کانون

(1399 شهريور 16، 7:20)افرا نوشته است: [ -> ]

(1399 شهريور 15، 22:25)همساده نوشته است: [ -> ]سلام افرا جان مشارکت صادقانه ت رو خوندم.
اول اینکه درود بهت برای 5 روز پاکی

اینکه نوشتی تایپ کردی و قلبت درد گرفت و بی حس شد دستات رو درک میکنم اومدم تجربه مشابهمو بنویسم باز بعد چند سال وجودم پر از حال بد داشت میشد بیخیال نبش قبر گذشته خودم شدم
فقط تو لیاقتت خیلی بیشتر از این حرفاست که بخاطر یه انسان دیگه خودتو سرزنش کنی اونم تو این دوره زمونه که آدم درست درمون خیلی کمه یه مساله داریم به اسم مساله منشی تو کامپیوتر کلا اگه 100 تا منشی تو صف باشن و اگه بخوای از بینشون بهترین گزینه رو انتخاب کنی باید حداقل 38 نفر اول رو هر چقدرم خوب بودن رد کنی بعد تازه از نفر 38 اولین نفری که از اون 38 نفر بهتر بود رو انتخاب کنی میشه بگی گزینه تقریبا خوبیه و انتخاب خوبی کردی  حالا منظورم اینه تو مگه چقدر دنیا رو گشتی و آدم‌های مختلف رو دیدی و نمونه بزرگی داشتی که فکر میکنی همون یه نفر ایده آل ترین بوده و چه میدونم لایقش نبودی.
بیا و همون یه عکسم حذف کن کلا شهوت به هیچ خط قرمزی پایبند نیست انتظار زیادی از خودمون داریم که به عکس یه نفر پایبند باشیم و به عنوان محرک استفاده نکنیم.
تصمیمات سخت مردهای سخت میخواد
دیلیت کن درد داره ولی قوی‌تر میشی. کنترلش نکن طرف رو نه بخاطر اینکه شوهر داره و گناهه و این حرفا فقط بخاطر اینکه خودت اذیت میشی و واسه عزت نفس خودت. کنترل نکردن و فراموشیش سخته ولی تو از اون سخت تری
کلا رهاش کن تنها هم رها نکن با کمک خدا رها کن.
بگو خدایا من اون آدم رو میخام رها کنم نمیخوام کنترلش کنم سپردمش به خودت ازم دورش کن فکرش خیالش و خاطراتش رو بگو خودمو قلبمو ذهنمو به تو میدم یه چیز دیگه جایگزینش کن من رها میکنم هر حسی که داشتم و دارم اگه حقی هم نسبت به اون برای خودم قائلم به تو میبخشم. 
اینقدر بگو که رها کنی.... 
منم برات دعا میکنم

دیروز حدود دو ساعت بعد از نوشتن اون پست خیلی حالم خوب شد بعد از 4-5 روز!

و این حال خوب زیاد طاقت نیاورد و خواستم ازش استفاده کنم برای پاک کردن گذشته هام. طبق پیش بینیم وسطش رفتم یکم خوندمشون!

چند هزارتا پیام و عکس بود از دیدم قایم شده بودن! اون یه ذره ایی که ازش خوندم حالمو بد کرد ولی فهمیدم چقدر اشتباه میکردم! دیدم این 

من نبودم که باختم. من فقط به خاطر خودخواهیه اون اذیت شدم.توضیح نمیدم فقط فهمیدم من بد نبودم! 

با موفقیت همرو به اضافه اونی که شما گفتید پاک کردم الان دیگه هیچی نیست که بخواد حالمو بد کنه! این یه دستاورد بزرگه برام. و مطمئن 

بودم حالم بهتر میشه و امروز شد

انگار حال خوبمو سرمایه گذاری کردم برای حال بهتر!

فهمیدم من خیلی خوبم بودم که میتونم این همه عشق بدم به کسی حالا هرکی لیاقتشو داشت استفاده میکنه و کسی هم که باور نکنه نشون

میده توی ذهنش این عشق نمیگنجه و لیاقت نداره.

بازم اینکارو میکنم .درسته ممکنه زمین بخورم ولی عوضش زندگی کردم! اگه بشینم اینجا سمت هیچکس نرم هیچوقت نمیبازم ولی برنده هم نمیشم!



اوه 38 نفر! کل جامعه آماریه من 15 تا نمیشن   با شما خیلی موافقما . باید این دلای شیطون رو به صبر عادت بدیم ، باید به صورت عملی یاد

بگیریم که دنیا بزرگه. منم که انشالاه سال دیگه وارد جامعه ی جدیدی میشم که باید با کلی ادم جدید رو به رو بشم.فعلا این یه سال توی مجبورم 

غارنشینی پیشه کنم ولی ازش استفاده میکنم تا زمانی که خواستم وارد اون جامعه ی جدید بشم به عنوان گل سرسبد وارد بشم نه یکی که 

همینطوری پریده تو!

قسمتی که بولد کردی رو هم که باید با طلا نوشت. اینکارو میکنم همیشه ولی یکم همیشه صبرم کمه. منتظرم خدا یهو دستشو دراز کنه بگه این 

ایسی و ترانزیستور جدید رو توی قلبت نصب کن حالت خوب میشه!   اما هر بار که صبر کردم دیدم از یه طریق جادویی مشکل حل شده فقط نهایتش یه روز زمان برده

حتما مینویسمش برای خودم.

خیلی خیلی متشکرم.  



افرا/ دهم شهریور/ 6 روز 

نقل قول: سلام
حالم بده... خدا رو شکر که اینجا رو داریم و میتونیم درد دل کنیم...
از دیشب حال روحیم به هم ریخت، تا امروز ظهر شدیدا حس غم و افسردگی اومد سراغم، یه گوشه ی اتاق با حال زار نشسته بودم، از همه چیز و همه کس خسته بودم، ناراحتی و افسردگی تحریکم کرد به رفتن سمت گناه و... میخواستم بیام اینجا و حرف بزنم، ولی نیومدم...
حال روحیم امروز شدیدا بد بود و آخرشم باعث شد خراب کنم همه چیزو... چهار بار خطا کردم، نتونستم پاکی رو به یه هفته هم برسونم، توی پونزده روز هفده بار خطا کردم، دارم گند می زنم به زندگیم.
این سری انگیزه قوی و عزم جدی داشتم، به خاطر همینم برگشتم به کانون بعد از چند سال، ناراحتی و غم شدیدی که امروز داشتم همه چیزو خراب کرد...

علی جان همراه من. من تقریبا بی تجربه ترینم و نمیتونم چیزی بگم ولی فقط اینو میتونم بگم که شروع کن دوباره و منم باهاتم بازم باهمدیگه 

پیش میریم

(1399 شهريور 16، 14:00)افرا نوشته است: [ -> ]خدای من چکار کردم.

افرا /16 شهریور/ صفر

یک روز مونده بود رکورد خودمو بزنم که نشد. واقعا شرمندم.

روی یه کاغذ برای خودم مینویسم که باید چکار کنم که دیگه ازین اشتباهات پیش نیاد.

چقدر دلم میخواد برگردم به نیم ساعت پیش.

سیر پیشرفتمو خیلی دوس دارم ولی بهتر ازین میخواستم باشم.شجاعتشم داشتم بیام شکستم.

حالم خوبه دوباره ادامه میدم.

وضو گرفتم بیام با خدا صحبت کنم براش توضیح بدم.

بالاخره موفق میشیم.قبل ازینکه بیام اینجا کاملا ناامید بودم بتونم یه روز طاقت بیارم ولی الان هر بار دو برابر

دفه ی قبلی پیش میرم.

دوستان جبران میکنم.

(1399 شهريور 16، 18:16)علی‌رضا نوشته است: [ -> ]

(1399 شهريور 16، 0:34)ali123 نوشته است: [ -> ]سلام
حالم بده... خدا رو شکر که اینجا رو داریم و میتونیم درد دل کنیم...
از دیشب حال روحیم به هم ریخت، تا امروز ظهر شدیدا حس غم و افسردگی اومد سراغم، یه گوشه ی اتاق با حال زار نشسته بودم، از همه چیز و همه کس خسته بودم، ناراحتی و افسردگی تحریکم کرد به رفتن سمت گناه و... میخواستم بیام اینجا و حرف بزنم، ولی نیومدم...
حال روحیم امروز شدیدا بد بود و آخرشم باعث شد خراب کنم همه چیزو... چهار بار خطا کردم، نتونستم پاکی رو به یه هفته هم برسونم، توی پونزده روز هفده بار خطا کردم، دارم گند می زنم به زندگیم.
این سری انگیزه قوی و عزم جدی داشتم، به خاطر همینم برگشتم به کانون بعد از چند سال، ناراحتی و غم شدیدی که امروز داشتم همه چیزو خراب کرد...

سلام علی جان
لطفا سر خودتو با چیزایی که دوست داری گرم کن و سعی کن زود حال خودتو خوب کنی... نبینیم گرفته و غمگین و خدایی نکرده افسرده حال باشی...
هر وقت ذره ای دلت گرفت بیا اینجا و قشنگ خودتو خالی کن ، همه اینجاییم که بهم کمک کنیم
ببین علی اولش که خدا خیلی دوستت داره که با اینجا آشنات کرده...
فکر میکنی اتفاقیه که بعد از چند سال دوباره برگشتی کانون؟
نخیر رفیق... خدا داره هدایتت میکنه ، چون دوستت داره... چون بنده ی عزیزشی...چون از خودت بیشتر نگرانته و چون نمیخواد شیطان اذیتت کنه
ما به تو و تواناییات ایمان داریم ، خودخوری و بزار کنار و به خوبی ادامه بده چون تو قطعا میتونی

(1399 شهريور 16، 22:31)Alireza98 نوشته است: [ -> ]علیرضا98 / 6شهریور / 10
این ده روزم برهیچ پایه و اساسی نبوده و کاملن متزلزله
حالم از خودم و زندگی که برا خودم راه انداختم بهم میخوره
چه فرصتای که سوزوندم برا این دست بوالهوسی های احمقانه، کاشکی حداقل در ازای این مقدار جوونی که بادرگیری این کثافت گذشت ثمری یا حاصلی بود ... انگاری که اصلن جوونی نبوده

روز به روز که  دارم فاصله میگیرم از این کثافت هی بیشتر با زندگی و واقعیتام و گندکاریام درگیر میشم و شهامت و فروتنی احتیاج دارم تا دووم بیارم ...که بپذیرم ....

(1399 شهريور 16، 23:23) pid=\499709' نوشته است:

با یاد خدا

ثبت نام دور چهل و سوم مسابقه گروهی

1- Alireza98

2- ali123

3- 

.

.

.

نقل قول: با یاد خدا

ثبت نام دور چهل و سوم مسابقه گروهی

1- Alireza98

2- ali123

3- افرا
4-

.

.

.

(1399 شهريور 17، 16:27)افرا نوشته است: [ -> ]

نقل قول: با یاد خدا

ثبت نام دور چهل و سوم مسابقه گروهی

1- Alireza98

2- ali123

3- افرا
4- هومان

مسابقه گروهی رو باس مرامی رفت جلو