1402 ارديبهشت 14، 19:24
1402 ارديبهشت 15، 7:38
حامدحامد/ از 8 اردیبهشت/ 6 روز خوب
آرمین بزرگ
آقای اراده دوست داشتنی
چقدر خوشحالم که دوباره برگشتین
1402 ارديبهشت 15، 9:45
1402 ارديبهشت 15، 12:09
(1402 ارديبهشت 9، 0:20)Newborn نوشته است: [ -> ]نیوبورن/ ۲۶۳ روز خوبماشاءالله به نیوبورن حالت چطوره ؟ خوش میگذره تو آسمونا؟
(1402 ارديبهشت 9، 6:29)سعید... نوشته است: [ -> ]سلام یا ماه بنی هاشم صبح به خیر بله آان خوابگاهم امتحانات میانترم شروع شده دارم سفت وسخت می خونم توکل به هثخدا و توسل به ائمه دعا کنید که مشکلاتم حل بشه و مشکلات بقیه هم انشالله حل بشه ممنونم دوست خوبمسلام سعید جان انشالله بترکونی همشونو بیست بگیری پس حسابی سرت گرمه درسه . بهتر از این نمیشد شیطان رو حالشو بگیری
(1402 ارديبهشت 10، 8:45)Nimra نوشته است: [ -> ]انجمن SA به طور گسترده ای داره همچین موضوعی رو .. تقریبا هر ساعت شبانه روز یه جلسه آنلاین برگزار می شه که امکان مشارکت هم هست.یعنی به طور ناشناس و آنلاین میشه جلساتشونو شرکت کرد؟ اره بداموزی داره چشما گوشمون باز میشه تازه میفهمیم امتحانهایی که خدا داشت ازمون میگرفت چه قدر راحت بوده و ما غر میزدیم
ولی بدی اش اینه مشارکت ها محدود به خ.ا نمی شه و خیلی گسترده تره که خود این میتونه آسیب زا باشه.
حالا واقعا جلسه انلاین دارند؟ چطوریه؟ اگه تونستی وارد بشی بگو یه سر بریم ما اون عقب عقب ها میشینیم
(1402 ارديبهشت 10، 13:19)Nimra نوشته است: [ -> ]موضوع اینهسلام نیما جان حالت چطوره؟
نیاز جنسی من و عوض کرد. کاملا..
من اگه توی 22 سالگی ازدواج کرده بودم، الان خیلی چیزها عوض شده بود.
اعتقاد مذهبی ندارم، وقتی کسی از گناه صحبت می کنه، از جهنم یا بهشت، از خدا این طور خواسته و ... باهاش موافق نیستم. پیش خودم فک می کنم به اندازه کافی دنیالش نرفتی و هرچیزی که یادت دادن رو پذیرفتی ..
شاید به خاظر ضعف خودم بوده، خودم جلوی اون همه شبهه و شک و تردید نتونستم مقاومت کنم، ولی توی ذهن من تردید ها خیلی بیشتر از ایمان هست.
نیاز جنسی ام متورم شده. دارم اذیت می شم.
و نا امیدی ...
چیکارش کنم؟ ازدواج؟
قرار بود دربارش صحبت کنیم، ولی نکردیم. منظقی حساب کنیم، میتونم همین الان به مهسا بگم که با مامان بابام میام خواستگاری و عقد کنیم تا ایرانیم.
ولی نمیشه . به این راحتی نیست. مثل خرید پفک نیست که بری مغازه و بگیری بیای!
کار می خواد، پول می خواد،
به هم خوردن می خواد.
کلی سوال هست،
کسی که می گه خودم رو مسلمون نمی دونم، و تو هم واقعا نمی تونی قانعش کنی که باشه، چه بسا اون داره تو رو قانع می کنه که نباشی، کسی که هر شب کابوس می بینه، کسی که نمی تونه 1 ساعت تمرکز کنه، درآمدش توی آلمان 4 از 10 هست، ولی می خواد 8 از ده خرج کنه، مشکل خانوادگی داره و 1000 تا مورد دیگه.
می تونه همسر مناسبی باشه؟
از لحاظ جنسی برام جذاب نیست. ولی به خودم می گم تو مگه خودت جذابی؟ این حس ات هم به خاطر پورنه.
