داش من که خوبم مگه میشه بنیامین اکسیر پاکی رو از آرمین بگیره و بعدش حالش بد باشه ؟؟
داش ادم نا امید بخواطر تلاش هایی که به ثمر ننشسته نا امیده .
و بخاطر این نا امیده که سمج در هدفش نیست
سمج شدن در هدف یعنی تبدیل به یک دستگاه ابر قدرت شدن
نظر شخصیم اینه ولی خب باید بهش انگیزه داد باهاش صحبت کرد
(1399 مرداد 2، 20:01)بنیامین نوشته است: [ -> ]داش من که خوبم مگه میشه بنیامین اکسیر پاکی رو از آرمین بگیره و بعدش حالش بد باشه ؟؟
داداش اکسیر پاکی خودتی.
من از تو میگیرم تکثیر میکنم.
آبی این رو واقعا ندیده بودم.
نقل قول: اونطور که فهمیدم:
روانشناسها همیشه نظر بیمارشون رو در خصوص شرایط فعلی میپرسن...
یعنی همیشه سعی میکنن نظر بیمار رو تاثیر بدن...
مثلا من میگفتم توی شرایط بدی گیر کردم...
بهم میگفت یکم فکر کن... چیکار میتونی انجام بدی تا از این وضعیت بیرون بیای؟
به نظرت الان چی حالت رو بهتر میکنه؟
اکثر اوقات اون شخص میدونه باید چیکار کنه ( جز موارد خیلی خاص!؟ منظورم اینه وقتی که همه چیز رو امتحان کرده و واقعا به نتیجهای نرسیده... )
اما حس میکنه از پسش بر نمیاد... یا کوچیک تر از این حرف هاست که بخواد اصلا سراغش بره ( کمبود اعتماد به نفس و مشکلات این چنینی )
برای همین پرونده رو به روی خودش میبنده و میگه: اوکی! من تسلیم شدم. دیگه نمیدونم باید چیکار کنم... در صورتی که راه درست رو تمام و کمال میدونه اما بخاطر این حسهای مختلف طوری القا میکنه که هیچ ایدهای نداره...
ما میتونیم اون حس اعتماد به نفس و سایر حفرههای شخصیتیش رو تقویت کنیم... و بهش اطمینان بدیم از پسش بر میاد...
چه خوب گفتی.
آره شخص حتی خودش میدونه طبق چه روشی و چه روالی باید پیش بره.
فقط میخواد از زبان یکی دیگه بشنوه.
یا حتی تو تصمیمگیریش، تصمیم رو
گردن یکی دیگه هم بندازه.
(1399 مرداد 2، 20:12)آبـی نوشته است: [ -> ]نقل قول: یا حتی تو تصمیمگیریش، تصمیم رو گردن یکی دیگه هم بندازه.
این تهِ نامردیه ولی
آره.
ولی برای یکی که مثلا افسرده است و یا ناامیده و اعتماد به نفس کمی داره، خیلی کمککننده هست.
به تصمیمش اعتماد بیشتری میکنه و خیلی محکمتر پیش میره.
مثلا این طور فکر میکنه حالا دو تا عقل به جای یک عقل برای اون تصمیم فکر کردن.
بچهها بااجازه من برم.
آبی جان مرسی از کمکهای امشبت. خیلی عالی بود.
امیدوارم تعداد روزهایی که اینجا مینویسی حالت خوبه خیلی بیشتر از تعداد روزهای حال بدت باشه.
تا ما هم از حال خوبت، حالمون خوب بشه.
و
بنیامین جان مرسی که اومدی.
خیلی مراقب خودت باش برادر دوستداشتنی.
(1399 تير 26، 19:25)آبـی نوشته است: [ -> ] در کل زندگی برام بی معنی شده... چند روزه این سوال رو میپرسم...
چرا اینجام؟ هدفم چیه از زندگی؟ باید چیکار کنم؟ باید چیکار نکنم؟
ویدئوی تداکس امیر مهرانی رو دیدی؟
اگر ندیدی حتما ببین. اگر دیدی، باز هم دوباره ببین.
