کانون

(1400 مهر 22، 12:47)Silent Voice نوشته است: [ -> ]سلام قربونت داداش جان

خوش اومدی


غدای مورد علاقه من کتلت و کوکو

ممنون سایلنت ویس جان
خدایی من همیشه گروه استوا رو یه جور دیگه دوست داشتم، پر از شور و نشاط و حس زندگیه
البته گروه سرو هم عالیه و سرسبز
گروه صراط هم عاشق بچه‌هاشم
گروه باران هم که بسیار اعضای محترم و خوبی داره
اینا رو گفتم که فردا ترور نشم
چند ماه پیش گفتم گروه استوا بهترینه، با گوجه و تخم مرغ از خجالت ماشینم دراومدن
همینقدر کانونی ها دوستم دارن

(1400 مهر 22، 12:48)محسنین نوشته است: [ -> ]سلاااااااام آقا مهدوی گللللللل گلااااب

خوش اومدی

شما خودت صاب خونه ای که

نقل قول: من اومدم 
خوش اومدم

خوش امدی داداش ، صفا آوردی 

نقل قول: راستی، اتاق مخفی گروه کجاست؟ همونی که حامی بودجه گروه رو اونجا میذاره

راستش آقا آرمین کلیدش رو به من دادن  
البته بگم که کلید ساز بردم گروه سرو رو هم اتاقش  رو آوردم اینجا
اجازه از مدیر کل گرفتم ، منتها فرمود از حامی گروه سرو هم اجازه بگیر ، ممکنه خودش مقداریش رو نیاز داشته باشه

ولی خب از اونجایی که بنده حامی سرو رو می‌شناختیم و میدونستم که راضیه ، همه بودجه رو آوردم

البته به دلیل فعالیت و شلوغی گروه همش خرج شده

یه تک تومنی هم نمونده

آخرین بودجه همین کتلتا بود و یه دونه پیتزا فرستادیم برای جشن

من شرمندم از این بابت

سلااااااااااااااااااااام محسنین جون
مرسیجات فراوان
جدی اونو بردی؟ خوبه!!!
این خوب گفتن یه فاجعه پشتشه ها، حواست باشه

(1400 مهر 22، 13:01)Tagon نوشته است: [ -> ]سلام رفقای جان  

اومدم ی سر بزنم ، دلمون پوکید باو  

راستی دعوائه   ؟

چند روز نبودما   ، خودتون قضاوت کنید ، بعد از چند روز میای به رفقا سر بزنی میبینی ، هرکس چندتا گونی برداشته سنگر درست کرده    

حالا دعوا سر چی هست؟ ، نکنه تو جشن غذا به همه نرسیده  

 

سلااااااااااااااااااااام 
خوش برگشتی تاگون جان 
آره اولش اینجوری بود 
ولی الآن که بری همه دارن اشک میریزن از شوق دیدار پس از دعوا 
در واقع الآن شد یه سنگر بزرگ به مساحت کانون، که همه همدیگه رو دوست دارن و به هم احترام میذارن و قدر همو میدونن 

چطوری مهدوی جان  

قبل از اینکه جواب پستم رو بدی (البته دیگه دیره و جواب دادی ) ولی هرچه سریع تر هر گونه سلاح سرد ، گرم ، الکتریکی ، شیمیایی  داری بزار زمین ی قدم برو عقب 

دفعه پیش یادمه هنوز میخواستی دستگیرم کنی بخاطر محموله جشن

(1400 مهر 22، 12:40)مهدوی نوشته است: [ -> ]يالله يالله، صاب خونه؟!
مهمون نمیخوایید؟


سلااااااااااااااااااااام
چقدر دلم براتون تنگ شده بود
من اومدم
خوش اومدم



دیدم حامی جونمون نیست، گفتم بیام موقتاً باشم کلی با هم گپ بزنیم و بگيم و بخندیم

راستی، اتاق مخفی گروه کجاست؟ همونی که حامی بودجه گروه رو اونجا میذاره
گفتم شاید نیاز به گردگیری داشته باشه