نمی دونم چطور بهتون بگم ..
مسلما حرف من و قبول نمی کنید و فکر می کنید دارم بهونه میارم، و برای قانع کردن باید برای هر جمله دلیل بیارم که دارم ولی نمی تونم بگم.
مثلا اگه بگم از کجا معلوم که قرص/داروی اعصاب/خواب نمی خوره؟ من تا با این آدم زیر یه سقف نرم و 6 ماه زندگی نکنم، مگه می تونم بشناسمش؟ من دوست صمیمی خودم روزی یه مشت داروی اعصاب خیلی خیلی قوی می خوره ولی نامزدش نمی دونه، هیچ کس به جز خانواده اش نمی دونم اصلا. یا تا باهاش 3 روز مسافرت نرفتم، نتونستم بشناسمش که چقد آدم تنبل یا مشکل دار یا عصبی یا ... هست.
مگه میشه تصمیم بگیری با یه نفر تا آخر عمررررررررت زندگی کنی، و تضمین بابتش بدی، که اگه این قرارداد و بهم زدی باید خسارت سنگیییییییین بدی
ولی اون یه نفر و مثل کف دست نشناسی؟
یه روانشناس چطور می تونه بگه من یا طرف مقابل که رابطه جنسی نداشتیم، گرمیم یا سردیم؟
مگه پرایده که یه لیست بگیری دستت و با کتاب راهنما چک کنی، چهارتا تست بزنی و فلان، بگی من این شخص و شناختم؟
ترسناکه آقا. خیلی ترسناکه.
انقدی که آدم قیدش رو می زنه تا جایی که بشه.
این میشه که من احساس می کنم گیر کردم.
نه اونقد اعتقاد مذهبی دارم که ازدواج کنم، به هر قیمتی شده با هر شرایطی، بگم خدا می رسونه، چون دیدم که نمیرسونه وگرنه این همه طلاق بیخود نبود.
نه اونقد ندارم که بگم هر غلطی بخوام می کنم تا بشم 35 سالگی و اون موقع ازدواج می کنم که تنها نمونم.
اگه مذهبی بودم، الان دقیقا همونجاییه که ازدواج به من واجب میشه و از نون شب هم واجب تره. چون این بار وسوسه به گناه های بزرگتری هست.
به این نتیجه رسیدم
نقل قول: آدما اونقدی مذهبی هستن که براشون مزاحمت ایجاد نکنه!
درسته اگه زود ازدواج میکردیم از خیلی جنبه ها جلوتر بودیم ولی کی میدونه شاید ما هم با عجله کردنمون یه تجربه شکست رو پشت سر میذاشتیم یعنی الان که زود ازدواج نکردیم باید با دید خوب بهش نگاه کنی و مثلا بگی کار خوبی کردم وقتی بچه بودم ازدواج نکردم الان که بزرگتر و عاقل تر شدم شخص بهتری رو انتخاب میکنم ماهی رو هر وقت از آب بگیری تازه است باید به طور جدی بریم دنبالش و اوکی کنیم.
آدم 40 سالگی هم ازدواج کنه ولی موفق باشه خوبه
بحث هایی که مطرح کردی و ازدواج رو ترسناک جلوه دادی یه بخشیش درسته ولی راه حل داره.
برای شناخت همدیگر و اینکه طرف چه بیماری هایی داره و چه ویژگی های اخلاقی داره که ممکنه از ما پنهان کنه باید یه مدت حداقل 3 ماه تا 6 ماه نامزد باشید و تو این مدت سعی کنی یه جوری همه چیزشو بفهمی حتی شده امتحانش کنی.
جدا از کلی تست روانشناسی که الان آزمون نئو و نمیدونم mmpi و اینا هست و یکم هزینه بر شاید باشه ولی برای شناخت تیپ شخصیتی و رفتار ها و عادت ها کمک میکنه...جدا از اینا تو دوران نامزدی نمیگم کاملا ولی تا 80 % همو میشناسید.
