کانون

نسخه‌ی کامل: گروه ۴ آقایان: طوفان (غیر فعال) (حامی: آرمین - سرپرست: هادی، SR71، مهدوی)
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
(1399 مهر 9، 20:09)آبـی نوشته است: [ -> ]Khansariha (8)  ممنون از چایی آرمین جان
4chsmu1 اومدم پست قبلی رو ویرایش کنم، بعد یادم به تمام گردهمایی‌های قبلی افتاد Gigglesmile 
42 امیدوارم بتونم بهینه پست ارسال کنم

جون من این حرکت رو نزن.  4chsmu1 من نصف پست‌های گردهمایی‌های قبلی رو از دست دادم. داغ دیدم. درکم کن. Smiley-face-biggrin

(1399 مهر 9، 20:10)عرفان. نوشته است: [ -> ]خب خداراشکر 53258zu2qvp1d9v 
اره دیگه پای هدفم وایسادم هم درس میخونم و هم دارم مطالعه حوزه موفقیت میکنم Khansariha (69)
امشب هم آقای رنه سینایی 9امشب لایو آموزشی ایجاد کسب و کار بدون سرمایه اولیه هست
خوشحال میشیم بیاید 128fs318181

تو فوق‌العاده‌ بودی داری فوق‌العاده‌تر هم میشی.  317

من نمی‌شناسمش اما حتما باید خوب باشه. امشب فکر کنم نرسم.  Hanghead
(1399 مهر 9، 20:11)مهدوی نوشته است: [ -> ]آبی جان به نظرم حداقل یه روز رو به خودت استراحت بده

البته این استراحت میتونه یه فعالیت سخت هم باشه!

مثلاً دوچرخه سواری برای مدت طولانی یا ورزش سنگین یا یه سفر دو سه روزه

ولی یه تایمی رو به خودت اختصاص بده

سفر هاوایی قناری از این چیزا میری من رو هم ببر.  4chsmu1
دلم هوس یه سفر کرده. با یه دوست صمیمی.  Hanghead
نقل قول: [تصویر:  65.gif] من در این لحظه مثل یک بمب ساعتی‌ام که هر لحظه ممکنه منفجر بشه...
کارهام به هم ریختن... پاکی هام پر پر شدن... ( متاسفانه ۲۱ شهریور رو از دست دادم... ) خشمم به بیشترین حد خودش رسیده.... دعواها و اختلافات خونوادگی وارد بعد جدیدی شدن و من هم مجبورم بخاطر کلاس ها ۲۴ ساعته خونه باشم... و یک سری موضوعات فوق‌العاده مســـــخره‌ی دیگه...
ولی خب دمم گرم [تصویر:  gigglesmile.gif] ( به قول امروزی‌ها - مثلا خودم امروزی نیستم [تصویر:  65.gif]  - از سری شوخی های بی‌مزه‌ی آبی [تصویر:  khansariha (56).gif] ) جلوی رخ دادن یه فاجعه مثل کتک کاری و فریاد و داد بی‌داد رو گرفتم... اما خب، این موضوع چیزی از بمب ساعتی نزدیک به انفجار کم نمی‌کنه، فقط احتمال انفجارش رو بیشتر می‌کنه

( انقدر گفتم بمب ساعتی خودمم شکل بمب ساعتی شدم. )

[تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif] الان هم اینجام...
سلام آبی
از تغییرات کوچیک کوچیک شروع کن
مطالعه روزانه کتاب های کاربردی زندگی بخون
پیوسته و منظم اگر انجام بدی  یک ماه بعد جایگاهت خیلی عوض میشه
میتونی از سایت بوکاپو خلاصه کتاب هارا بخونی تا راحت تر مفهوم کتاب دریافت کنی ولی خود کتاب اصلی جذاب تره 4chsmu1
بچه‌ها دوست دارید راجع به چی صحبت کنیم؟  Khansariha (18)

همین طور با هم گپ بزنیم؟
در مورد پاکی و مشکلات پیش رومون؟
یا در مورد یک موضوع مشخص حالا هر چی صلاح بدونید؟

من همه جوره پایه‌ام.  Khansariha (69)
نقل قول: تو فوق‌العاده‌ بودی داری فوق‌العاده‌تر هم میشی.  [تصویر:  317.gif]

من نمی‌شناسمش اما حتما باید خوب باشه. امشب فکر کنم نرسم.  [تصویر:  hanghead.gif]
به فوق العادگی شما نمی رسم 128fs318181 302
آقای رنه سینایی مدیر وبسایت سوخت جت هست که توی حوزه موفقیت کار میکنه
[تصویر:  %D8%B1%D9%86%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8...DB%8C2.jpg]
اینم بیوگرافی اش 4chsmu1
نقل قول: بچه‌ها دوست دارید راجع به چی صحبت کنیم؟  [تصویر:  5.gif]

همین طور با هم گپ بزنیم؟
در مورد پاکی و مشکلات پیش رومون؟
یا در مورد یک موضوع مشخص حالا هر چی صلاح بدونید؟

من همه جوره پایه‌ام. 

