(1399 مهر 29، 20:26)Armin1 نوشته است: [ -> ]اتفاقا این مشکل من هم هست.
امسال به خاطر پایان نامه و رسیدن به مهلت دفاع + سایر موارد
خیلی استرس داشتم و همش خ.ا
بعد یه روز فکر کردم دیدم چقدر آستانه تحملم پایینه .. هیچ جوره نمیتونم کنترل کنم خودمو و سریع میرم سراغ راحت ترین و مزخرف ترین کار
راحت ترین کاره. اما آیا
فایدهای داره؟
من همیشه تو حالتهای بد روحیم این رو به خودم میگم و از خودم مدام سوال میپرسم. فایدهای داره انجامش؟
اگر نه. دنبال یه راه حل پرفایدهتر میگردم.
(1399 مهر 29، 20:28)Armin1 نوشته است: [ -> ]من قبلاً وقتی شکست میخوردم میگفتم خب که چی، من هیچوقت نمیتونم از دام این گناه فرار کنم و دوباره همون آش و همون کاسه
بازم فکر الان من ..
این نگرش دیگه رو به منم یاد بدید تو رو خدا
کسی هست که بگه من افکار منفی ندارم؟
من دارم. شما دارید. همهمون داریم.
ولی نباید
جدیشون بگیریم.
در عوض
خلاف جهت اونها حرکت کنیم.
هر روز بیایم تاپیک
افتخارات کانون رو باز کنیم تا باورمون بشه که میشه ترک کرد.
هر روز لیست اعلام وضعیتها و اشخاص با پاکی بالا رو نگاه کنیم تا باورمون بشه.
وقتی اونها تونستن چرا ما نتونیم؟
چی کم داریم؟
اونها چی بیشتر دارن؟
هیچی.
بچهها غذا داره به مراحل نهاییش میرسه.
بازم تحمل کنید لطفا.
(1399 مهر 29، 20:28)Armin1 نوشته است: [ -> ] (1399 مهر 29، 20:23)مهدوی نوشته است: [ -> ]من قبلاً وقتی شکست میخوردم میگفتم خب که چی، من هیچوقت نمیتونم از دام این گناه فرار کنم و دوباره همون آش و همون کاسه
بازم فکر الان من ..
این نگرش دیگه رو به منم یاد بدید تو رو خدا
یک مورد دیگه هم اینکه
این افکار روزهای ابتدایی و شاید هفتههای ابتدایی هست.
بعد که روزهای آدم زیاد میشه و مدت زیادی از پاکی میگذره اصلا چنین تصوری نیست.
اتفاقا برعکس آدم به خودش مغرور میشه. میگه من دیگه در هیچ حالتی دچار لغزش نمیشم.
این غرور زیاد و مطمئن بودن زیاد به خود هست که باعث لغزش میشه نه تردید و شک به خود.
قصه کلا عوض میشه.
پس روزهای پاکیتون رو زیاد کنید. تا افکارتون هم تغییر کنن.
گویا سامان۷۹ هم اومده. خوش اومدی برادر.
(1399 مهر 29، 20:35)آرمین نوشته است: [ -> ]بچهها غذا داره به مراحل نهاییش میرسه.
بازم تحمل کنید لطفا.
استرا...نوف اینه؟
از یکشنبه تا الآن دارم فکر میکنم چی میتونه باشه
اینجاست که باید گفت:
آمدنم بهر استر...نوف بود
اسمشم نمیدونستم
راستی آرمین جان
شنیدم یکی از گروه ها توی یکی از پیام رسان ها گروه زدن؛ یعنی میشه؟
اگه بشه چرا ما نزنیم؟
البته اگه همه موافق باشن
(1399 مهر 29، 20:39)مهدوی نوشته است: [ -> ]استرا...نوف اینه؟
از یکشنبه تا الآن دارم فکر میکنم چی میتونه باشه
اینجاست که باید گفت:
آمدنم بهر استر...نوف بود
اسمشم نمیدونستم
راستی آرمین جان
شنیدم یکی از گروه ها توی یکی از پیام رسان ها گروه زدن؛ یعنی میشه؟
اگه بشه چرا ما نزنیم؟
البته اگه همه موافق باشن
مهدوی آره همینه.
فکر کنم غذای خوبی باشه.
آره داداش میشه.
البته مدیریت کردن و اینهاش یکم داستان داره. فکر کنم من از پسش برنیام.
اما از شدنش میشه.
خب بچهها هستید یا رفتید؟
من زیاد حرف زدم تو پستهای آخر حوصلهتون سر رفت.
تا نرفتید من غذا رو سرو کنم.
بفرمایید. نوش جان.
به مرد مجاهد هم سلام عرض میکنم.
امشب مهمان ما هستن سفارشی غذا براشون بکشیم.
برادر بفرما:
(1399 مهر 29، 20:46)آرمین نوشته است: [ -> ]خب بچهها هستید یا رفتید؟
من زیاد حرف زدم تو پستهای آخر حوصلهتون سر رفت.
تا نرفتید من غذا رو سرو کنم.
بفرمایید. نوش جان.
آرمین نوش جان گفتنت منو یاد تبلیغات رب چین چین انداخت
البته غذایی که تو درست کردی خوردن داره
ممنون؛ خوشمزه بود
خب کم کم داره ساعت ۹ میشه.
امشب مهدوی و آرمین۱ و موری از دغدغههاشون گفتن.
آبی هم قرار شد موضوعاتش رو تو گزارش امشب بگه.
نمیدونم این گردهمایی مفید بود یا نه.
اما اگه دوست داشتید بازم گردهمایی داشته باشیم بگید.
یا بگید که در مورد چی دوست دارید صحبت کنیم.
اما در کل من فکر میکنم حتی صرف اینکه کنار هم قرار بگیریم و با هم صحبت کنیم تو روحیهمون موثره و حس تنهایی نمیکنیم.
اگه بازم صحبتی هست بفرمایید و اگه نه که خداحافظی کنیم.