بعدش عشق شکل میگیره. این عشق که شکل بگیره و عاشق طرف بشی بدیهاشو میپذیری و خوبی هاش رو اینقدر بزرگ میبینی که پیش خودت میگی بقیشو تحمل میکنم. همه ی ادمایی که ازدواج میکنن یه سری مسائل همسرشونو باید تحمل کنن. اگه نمیتونن تحمل کنند اصلا نباید ازدواح کنند. ولی اگر تیپ های شخصیتی به هم بخوره و مشاوره بریم اوکی بشه این بخش تحمل کردن خیلی کوچیک میشه . هدفم کوچیک کردن این بخشه نه صفر کردنش.
قضیه مهسا خانم رو نمیدوم چه قدر شناخت داری نسبت بهش و جواب طرف مقابل و خانوادش چیه. ولی اگه پایه است باهات بیاد آلمان میتونی اول به خودش پیشنهاد بدی و با خودش به قطعیت برسی بعد خانواده ها رو در جریان بذاری... بازم به قول خودت به هم خوردن میخواد و باید تمام موارد پیش نیاز یعنی تست های شخصیتی رو بدی و اوکی باشین...( میخوام بگم از تو حرکت از خدا برکت...تو همین مهسا خانم رو شاید شاید اگه بری سراغش خیلی راحت تر از چیزی که فکرشو بکنی اوکی بشه حتی بدون کار یعنی ...دیدم که میگمو یعنی اگر قسمت هم باشید مثل معجزه میشه فقط کافیه قدم اول رو برداری و نترسی توکلت به خدا باشه اگه خدا نخواد اوکی نمیشه بخوادم میشه)
ولی اینکه میگی برام جذاب نیست این موضوع مهمیه. باید کاملا طرف مقابلو بپسندی هم چهره هم صدا هم طرز رفتار و ... یعنی باید عاشقش بشی اگه کسیه که نمیتونی عاشقش بشی احتمال شکست زیاده.
(1402 ارديبهشت 11، 1:18)آقای اراده نوشته است: [ -> ]سلامدرست میگی اراده جان خ.ا باعث شده هممون هم از نظر روحی همم جسمی خیلی داغون بشیم ...اگه بخواهیم ازدواج خوبی داشته باشیم اول باید از این منجلاب بیاییم بیرون ...شما یک بار این مسیر رو رفتی بازم اراده کنی میری ...
آقای اراده 9 اردیبهشت / یک روز خوب
.
.
.
وقتی صفحه رو باز کردم و حرفای دوستان رو خوندم دیدم همه مثل خودم کلافه ان
الان که دارم صحبت میکنم واقعا از لحاظ ذهنی به هم ریخته هستم... وضعیت اقتصادی ... وضعیت جسمی و روحی نامناسب ... خ.ا ... اعتیاد ب دیدن تصاویر ... دور بودن از نقطه ازدواج ... دور شدن از خدا ... افسردگی و خواب زیاد همه و همه دارن جلوی چشمام رژه میرن
اما چون یکبار موفق شدم ازین اعتیاد دور بشم پس دوباره هم میتونم ...
تقریبا متوجه شدم که اگر خواست خودم همراه ترک باشه و به خدا توکل کنم خدا راه نجاتو بهم نشون میده ... مثل دفعات قبلی ک شد
برای خودم مینویسم ....
اونجایی که بجای نمیشه و نیست گفتی میشه و هست
اونجایی که بجای خستگی پر از انرژی بودی
اونجایی که از کوچک ترین تغییر شروع کردی
اونجایی که پله های کوچک پشت سر هم برداشتی
اونجایی که هر بار شکستی خودتو بخشیدی و بلند شدی و مسیر پاکی رو دنبال کردی
اونجایی که نا امید نشدی
اونجایی که ادامه دادی
اونجایی که بیخیال حس لذت این لحظه شدی
اونجایی که ورودی های ذهنو بستی
همه و همه یادت باشه
همه و همه یادت باشه مخصوصا بستن ورودی های ذهن و کنترل ذهن شدید
(1402 ارديبهشت 12، 13:28)^علی^ نوشته است: [ -> ]سلامسلام علی جان دمت گرم 75 روز خوب مبارک باشه داداش ستاره دوم مبارک باشه
^علی^ /۲۶ بهمن ۱۴۰۱ / ۷۵ روز
چند وقت پیش این ۲ مورد رو برای موانع ازدواج خودم نوشته بودم:
- ترس از انتخاب نادرست ( شناخت نادرست خود - شناخت نادرست دیگری، در نتیجه انتخاب نادرست)
- ترس از شکست در مسئولیت ( عدم توانایی حل مسائل زندگی - مشکلات مالی )
برای اولی دارم سعی میکنم خودمو بهتر بشناسم و اطلاعاتم رو در مورد ازدواج و انتخاب بالا ببرم، برای دومی دنبال درآمد بیشتر هستم و مسأله پاکی رو دنبال میکنم.
