاره
حتی از نظر جسمی هم به شدت خسته ام
همچنان مقاومم و شکستم قریب به محاله
ولی دنبال یه راهی هستم که این وسوسه کم تر بشه
اینقدر فکر کردم که منشأش چیه که دیگه سر درد دارم و هیچ جوابی پیدا نکردم
یأس و نا امیدی هم هست
وقتی فکر میکنم به اینکه من کلی سال دیگه باید این مشکلات رو تحمل کنم، بدجور استرس میگیرم و ضربان قلبم میره بالا :hanghead:
خلاصه میدونم بحثم خیلی طولانی شد ولی الآن قیافه ام این شکلیه: