خوش اومدی افرا جان
کمی اعتماد به نفس شروعش از خانواده س تجربه بچه ها رو خوندم همه همینجوری هستیم.
اول اینکه ایشالا با بچه ها مون با افراد کم سن و سالی که پیرامونمون هستن خودمون درست رفتار کنیم اونا مثه ما نشن.
دوم اینکه همین گفتنها و نوشتها خودش تاثیر گذاره و قدم اوله
باید بدونیم ریشه مشکل کجاست.
منم میخام بگم چرا اعتماد به نفسم کمه و چه اثری گذاشت بر شهوترانی منن
(1399 آذر 7، 20:09)همساده نوشته است: [ -> ]کمی اعتماد به نفس شروعش از خانواده س تجربه بچه ها رو خوندم همه همینجوری هستیم.
اول اینکه ایشالا با بچه ها مون با افراد کم سن و سالی که پیرامونم ن هستن خودمون درست رفتار کنیم اونا مثه ما نشن.
درست میگی.
این یه کار خوب هست که از دستمون برمیاد.
نقل قول: دوم اینکه همین گفتنها و نوشتها خودش تاثیر گذاره و قدم اوله
باید بدونیم ریشه مشکل کجاست.
دقیقا
نقل قول: منم میخام بگم چرا اعتنماد به نفسم کمه و چه اثری گذاشت بر شهوترانی من
با جان و دل میشنویم داداش
خیلی کم احتمال میدم که بچه ها مستقیما برای اعتماد به نفسشون کاری کرده باشن.
بیشتر اعتماد به نفس به خاطر موفقیت ها به دست میاد . معمولا هم از چیزای کوچیک شروع میشه و کار به جاهای بزرگتر میکشه (میخواستم بگم باریک!
)
اعتماد به نفس توی زمینه های مختلف هم ممکنه سطحش خیلی بالا پایین بشه.
مثلا من توی کار فنی با حرفه ایی ها هم خیلی راحتم اصلا خجالت نمیکشم که اشتباه کنم یا یه چیز خنده دار بگم. ولی توی ارتباط با خانم ها
افتضاح بودم کلی روش کار کردم 60 درصد بهتر شده ولی هنوز باید بهترش کنم.
(1399 آذر 7، 20:11)افرا نوشته است: [ -> ]اعتماد به نفس توی زمینه های مختلف هم ممکنه سطحش خیلی بالا پایین بشه.
آره.
به تجربههای قبلی هم بستگی داره.
کسی که مثلا تا حالا ۱۰۰ بار آتیش روشن کرده و جوجه آماده کرده اعتماد به نفس بالایی داره برای چنین کاری.
اما همون شخص شاید بخواد یه لامپ عوض کنه چون تا حالا انجام نداده بترسه.
(1399 آذر 7، 20:14)آرمین نوشته است: [ -> ]آره.
به تجربههای قبلی هم بستگی داره.
کسی که مثلا تا حالا ۱۰۰ بار آتیش روشن کرده و جوجه آماده کرده اعتماد به نفس بالایی داره برای چنین کاری.
اما همون شخص شاید بخواد یه لامپ عوض کنه چون تا حالا انجام نداده بترسه.
آرمین انگار خیلی تو کار جوجه بودی
مسئول امور خوراکی ها
(1399 آذر 7، 20:14)آرمین نوشته است: [ -> ]آره.
به تجربههای قبلی هم بستگی داره.
کسی که مثلا تا حالا ۱۰۰ بار آتیش روشن کرده و جوجه آماده کرده اعتماد به نفس بالایی داره برای چنین کاری.
اما همون شخص شاید بخواد یه لامپ عوض کنه چون تا حالا انجام نداده بترسه.
البته من تو دوستانم مورد داشتم به قدری این بشر اعتماد به نفسش بالا بود
که حتی کاری رو که هیچ کی تا به حال انجام نداده بود و اصلا نشدنی بود
رو هم با اعتماد به نفس کامل در موردش حرف میزد و مسئولیت به عهده میگرفت
و
جالبه بگم که واقعا یک کارهایی هم میکرد و از پسش برمیاومد.
بعد منی که ۲۰ تا کار مشابه تو اون حیطه قبلا انجام داده بودم با ترس و لرز در موردش حرف میزدم. نه قاطع و محکم.
بزار از آخر شروع کنم و بگم.
اولین بار که وارد دنیای مجاز چت روم شدم از کنجکاوی بود. ولی افرادی رو میدیدم که بلدن با جنس مخالف ارتباط برقرار کنن و حرف بزنن. خب منم تو واقعی تا الان حرف نزده بودم و دوست جنس مخالف واقعی که نداشتم. با ترس و لرز شروع کردم با حرف زدن با جنس مخالف و توی پی وی اونا رفتن. حالا چر ا ترس و لرز چون حس کمبود داشتم حس تنفر از خود حسی که بی ارزش هستم و جذابیتی ندارم. حسی نشات گرفته از خانواده و کودکی. کم کم دیدم که میتونم دوست مجازی پیدا کنم این شد یه مسکن برای کمی اعتماد به نفس درونی. کم کم عکس رو و بدل کردم دیدم که نه واقعا رابطه ها ادامه دار شد و اون حس ترس که من زشتم بدفرم هستم باعث ترس میشد ولی عکس که میدادم و ارتباط ادامه پیدا کرد باز شد یه مسکن برای کمی عزت نفس...
ولی تجربه اینقدر شیرین هم نبود وای به حال روزی که یکی از من خوشش نمیومد تو مجازی باز تمام عقده ها سر باز میکرد حس عدم عزت نفس فوران میکرد. نکته عجیبتر اینکه اونایی هم که با من دوست میشدن من باهاشون حس خوب نداشتم و باهاشون بد رفتاری میکردم و سریع کات میکردم. الان میدونم که به این دلیل بود من میگفتم اونا آدمهای باارزشی نیستن اگه بودن که با من دوست نمیشدن.
دهها رابطه بی سرانجام کلی اتلاف وقت کلی ناهوشیاری تو دنیای مجازی و شهوترانی های مجازی تهش میموند برام
(1399 آذر 7، 20:17)آرمین نوشته است: [ -> ]البته من تو دوستانم مورد داشتم به قدری این بشر اعتماد به نفسش بالا بود
که حتی کاری رو که هیچ کی تا به حال انجام نداده بود و اصلا نشدنی بود رو هم با اعتماد به نفس کامل در موردش حرف میزد و مسئولیت به عهده میگرفت
و
جالبه بگم که واقعا یک کارهایی هم میکرد و از پسش برمیاومد.
بعد منی که ۲۰ تا کار مشابه تو اون حیطه قبلا انجام داده بودم با ترس و لرز در موردش حرف میزدم. نه قاطع و محکم.
راستش من با اونی که انجام نداده و میگه "میشه" خیلی بیشتر موافقم.
تو ایران خیلی شایعه که همه بگن "نمیشه"
مخصوصا توی دانشگاه ها که این مورد موج میزنه.
انگار پیشرفت اعتماد به نفس نیاز به یک جرقه داره حتی اگه کوچیک باشه. مثلا اگه دانشجوهای برق توی ترم یکشون یدونه چشمک زن درست
میکردن الان وضعشون این نبود
فنیارو مثال میزنم چون علوم پزشکی "مجبورن" انجام بدن وگرنه صد سال هم میگذشت هیچکدوم یدونه انژیوکت به مریض نمیزدن
میدونید این خیلی نکته مهمیه خیلی مهم که کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس رابطه ها رو میکشه نمیزاره ارتباط واقعی با کسی بگیری.
اگه کسی خیلی سمتت بیاد فکر میکنی ایرادی درونشه وگرنه چرا باید با آدم مزخرفی مثه من صمیمی بشه. من که دوست داشتنی نیستم.
از طرفی آرامشت رو ازت میگیره چون هی میخای به خودت و بقیه نشون بدی من آدم ارزشمندی هستم.
حالا یا با درس خوندن یا با کار کردن یا فداکاری بیش از حد به دیگران.
(1399 آذر 7، 20:19)همساده نوشته است: [ -> ]بزار از آخر شروع کنم و بگم.
اولین بار که وارد دنیای مجاز چت روم شدم از کنجکاوی بود. ولی افرادی رو میدیدم که بلدن با جنس مخالف ارتباط برقرار کنن و حرف بزنن. خب منم تو واقعی تا الان حرف نزده بودم و دوست جنس مخالف واقعی که نداشتم. با ترس و لرز شروع کردم با حرف زدن با جنس مخالف و توی پی وی اونا رفتن. حالا چر ا ترس و لرز چون حس کمبود داشتم حس تنفر از خود حسی که بی ارزش هستم و جذابیتی ندارم. حسی نشات گرفته از خانواده و کودکی. کم کم دیدم که میتونم دوست مجازی پیدا کنم این شد یه مسکن برای کمی اعتماد به نفس درونی. کم کم عکس رو و بدل کردم دیدم که نه واقعا رابطه ها ادامه دار شد و اون حس ترس که من زشتم بدفرم هستم باعث ترس میشد ولی عکس که میدادم و ارتباط ادامه پیدا کرد باز شد یه مسکن برای کمی عزت نفس...
ولی تجربه اینقدر شیرین هم نبود وای به حال روزی که یکی از من خوشش نمیومد تو مجازی باز تمام عقده ها سر باز میکرد حس عدم عزت نفس فوران میکرد. نکته عجیبتر اینکه اونایی هم که با من دوست میشدن من باهاشون حس خوب نداشتم و باهاشون بد رفتاری میکردم و سریع کات میکردم. الان میدونم که به این دلیل بود من میگفتم اونا آدمهای باارزشی نیستن اگه بودن که با من دوست نمیشدن.
دهها رابطه بی سرانجام کلی اتلاف وقت کلی ناهوشیاری تو دنیای مجازی و شهوترانی های مجازی تهش میموند برام
چه ماجرای قابل توجهی.
یعنی حتی آدم وقتی از روی کمبود اعتماد به نفس بخواد به نوعی کاری انجام بده که خلا درونیش رو پر کنه
حتی اگه بقیه مهر تایید بزنن، باز هم خود شخص چون خودش رو قبول نداره، به هر دستاوردی هم که برسه باز بیارزش میدونتش و به خاطر کمبود عزت نفس اون دستاورد رو از بین میبره.
(1399 آذر 7، 20:24)همساده نوشته است: [ -> ]میدونید این خیلی نکته مهمیه خیلی مهم که کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس رابطه ها رو میکشه نمیزاره ارتباط واقعی با کسی بگیری.
اگه کسی خیلی سمتت بیاد فکر میکنی ایرادی درونشه وگرنه چرا باید با آدم مزخرفی مثه من صمیمی بشه. من که دوست داشتنی نیستم.
از طرفی آرامشت رو ازت میگیره چون هی میخای به خودت و بقیه نشون بدی من آدم ارزشمندی هستم.
حالا یا با درس خوندن یا با کار کردن یا فداکاری بیش از حد به دیگران.
درسته.
به خاطر این خلا درونی، خودت رو تحت فشار میذاری که حتما خوب نمایش داده بشی.
خودت رو مجبور میکنی که نقش بازی کنی. یا فقط اون بخش خوبت رو ارائه کنی که مبادا کسی ازت بدش بیاد.
(1399 آذر 7، 20:19)همساده نوشته است: [ -> ]بزار از آخر شروع کنم و بگم.
اولین بار که وارد دنیای مجاز چت روم شدم از کنجکاوی بود. ولی افرادی رو میدیدم که بلدن با جنس مخالف ارتباط برقرار کنن و حرف بزنن. خب منم تو واقعی تا الان حرف نزده بودم و دوست جنس مخالف واقعی که نداشتم. با ترس و لرز شروع کردم با حرف زدن با جنس مخالف و توی پی وی اونا رفتن. حالا چر ا ترس و لرز چون حس کمبود داشتم حس تنفر از خود حسی که بی ارزش هستم و جذابیتی ندارم. حسی نشات گرفته از خانواده و کودکی. کم کم دیدم که میتونم دوست مجازی پیدا کنم این شد یه مسکن برای کمی اعتماد به نفس درونی. کم کم عکس رو و بدل کردم دیدم که نه واقعا رابطه ها ادامه دار شد و اون حس ترس که من زشتم بدفرم هستم باعث ترس میشد ولی عکس که میدادم و ارتباط ادامه پیدا کرد باز شد یه مسکن برای کمی عزت نفس...
ولی تجربه اینقدر شیرین هم نبود وای به حال روزی که یکی از من خوشش نمیومد تو مجازی باز تمام عقده ها سر باز میکرد حس عدم عزت نفس فوران میکرد. نکته عجیبتر اینکه اونایی هم که با من دوست میشدن من باهاشون حس خوب نداشتم و باهاشون بد رفتاری میکردم و سریع کات میکردم. الان میدونم که به این دلیل بود من میگفتم اونا آدمهای باارزشی نیستن اگه بودن که با من دوست نمیشدن.
دهها رابطه بی سرانجام کلی اتلاف وقت کلی ناهوشیاری تو دنیای مجازی و شهوترانی های مجازی تهش میموند برام
همساده بازم میگم چقد شبیه همیم. البته من کم اینکارو کردم ولی حسم مشترک بود.
حالا این سوالم ربطی به موضوع نداره ولی ارتباط با جنس مخالف در محیط اطرافت (خونواده نه) ارزش محسوب میشد؟
واقعا از ته دلم یادم افتاد اونی که دوسم داشت و من ادم حسابش نکردم چقدر برام بهتر بود!
اینجا یه مقدار داستان عزت نفس هم اومد بالا! خود دوستی...
من خودم رو با ارزش نمیدیدم که بپذیرم یه ادم خوب از من خوشش بیاد و میرفتم دنبال کسی که دوسم نداره!!!
به خاطر این تفکرات اشتباه ادم جهت زندگیش عوض میشه...
(1399 آذر 7، 20:24)همساده نوشته است: [ -> ]میدونید این خیلی نکته مهمیه خیلی مهم که کمبود عزت نفس و اعتماد به نفس رابطه ها رو میکشه نمیزاره ارتباط واقعی با کسی بگیری.
حالا راهکار چیه؟
که از این وضع آدم رها بشه.
بتونه آدم راحت ارتباط بگیره و حال خوبی داشته باشه از ارتباط گرفتن با دیگران.
چقدر کیلو کیلو کراتین و پروتئین خوردم واسه اینکه بدن رو بسازم
کمی اعتماد به نفس، و عزت نفس از عدم دوست داشتن خودم نشات میگیره. و محرک قوی برای خودارضایی هستش.
من نظرم اینه دوستان اعتماد به نفس به انجام کار و تمرین به دست نمیاد که مثلا کاری که میترسیم رو انجام بدیم و فلان و بهمان چون تجربه من حداقل تو تجربه رابطه های بیشمار نشون داد منی که از جنس مخالف فرار میکردم رسیدم به چندتا سیم کارت و با افراد مختلف حضوری دوست شدن باز اون اعتماد به نفسم برنگشت.