آقا بگذریم، دیگه چه خبر؟

گروه که کلاً بوی کتلت گرفته آدم کیف میکنه

عجب جشن هاییییییی

و چه اعلام وضعیت خوبی داری محسنین

پاکی رو ببین جون بابا

سلام داداش مهدوی جان 
چطورین شما؟ دلم تو این مدت که کانون بسته بود براتون خیلی تنگ شده بود
خبرا که زیاده مثلا داداش مهدی کلید ماشین شاستی بلند من و برداشته چند وقت هم هست خبری ازش نیست!  تازه امروز صبح اومدم دیدم ماشین هم نیست!
نگرانش شدم، میترسم بره کار دست خودش بده
شما چه خبر ؟ بودجه اوضاعش خوبه؟
تازه من غیر از بوی کتلت بوی چند تا پاکی خیلی بزرگ رو هم میشنوم
شما چی عزیز؟

ضروریات اصلی موفقیت در زندگی عبارتند از: پول ، ورزش ، لباس های سفارشی و لبخند جذاب.
جورج اورول 


راه موفقیت راه جستجوی مداوم دانش است.
ناپلئون هیل 



هر کس که  بتواند فلسفه موفقیت و مراحل لازم برای دستیابی به آن را درک کند ، می تواند به عظمت برسد.
اندرو کارنگی 



نحوه شروع کار شما مهم نیست ، بلکه نحوه ادامه آن است که موفقیت شما را تعیین می کند.
دارن هاردی 

 
موفقیت به آمادگی قبلی بستگی دارد ، و بدون چنین آمادگی مطمئناً شکست وجود دارد.
کنفوسیوس

سپهر/29خرداد1400/ 119 روز خوب

(1400 مهر 22، 20:39)سپهرر نوشته است: [ -> ]سپهر/29خرداد1400/ 119 روز خوب

داداش شما فقط اعلام وضعیت کن
عالی واقعا

دمت گرم 



ماشالله ماشالله ماشالله

(1400 مهر 22، 13:36)Tagon نوشته است: [ -> ]چطوری مهدوی جان  

قبل از اینکه جواب پستم رو بدی (البته دیگه دیره و جواب دادی ) ولی هرچه سریع تر هر گونه سلاح سرد ، گرم ، الکتریکی ، شیمیایی  داری بزار زمین ی قدم برو عقب 

دفعه پیش یادمه هنوز میخواستی دستگیرم کنی بخاطر محموله جشن

دفعه قبل که محموله ای که کشف کردم رو یه ارتش هم نداشت 
تو مثل تروریستی میمونی که میگه سوزن خیاطی امنیت جانی منو رو به خطر میندازه

(1400 مهر 22، 15:15)Amirali.d نوشته است: [ -> ]سلام داداش مهدوی جان 
چطورین شما؟ دلم تو این مدت که کانون بسته بود براتون خیلی تنگ شده بود
خبرا که زیاده مثلا داداش مهدی کلید ماشین شاستی بلند من و برداشته چند وقت هم هست خبری ازش نیست!  تازه امروز صبح اومدم دیدم ماشین هم نیست!
نگرانش شدم، میترسم بره کار دست خودش بده
شما چه خبر ؟ بودجه اوضاعش خوبه؟
تازه من غیر از بوی کتلت بوی چند تا پاکی خیلی بزرگ رو هم میشنوم
شما چی عزیز؟

منم دلم برای همتون تنگ شده بود
حاجی اونو وللش، بیا سوار ناوشکن من شو تا تفاوت رو حس کنی
منم عالی
اینجا بوی بودجه میداد گفتم بیام یه سر و گوشی آب بدم
ولی دیدم کلی بوی پاکی میده استوا
یوهوووووووووووو

(1400 مهر 22، 20:39)سپهرر نوشته است: [ -> ]سپهر/29خرداد1400/ 119 روز خوب

بگو ای ول ماشاءاللههههههه
مبارکه مبارکه به سپهر قهرماااااااان
چیزی تا تکمیل 4 ماه پاکی نموندهههه