الآن تقریباً بعد چند ماه میتونم بگم ترسم خیلی کمتر شده چون رو ترسام کار کردم
به طور کلی هم همین ترس هامون در مرحله اول باعث عقب افتادن ازدواج میشه باید باهاشون مبارزه کنیم، البته باید به ترس توجه کرد، معمولا ترس به ما هشدار میده که خطری نزدیکه، یا باید فرار کنیم یا خودمون رو آماده مقابله با خطر بکنیم. بی توجهی بهش نتیجش شکسته
الآن یه ترس دیگه هم دارم:
- ترس از پذیرفته نشدن ( نکنه یکیو بپسندم و اون منو نخواد)
این ترسم تو همه هست، شاید تو خانم ها بیشتر هم باشه، ولی کاریش نمیشه کرد، تا جایی که میتونیم رو خودمون کار میکنیم، قدم میزاریم جلو، اگه نشد هم که نشد، ما کار خودمون رو کردیم دیگه. قطعا دردناکه اما هممون درگیرشیم
حالا یه سوال دیگم اینجا هست، آقا اصلا اینهمه ریسک و ترس و سختی برا ازدواج میارزه؟
من میگم آره، قطعا ارزشش رو داره. ازدواج تو مرحله اول نیاز جنسی و احساسیه ( که محرک مهم اولیه تو ازدواجه و باعث آرامشه) اما تو مراحل بعد قدرت و استقلاله ( بتونی رو پای خودت وایسی و مشکلات رو حل کنی) نظم و قانونه ( هر کاری دلت میخواد دیگه نمیکنی) از خود گذشتگیه ( دیگه فقط به خودت فکر نمیکنی، همسرت و بچه هات میشن برات دغدغه)
شما عهد میبندی که یه خانواده رو حفظ کنی، هر مشکلی بود برا رفعش تلاش کنی، قرار نیست با هر مسأله ای فرار کنی، و این یعنی به اصطلاح رشد میکنی
قرار نیست بی گدار به آب بزنی، بدون هدف و شناخت بری جلو، اما اگه فکر میکنی قراره مشکلی نباشه نه، از این خبرا نیست، هر چه قدر هم پولدار باشی، عالم باشی، عارف باشی، بازم قراره مشکلاتی پیش بیاد، کلا زندگی همینطوره
سه تا مانع رو گفتید که دوتای اولی خیلی مهمه آخری هم ترس از پذیرفته نشدن خوب شما وقتی جواب مثبت میگیری که طرف مقابل پسندیده باشدت. و تو دروان نامزدی قشنگ میشه حس کرد طرف مقابل چه قدر بهت وابسته شده و عاشقت شده یا نه . اگر منظورت قبل خواستگاری رفتنه یعنی میگی میترسم کسی نپسنده که اینم ترس درستیه. ماها باید به خودمون وضع ظاهریمون برسیم . مثلا کسی که موی سرش ریخته ترس از نپذیرفته شدن داره ولی بازم باید دنبال راه حلش باشه که یا کاشت مو یا گذاشتن موی مصنوعی و یا خوشتیپ بودن و خوش لباس بودن هست که جبران کنه کار رو. خیلی ها مو ندارند ولی خیلی جذاب به نظر میرسند چون تسلیم نشدند و دنبال راه حل رفتند.
انشالله که شما مشکل موی سر ندارید
خوب دوتا ترس اولیه خیلی مهمه جز فهرست میاریم که هفته آینده راهکارهاشونو بررسی کنیم .