هرچی بزرگان جمع پیشنهاد بدن 53258zu2qvp1d9v

نقل قول: [تصویر:  302.gif] عرفان جان ممنون از پیشنهادت
خواهش میکنم 53
در حد توانم همیه کمکتون میکنم 128fs318181
(1399 مهر 9، 20:16)آبـی نوشته است: [ -> ]بعضی اوقات شرایط قابل تغییر نیستن... فقط باید باهاش کنار بیای... Hanghead
و نزاری یکدفعه خون جلوی چشم‌هات رو بگیره و فاجعه اتفاق بیوفته... ( مثل چیزی که تو ۲ تا پست قبلی گفتم... )

درست میگی. شرایط گاهی قابل تغییر نیست.
اما حداقل کاری که میشه کرد اینه که باهاشون حرص نخوریم و خودمون رو اذیت نکنیم.

مثلا صدای داد و فریاد میاد. خیلی بی‌خیال به زندگی‌مون ادامه بدیم و برای خودمون عادیش کنیم. 22
وگرنه تلف میشیم.
من تجربه‌اش رو دارم.  Hanghead

در کنار بی‌خیالی
اهداف زندگی‌مون رو پیش ببریم. هر چی که نسبت به مسائل منفی بی‌خیالیم، نسبت به چیزهایی که برامون مهم و کلیدی هستن جدیت نشون بدیم.
بالاخره تغییر هم رخ میده. از درون حال‌مون خوب میشه.  128fs318181
(1399 مهر 9، 20:17)عرفان. نوشته است: [ -> ]
نقل قول: تو فوق‌العاده‌ بودی داری فوق‌العاده‌تر هم میشی.  [تصویر:  317.gif]

من نمی‌شناسمش اما حتما باید خوب باشه. امشب فکر کنم نرسم.  [تصویر:  hanghead.gif]
به فوق العادگی شما نمی رسم 128fs318181 302
آقای رنه سینایی مدیر وبسایت سوخت جت هست که توی حوزه موفقیت کار میکنه
[تصویر:  %D8%B1%D9%86%D9%87-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8...DB%8C2.jpg]
اینم بیوگرافی اش 4chsmu1

مرسی بیوگرافی.  49-2
تصویری هم هست.  4chsmu1


(1399 مهر 9، 20:19)ماجراجو نوشته است: [ -> ]سلام بچه ها 
ببخشید نتم پریده بود

سلام ماجراجو
منتظرت بودیم.
خوش اومدی.  Confetti

حال و احوالت چطوره؟  49-2
مجید کجاست؟  Swear1
مگه شیشلیک نمی‌خواست؟  Swear1
نقل قول: درست میگی. شرایط گاهی قابل تغییر نیست.
اما حداقل کاری که میشه کرد اینه که باهاشون حرص نخوریم و خودمون رو اذیت نکنیم.

مثلا صدای داد و فریاد میاد. خیلی بی‌خیال به زندگی‌مون ادامه بدیم و برای خودمون عادیش کنیم. [تصویر:  22.gif]
وگرنه تلف میشیم.
من تجربه‌اش رو دارم.  [تصویر:  hanghead.gif]

در کنار بی‌خیالی
اهداف زندگی‌مون رو پیش ببریم. هر چی که نسبت به مسائل منفی بی‌خیالیم، نسبت به چیزهایی که برامون مهم و کلیدی هستن جدیت نشون بدیم.
بالاخره تغییر هم رخ میده. از درون حال‌مون خوب میشه. 
اره واقعا خیلی دردناکه
سکوت وقتی که میدونی حق با تو هست یا متقاعد کردن کسی نسبت به دیدگاهش Khansariha (60)
(1399 مهر 9، 20:23)عرفان. نوشته است: [ -> ]اره واقعا خیلی دردناکه
سکوت وقتی که میدونی حق با تو هست یا متقاعد کردن کسی نسبت به دیدگاهش Khansariha (60)
همین طوره.
وقتی درک نمیشی همون بهتر که سکوت کنی و بی‌خیال شی.  Hanghead

ما نمی‌تونیم خیلی چیزها رو تغییر بدیم.
تمرکزمون رو باید بذاریم رو چیزهایی که بهشون احاطه داریم و در حیطه کنترل ما هستن.  Khansariha (69)
(1399 مهر 9، 20:25)آبـی نوشته است: [ -> ]آرمین در موردش خیلی نوشتم... همین چند روز پیش... توی درد دل ها
اما صلاح دیدم ارسال نکنم
دعواهای خونوادگی کاملا عادی شده. اصلا مهم نیست برام...
داداشم... حالش خوب نیست... کم حوصله شده
تا به چیزی که میخواد نرسه چکش برمیداره تمام چیزهای دم دستش رو نابود می‌کنه
داد میزنه. بیداد می‌کنه... و من از اینکه هیچ کاری نمیتونم براش انجام بدم در عذابم...
پرخاشگری هاش و...
( در واقع من خودم دارم از دست میرم... نمیتونم حتی از عهده‌ی خودمم بر بیام این روزها... )