(1400 مهر 22، 21:20)مهدوی نوشته است: [ -> ]

(1400 مهر 22، 15:15)Amirali.d نوشته است: [ -> ]سلام داداش مهدوی جان 
چطورین شما؟ دلم تو این مدت که کانون بسته بود براتون خیلی تنگ شده بود
خبرا که زیاده مثلا داداش مهدی کلید ماشین شاستی بلند من و برداشته چند وقت هم هست خبری ازش نیست!  تازه امروز صبح اومدم دیدم ماشین هم نیست!
نگرانش شدم، میترسم بره کار دست خودش بده
شما چه خبر ؟ بودجه اوضاعش خوبه؟
تازه من غیر از بوی کتلت بوی چند تا پاکی خیلی بزرگ رو هم میشنوم
شما چی عزیز؟

منم دلم برای همتون تنگ شده بود
حاجی اونو وللش، بیا سوار ناوشکن من شو تا تفاوت رو حس کنی
منم عالی
اینجا بوی بودجه میداد گفتم بیام یه سر و گوشی آب بدم
ولی دیدم کلی بوی پاکی میده استوا
یوهوووووووووو  

سلام داداش کاش بازم بهمون سر بزنی، خوشحال میشیم
داداش ناوشکن سوراخ نباشه غرق بشیم؟
عه داداش چطوری بوی بودجه میداده بعد بوی پاکی گرفته؟ یقین تا شما رسیدین یه نفر بودجه ها رو برده  بعدش پاکی مونده، بهترین بو توی کانون 

(1400 مهر 22، 21:46)Amirali.d نوشته است: [ -> ]سلام داداش کاش بازم بهمون سر بزنی، خوشحال میشیم
داداش ناوشکن سوراخ نباشه غرق بشیم؟
عه داداش چطوری بوی بودجه میداده بعد بوی پاکی گرفته؟ یقین تا شما رسیدین یه نفر بودجه ها رو برده  بعدش پاکی مونده، بهترین بو توی کانون 

ای بابا اشکاتونو پاک کنید
من که جایی نرفتم، همین خونه بغلیتونم، توی سرو
تازه الآن که اینجام، تو گروه استوا


نه داداش این ناوشکنه، با مهماتش دیوارهای بتنی با ضخامت چند متری رو هم سوراخ میکنه ولی اون نه

آره دقیقاً.
بعداً که میرم سرو هم یکی از دوستان خواهد گفت: از این گروه که بودی ما را چه تحفه کرامت کردی؟
خواهم گفت: به خاطر داشتم که چون به گروه استوا رسم دامنی پر کنم از بودجه هدیه اصحاب را، چون برسیدم بوی پاکی چنان مست کرد که دامنم از دست برفت

مرحوم سعدی بفهمه دیباچه اش رو کانونی کردم، سرمو از تنم جدا میکنه

(1400 مهر 22، 12:40)مهدوی نوشته است: [ -> ]يالله يالله، صاب خونه؟! 
مهمون نمیخوایید؟ 


سلااااااااااااااااااااام 
چقدر دلم براتون تنگ شده بود 
من اومدم 
خوش اومدم 



دیدم حامی جونمون نیست، گفتم بیام موقتاً باشم کلی با هم گپ بزنیم و بگيم و بخندیم 

راستی، اتاق مخفی گروه کجاست؟ همونی که حامی بودجه گروه رو اونجا میذاره 
گفتم شاید نیاز به گردگیری داشته باشه 


آقا بگذریم، دیگه چه خبر؟ 

گروه که کلاً بوی کتلت گرفته آدم کیف میکنه 

عجب جشن هاییییییی 

و چه اعلام وضعیت خوبی داری محسنین 

پاکی رو ببین جون بابا 

سلام مهدوی گل 

قدم رنجه فرمودی  
حالو احوال؟ 
چخبرا؟
چه برایمان آورده ای از سرو ای مهدوی 
یه سوال چرا دیگه اسمت بالای گروه نیست داداش؟ 