(1402 ارديبهشت 12، 22:43)سراب نوشته است: [ -> ]سراب / 3 اردیبهشت / 10 روز خوبماشاءالله به داداش سراب گل ایندفعه مثل اون دفعه باید ستاره بچینی برامونو
(1402 ارديبهشت 13، 13:28)Newborn نوشته است: [ -> ]سلامسلام نیوبورن جان ممنون که شرکت کردی در بحث شیرین ازدواج بالاخره اومدیااا هی میگیم عقب عقبی ها چرا تو بحث شرکت نمیکنن
امیدوارم حال همگی خوب باشه
من راستش مطالب اخیر رو نخوندم. (دلایل شخصی خودم).سرسری دیدم کل موضوع از چه قراره... کلی فقط یه چی بگم اون چیزی که دلت میگه رو انجام بده... زیاد درگیر مسائل حاشیه نشید. تا به خودت بیای میبینی ده سال دیگه هم گذشت و همه کار کردی جز اینکه از نعمت جوونیت استفاده کرده باشی.... منتظری پول جمع کنی پیر شی عصا به دست شی بعد بری مسافرت؟ بابا الانه... صبح پاشو بزن به کوه برو طلوع آفتاب رو ببین... از کجا معلوم آخرین صبحی که پا شدی امروز نبود؟
میلیاردر میشناسم همین بهانه های اقتصادی رو میاره... خوب پس مشکل اقتصادی نیست... دو دو تاش ۴ تا نمیشه میگه نه زن بگیرم به صلاح نیست...
البته میگم هیچ اصراری نیست... اگر مجردی... بهونه فلان بهمان نیار ... حالشو ببر ...
اگر کسی رو دوست داری اونم تو رو دوست داره. اگر پایت هست... اگر روانشناس قبل از ازدواج رفتید... خوب وام ازدواج میدن ۱۸۰ نفری، دو نفر ۳۶۰... میشه کارای اولش رو انجام داد...
فقط ببین طرف پایت باشه... نمیگم بساز کلمه قشنگی نیست... عاشق هم باشید... نه به خاطر ارضای نیاز جنسی... نه به خاطر حرف مامان و بابات... به خاطر اینکه عشقت رو همیشه کنار خودت داشته باشی...
اونی هم که میاد میگه ۱۰۰۰ تا سکه مهریه رو ول کن عزیزم.. عاشق شو ولی دیوانه نه....
ببین ۷۰۰ -۸۰۰ سال پیش حافظ چی گفته
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دائما یکسان نباشد حال دوران غم مخور
انقدر دو دو تا ۴ تا نکن... اگر شکست بخورم چی میشه... روزگار بالا پایین داره. فردا روزی دیدی اوضاع اقتصادی هم درست شد... ولی از تو چی مونده... به عشقت نرسیدی... یه تن فرسوده و شایدم مریض... و بدتر از همه تنها
اینا رو کسی داره بهت میگه تو هر مرحله از زندگی شکست خورده... ولی چون حرف دلم رو گوش دادم ذره ای ناراحت نیستم.
الانم باز به فکر متاهلی هستم... و از شکست هام درس گرفتم... از خودم آدم بهتری ساختم... و تمام تلاشم رو میکنم برای عشقم هیچی کم نذارم.
درآخر اینم بگم... قدیمیا میگن حساب کتاب خودت رو بذار کنار ببین روزگار چه حساب کتابی برات چیده... بیشتر اوقات و در طی زمان اون چیزی که ما فکر کردیم اتفاق نمیفته...
خیلی قشنگ گفتی داداش ..زمان مثل برق میگذره ...چشم هم بگذاریم از 30 رسییم به 35 و بعد 40 ...
باید از فرصت ها استفاده کنیم و حرکت کنیم ...از ما حرکت از خدا برکت
(1402 ارديبهشت 13، 22:51)آرمین نوشته است: [ -> ]سلاااااام داداش آرمین گلمون هم برگشت(1400 دي 26، 23:06)آرمین نوشته است: [ -> ]سلام به حامی عزیز و یکایک داداشهای گل سروی.
انشاءالله شاداب و سرحال باشید.
من مدتی نیستم.
از گروه حذفم نکنید. به قول دوستی در همین نزدیکی، میرم یه دور بزنم و برگردم.
امیدوارم خیلی طولانی نشه.