من که چندین و چند بار تو مقاطع مختلف زندگیم دیدمش. هر بار احساس کردم بهتر از دفعه قبل فهمیدمش.
اینجاست که آدم متوجه میشه از این شاخه به اون شاخه پریدن اصلا بد نیست.
اصلا تا از این پرشها نداشته باشی، نمیفهمی باید دنبال چی بری یا نری.
تجربه کردنها. کمک کردنهای به بقیه. امتحان کردنها.
همهی اینها باید باشه.
(1399 مرداد 2، 20:37)بنیامین نوشته است: [ -> ]آرمین جان یه سری به اداره پست بزن
باشه داداشم.
از مامور پست تشکر میکنم.
سلام
بنیامین امروز جمعه 52 روز
داش بلاخره واسه ما هم اتفاق افتاد
با یکم تاخیر
گفتم تا 100 روزه میرم اگه افتاد که افتاد و به مسیرم ادامه میدم
اگه نیافتاد بازم به مسیرم ادامه میدم و منتظرش نمیمونم
حالا چی اتفاق افتاد ؟
پس از گذشت 52 روز
محتلم شدم اون هم ساعت 4:28 دقیقه
تازه فهمیدیم خودش یه پا خرابکاریه
تازه نصف شبی کلی چک کردم تا مطمئن بشم خواب نیست.
تازه فهمیدم چقدر دردسر داره و خبر نداشتم...
خب بچه های طوفانی بزن بریم تا پاکی ابدی
(1399 مرداد 3، 8:23)بنیامین نوشته است: [ -> ]سلام
بنیامین امروز جمعه 52 روز
سلام
بنیامین جان مسیر پاکی رو شکافتی داری همین جور پیش میری. ماشالله به تو.
و
مبارک باشه.
اتفاقهای خوب زندگیت روزافزون.
در خصوص بحث علت و چرایی مراجعه به سایتها و فیلمهای پورن همچنان منتظر شنیدن نظرات و تجربیاتتون هستیم.
میگن هر چیز بدی رو نرو سمتش.
چون وقتی رفتی، معلوم نیست تا کجا پیش بری.
همه خلافها و خطاها و گناههاشون از چیزهای کوچیکه. بعد بزرگ میشه و ریشه میدوونه. میره بالا معلوم نیست تا کجا.
پورن هم همین جوره.
خیلیها از کم شروع کردن و بعد در اون غرق شدن.
شاید به
یه علت شروع کردن و الان به
علتهای دیگه نمیتونن از دستش رها بشن.
(1399 مرداد 3، 22:28)آرمین نوشته است: [ -> ]در خصوص بحث علت و چرایی مراجعه به سایتها و فیلمهای پورن همچنان منتظر شنیدن نظرات و تجربیاتتون هستیم.
میگن هر چیز بدی رو نرو سمتش.
چون وقتی رفتی، معلوم نیست تا کجا پیش بری.
همه خلافها و خطاها و گناههاشون از چیزهای کوچیکه. بعد بزرگ میشه و ریشه میدوونه. میره بالا معلوم نیست تا کجا.
پورن هم همین جوره.
خیلیها از کم شروع کردن و بعد در اون غرق شدن.
شاید به یه علت شروع کردن و الان به علتهای دیگه نمیتونن از دستش رها بشن.