راسی یه زیرخاکی پیدا کردم کسی نمیخاد 

خیلی ممنون داداش بابت تبریک 

سلام و درود به دوستان عزیز    

بریم برای یک شروع پرقدرت 
*مهدی* / ۲۱ / ۷ / ۱۴۰۰ /  ۱ روز پاک 

خدایا  شکرت      


 حفظ چشم : ۱ روز
حفظ ذهن : ۰ روز


تعداد نه گفتن به شیطان: ۱

شرح حال امروز:
امروز خوب بود ولی یکم وسوسه داشتم که رفتم یه سخنرانی دبش از استاد پناهیان دیدم و به خودم اومدم که این کار چقدر بده

نقل قول: سلام مهدوی گل 

قدم رنجه فرمودی  
حالو احوال؟ 
چخبرا؟
چه برایمان آورده ای از سرو ای مهدوی 

شامپو سیر پرژک آوردم
یاد اون هدیه مارکوپولو افتادم تو اون پیام بازرگانیه

نقل قول: یه سوال چرا دیگه اسمت بالای گروه نیست داداش؟  

پاسپورتم مدتش تموم شد نذاشتن بیشتر بمونم
روابط اینور آب و اونور آب هم تیره و تار شد دیگه برامون پاسپورت صادر نکردن
این شد که قاچاقی اومدم

نقل قول: راسی یه زیرخاکی پیدا کردم کسی نمیخاد 

کاسه کوزه که نیست؟
آخه من تو کار خرید و فروش تابوت فراعنه و تاج و تخت های سلطنتی و اینجور چیزایم

(1400 مهر 22، 22:40)*مهدی* نوشته است: [ -> ]سلام و درود به دوستان عزیز    

بریم برای یک شروع پرقدرت 
*مهدی* / ۲۱ / ۷ / ۱۴۰۰ /  ۱ روز پاک 

خدایا  شکرت      


 حفظ چشم : ۱ روز
حفظ ذهن : ۰ روز


تعداد نه گفتن به شیطان: ۱

شرح حال امروز:
امروز خوب بود ولی یکم وسوسه داشتم که رفتم یه سخنرانی دبش از استاد پناهیان دیدم و به خودم اومدم که این کار چقدر بده

ماشاالله ببین کی اومده
سلااااااااااااااااااااام
چطوری مهدی جون؟ اوضاع احوال؟

شروع پاکی رو بهت تبریک میگم گل پسر

عالیه کارت آفرین
وسوسه اومد، بندازش تو چرخ گوشت و راحت شو
میگم تا حالا زدی تو گوش کسی؟!
ولی حالا مجازی صورت وسوسه رو مثل طبل کنی و فقط با دست روش بکوبی

سخنرانی هم عالیه، وقتی تأثیرش رو دیدی پس میتونی به طور روزانه در تایم هایی که معمولاً دچار لغزش میشی، روتین سخنرانی گوش دادن رو اجرا کنی


برو بالا قهرمان، ما کنارتیم

نقل قول: آخرین بودجه همین کتلتا بود و یه دونه پیتزا فرستادیم برای جشن 65من شرمندم از این بابت 65

آقا من به جشن کار ندارم   

من از بودجه خودم دیشب شام دادم اونم کتلت   

اگر بخوای حاضرم بودجه جشن هم تامین کنم   

---

داداش تاگون‌ حقیقتا با اون پستت در مورد کانون چقدر خندیدم 

(1400 مهر 22، 21:20)مهدوی نوشته است: [ -> ]دفعه قبل که محموله ای که کشف کردم رو یه ارتش هم نداشت 
تو مثل تروریستی میمونی که میگه سوزن خیاطی امنیت جانی منو رو به خطر میندازه

دیگه ی مشت آرد شیرینی پزی که بازجویی نداشت  


من قرض کردم تا براش خرج کردم پاش کلی پول دادم

اصن تا محموله را نگیریم آروم نمیگگیریم