سنگر پاکی رو حفظ کنید. برای منم دعا کنید.
سلام به همه داداشهای عزیزی که سنگر رو حفظ کردن.
دورهام رو زدم و برگشتم.
آرمین حاضر.
بالاخره دورهاشو زد و برگشت
داداش همین اطراف قرار بود دور بزنی تا کجا رفتی و دور زدی
بحث موانع ازدواجه ...بچه ها موانع شخصیشون رو گفتند شما هم دوست داشتید شرکت کنین
(1402 ارديبهشت 14، 1:06)سعید... نوشته است: [ -> ]سلام سعید هستم / ۲۰ اسفند۱۴۰۱ بدترین روز و حال / ۵۴ روز حال خوبماشاءالله به داداش سعید نصف راه مدال 100 روز پاکی رو رفتی
(1402 ارديبهشت 14، 9:33)ali_213 نوشته است: [ -> ]علی_۲۱۳ / ۱۲ اردیبهشت / ۲ روز خوباستارتت قوی باد داداش علی گل
هدف اول : ۱ هفته
(1402 ارديبهشت 14، 19:24)سپهرر نوشته است: [ -> ]سپهر/30بهمن 1400/ 440 روز خوب440 روز خوب از 1400 تا 1402 چه قدر 4 داره ستاره های جدید مبارک باشه
(1402 ارديبهشت 15، 7:38)حامدحامد نوشته است: [ -> ]به به داداش حامدحامد گلمون چطوره؟حامدحامد/ از 8 اردیبهشت/ 6 روز خوب
آرمین بزرگآقای اراده دوست داشتنیچقدر خوشحالم که دوباره برگشتین
یکم کم پیدا شدیااا
6 روز خوب مبارکت باشه
1402 ارديبهشت 16، 0:24
نقل قول: 440 روز خوب از 1400 تا 1402 چه قدر 4 داره ستاره های جدید مبارک باشهسلام داداش جان
احوالت چطوره؟
تشکر ازت داداش گل
داداش راستش بنده توی بحث ازدواج شرکت نکردم چون خیلی برای بنده زوده که بخام به این موارد فکر کنم
و ترجیحم اینه صحبت بقیه دوستان رو بخونم و استفاده کنم
1402 ارديبهشت 16، 0:56
نیوبورن/ ۱۷ مرداد/ ۲۷۰ روز خوب
1402 ارديبهشت 16، 10:05
(1402 ارديبهشت 16، 0:24)سپهرر نوشته است: [ -> ]سلام سپهر جاننقل قول: 440 روز خوب از 1400 تا 1402 چه قدر 4 داره ستاره های جدید مبارک باشهسلام داداش جان
احوالت چطوره؟
تشکر ازت داداش گل
داداش راستش بنده توی بحث ازدواج شرکت نکردم چون خیلی برای بنده زوده که بخام به این موارد فکر کنم
و ترجیحم اینه صحبت بقیه دوستان رو بخونم و استفاده کنم
خواهش میکنم
شما در بهترین سنی برای ازدواج
اگه الان ازدواج کنی البته ازدواج با بصیرت
خیلی به خودت کمک کردی و یک برد بزرگه
شاید الان از نظر خودت برد بزرگ تو زندگیت درس و کارت و اپلای باشه
و اصلا بهش فکر نکنی و غیر ممکن بدونیش
ولی بدون اگه بخوای میشه خوبشم میشه و یک برد خیلی بزرگه تو این سن ازدواج کردن
خیلی کیس های خوبی هم ممکنه به تورت بخوره تو دانشگاه مخصوصا که ممکنه بخاطر سربازی نرفتن و توم نشدن درس و نداشتن شغل اصلا به خودت جرات جلو رفتن ندی
ولی بدون اگه بری جلو و توکل کنی به خدا ...اون بخواد میشه حتی بدون سربازی و کار و اینا....دیدم که میگمو...فقط با بصیرت و مشاوره رفتن و سنجیدن همه چیز
الان تو اوج جوونی و جذابیتی ...سنت به ما برسه به اندازه الانت شاید سالم و سرحال و جذاب نباشی ...خیلیها به سن ما میرسن موهاشون کم پشت میشه و کلی بیماری سراغشون میاد...