خب این حرفی که شما گفتین عین واقعیته
من کسایی رو دیدم که آنلاین میدیدن وقتی که تصمیمشون ترک بود
دیگه سمتش نرفتن
اگه فکر میکنی خیلی قوی هستی
اگه فکر میکنی بری سمتش میتونی باز ولش کنی باید بگم که اصلا چنین چیزی امکان نداره
اگه بری سمتش باید حتما به خ ا کشیده بشه
بنظر من ول کنین این فیلما و عکسا رو
بخدا قسم تهش جز بد بختی و بیچارگی چیزی نیست
اگه بخواید میتونید ولش کنید
کافیه بخواید و تو مسیر خواستن قرار بگیرین
اونوقت میبینید نه اصلا اونجور که قبلا فکر میکردین نیست واقعا میشه فیلم رو ترک کرد
نه تنها فیلم خ ا رو هم میشه ترک کرد
کافیه فیلما تونو عوض کنین برین بجای فیلم های مسحجن فیلم های سینمایی هندی و خارجی و عاشقانه یا ایرانی ببینیم بلاخره از اون فیلم ها بهتره
باور کنید من الان یه هفته هست دارم یه فیلمو همینجوری میبینم با اینکه تکراری هست باهاش حال میکنم اسمشم فیلم باهوبلی هستش
همین الان هم داشتم نگاه میکردم پیام اینجا رو دیدم گفتم یه پست بزنم برم ادامشو ببینم
خب فیلمش قشنگه میبینم فیکر کنم بالای 10 بار حدقل دیدم این فیلمو
خب یه فیلم میبینم لذت میبرم و تا یه هفته هر چی ببینم خسته نمیشم روحیه هم میگریم
اما اون فیلم های بدردنخور رو میبینم چی میشه بنظرتون ؟؟ خ ا کردن و نا امیدی و بدبختی و ذلیل شدن
فکر کردن و تصمیم گرفتن
(1399 مرداد 2، 14:47)آبـی نوشته است: [ -> ]به دلایلی تنها بودم... و کمی هم کنجکاو...
اینترنت سرعت چندانی نداشت... یا بهتره بگم حتی اگه هم پرسرعت بود زیاد تاثیری نداشت...
اولین باری که سرچهای نه چندان مفیدم رو شروع کردم، تقریبا ۹ سال از اومدن اینترنت به خونهمون میگذشت...
فکر کنم از سر کنجکاوی بود... مطمئنم از سر کنجکاوی بود.. بهرحال همیشه والدین داستانهایی سر هم میکردن تا مجبور به گفتن حقیقت نشن... ( و من اونها رو از این بابت سرزنش نمیکنم... من هم توی اون بازه-زمانی جای اونها بودم شاید همین کار رو میکردم... )
کمی بعد احساس خلأ یا حتی کمرنگ بودن شخصی خیلی مهم در زندگیم رو با یک سری عکس قهرمانهای خیالی بر اومده از اینترنت پر کردم...
دیگه کم کم سرعت اینترنت داشت معنی پیدا میکرد...
البته هنوز جا داشت تا به اون حد از بدبختی و فلاکت برسم که دغدغهام یا بهتره بگم تنها دغدغهام بشه موضوع بالا...
اولین گوشی اندرویدم... و یک ذهن خلاق... عکسهای بیشتر و بیشتر...
به روش خودم ذخیرهشون میکردم... طوری که هیچکسی نتونه پیداشون کنه... متاسفانه بعضی وقتها سر در آوردن از بعضی چیزها به سودت که نه، به ضرر تو تموم میشه
و این اتفاق ناآگاهانه در حال رخ دادن بود...
سابقهی جستوجوی اون سالها رو که نگاه میکنم جز شرم چیزی به سراغم نمیآد... چه وقتهای مفیدی که میشد توی اون دوران صرف چیزهای بهتری بشه...
اما صرف خیال پردازیهای آسیب زننده شد... پاکسازی بخش فیزیکی ( که دادههای جمع آوری شده توسط شرکتهای مختلف باشه ) هنوز که هنوزه به صورت ۱۰۰ درصدی تموم نشده،
حساب کن اون آسیبی که به ذهن و روان آدم وارد شده چقدر زمان میبره تا پاک بشه... شاید هیچوقت... تا ابد مجبور باشی بعضی صحنههای عوضی رو حمل کنی...
مثل یک تراژدی که هیچوقت یادت نمیره...
ادامهاش باشه برای هفتهها و روزهای بعد
سلام دوستان امروز شکست داشتم
دوباره به وضع تعادل برگشتم ولی سریالی نشد لااقل دیگه. جلوشو گرفتم
سامان 79 / 4 مرداد / شروع روز های پاک
نمیدونم چرا گیر کردم رو دو روز