تمام این کارهاش من رو یکجورایی یاد کودکی خودم میندازه... هر چند به این شدت نبود ولی کسی نبود کمکم کنه...
و از اینکه الان میبینم نمیتونم به برادر خونی خودم کمکی برسونم.... سخت آزرده میشم...
( Hanghead چند وقت پیش به جای کمک بهش آسیب هم رسوندم... و هنوز بابتش عذاب میکشم... )
( توضیحات بیشتر ندم... اما کودک درون هم به این ماجرا اضافه کنید... )

خیلی غم‌انگیزه آبی جان.
هم خودت داری اذیت میشی هم داداشت.  Hanghead 

اما ما به خدا ایمان داریم. همین طور به خودت و اراده و تلاش و پشتکارت.  Khansariha (69)
یه زندگی خوب فرا می‌رسه بدون هیچ کدوم از این اتفاقات اذیت‌کننده که جز روان‌پریشی چیزی نداره.

قرار نیست تا آخر عمر تو اون خونه بمونی. 
حتما اوضاع عوض میشه.
سلام  بچه ها
شرمنده دیر اومدم
نقل قول: آرمین در موردش خیلی نوشتم... همین چند روز پیش... توی درد دل ها
اما صلاح دیدم ارسال نکنم
دعواهای خونوادگی کاملا عادی شده. اصلا مهم نیست برام...
داداشم... حالش خوب نیست... کم حوصله شده
تا به چیزی که میخواد نرسه چکش برمیداره تمام چیزهای دم دستش رو نابود می‌کنه
داد میزنه. بیداد می‌کنه... و من از اینکه هیچ کاری نمیتونم براش انجام بدم در عذابم...
پرخاشگری هاش و...
( در واقع من خودم دارم از دست میرم... نمیتونم حتی از عهده‌ی خودمم بر بیام این روزها... )


تمام این کارهاش من رو یکجورایی یاد کودکی خودم میندازه... هر چند به این شدت نبود ولی کسی نبود کمکم کنه...
و از اینکه الان میبینم نمیتونم به برادر خونی خودم کمکی برسونم.... سخت آزرده میشم...
( [تصویر:  hanghead.gif] چند وقت پیش به جای کمک بهش آسیب هم رسوندم... و هنوز بابتش عذاب میکشم... )
( توضیحات بیشتر ندم... اما کودک درون هم به این ماجرا اضافه کنید... )
آبی
راستش کسی این چیزی که میگیم درک نمیکنه که:
توی فصل کاشت فقط باید کاشت و مراقبت کرد
فصل برداشت باید نتیجه گرفت
ما فقط باید تمام  تلاشمون بکنیم تا وقتی که فصل برداشت ببینیم
با هرکسی نمیشه برخورد منطقی کرد
مثلا من با خانواده که بحثم میشه کمی بحث میکنم ولی آخرش بغض و سکوت میکنم
منم داداشم اصلا زیاد باهاش صحبت نمیکنم
نقل قول: همین طوره.
وقتی درک نمیشی همون بهتر که سکوت کنی و بی‌خیال شی.  [تصویر:  hanghead.gif]

ما نمی‌تونیم خیلی چیزها رو تغییر بدیم.
تمرکزمون رو باید بذاریم رو چیزهایی که بهشون احاطه داریم و در حیطه کنترل ما هستن. 
الان فقط خانواده باعث بحث با من میشه ولی خب صبر میکنم تا دانشگاه قبول بشم و کمی راحت بشم
(1399 مهر 9، 20:27)ماجراجو نوشته است: [ -> ]خب بچه ها
چ خبرا 
امروز عالی گذشت اصلا نمیدونم چطور تموم شد 
بچه ها یادتونه گفتم روزای سختی درپیش دارم چون اولین روزاس ولی این دو روز که رفت اصلن سخت نبود 
خدارو شکر یه عادت دارم تا ی صحنه بد نبینم تو فکرش نمیرم 
و یه قولم بهتون دادم اینه که اصلا توگوگل سرچ نکنم
حالا ببینم درادامه چی میشه 
هروقت بخام ت.ح.ر.ی.ک شم میام اینجا مینویسم از این به بعد که ادامه پیدانکنه
شماها چیکار میکنید چطور میگذرونید من فعلا تا یک ماهی خونم

آدم وقتی وارد مدار پاکی شه اصلا نمی‌فهمه چطور روزها یکی یکی می‌گذره.
فقط داداش سعی کن روی قول و قرارت بمونی.

سرچ گوگل نکنی.
با رفیق بد همراه نشی.
هر موقع حس بد داشتی اولین جایی که سر می‌زنی اینجا باشه و تخلیه روحی انجام بدی.
خودت رو حسابی مشغول کنی و برای روزت برنامه داشته باشی.
هر صحنه‌ای دیدی ناخودآگاه چشمت رو ببندی و بگذری.
به بقیه انرژی بدی تا انرژی به خودت برگرده.  Khansariha (69)