من خودم تو 20 سالگی خیلی شرایط خوبی داشتم چندین کیس فوقالعاده هم به تورم خورد ولی بخاطر سربازی نرفتن و کار و درس نرفتم جلو....بزرگترین اشتباه زندگیم همین بوده!
خلاصه که زیر 25 ازدواج کردن یه موفقیت بزرگه و از الان به فکر باشی شاید بتونی به این موفیقیت بزرگ دستیابی
1402 ارديبهشت 16، 20:58
سلام به همه
آره دیگه، اسمش روشه، گمنام .. همه ناشناس.
با نرم افزار Free Conferance Call وصل میشن،
سایتش رو سرچ کنید، شماره تماس داره، به اونا پیام بدید، لینک ساعت های مختلف رو براتون میفرستن، وصل میشید دیگه، دوست داشتی حرف میزنی، نداشتی فقط گوش می کنید ببینید بقیه چی می کن
حرفات کااامل درسته داداش .. هممممش .. یعنی حتی یه درصد هم باهات مخالف نیستم ..
ولی موضوع هایی هست که درخور توجهه .. یعنی به این راحتی نمیشه از کنارشون گذشت.
من با این حاچ خانم تا جای ممکن با عقلم رفتم جلو، اگه بگم علاقه نبوده دروغ گفتم ولی همه چی توی چارچوب عقل و منطق بوده برای من ..
و با توجه به اینکه دارم میرم، همیشه خودم رو آماده ی بیرون اومدن نگه داشتم (با یه مشاور صحبت کردم این و گفت)
ولی خب الان، بعد از 8 ماه، که بهتر میشناسمش، بیشتر شک می کنم که آیا می تونه همسر خوبی برای من باشه یا نه.
مثلا مشکلات جسمی، اشون مادرزادی دو تا از مهره های کمرش یه مشکلی داره که رو هم می لغزه، این باعث میشه هی مشکل کمر داشته باشه و مجبور شه مسکن بخوره، کارش هم متاسفانه فیزیکی و هی باید سرپا وایسه، جرکت کنه و ...
دوم مادرزادی مشکل قلب دارن و باید پرانول مصرف کنن
سوم میگه مچ دست چپم درد میکنه همممش
بعد مشکلات روحی روانی
مادر ایشون افسردگی شدید دارن و تا حالا 10 بار خودکشی کردن با قرص!
خواهرشون هم سابقه خودکشی داره ، و یکی از دوستای صمیمی شون..
در واقع یه جورایی داره فرار می کنه از این خونه، چون هر روزووووز دعوا دارن.
خودش یه بار گفت در معرض آزار بوده ، حالا نمی دونم در چه حد، ولی چندین بار دیگه هم عنوان کرده که از مرد ها بدم میاد، بحث های فمنیستی می کنه،
بچگی شون دچار حمله عصبی (پانیک اتک ) می شدن و مدام می رفتن بیمارستان
در اثر کدوم یکی از موارد بالا رو نمی دونم، ولییییی هر شبببببببببببببببببب کابوس می بینن..
یه بار هم گفتن که توی یکی از عمل های جراحی، خطای مستقیم ایشون باعث فوت یه نفر شده (حالا بیشتر نپرسیدم چون دوست نداشت بگه)
از بچه متنفففففرررررههههه
بچگی شون خیلی قشنگ نبودن (حتی زشت حتی ، من عکس کارت ملی شو دیدم/ بعدا عمل بینی کردن) و همه می گن نه، ولی به نظرم خیلی تاثیر میذاره توی ناخودآگاه و اعتماد به نفس آدم که از بچگی شکل گرفته ..
از نظر مذهب، اختلافاتی وجود داره، من مذهبی ترم، ایشون کمتر .. البته که نزدیک ترین گزینه بودن بین اینایی که راهی آلمان هستن ..
و اینکه برنامه اش توی آلمان مشخص نیست. الان کاری میره، ولی میگه میخوام ادامه تحصیل بدم، اونم چی؟ پزشکی یا داروسازی (چون معدل خوبی توی ایران داشته) و این خودش می شه 5 تا 7 سال درس، و به معنی 5 6 سال یه نفره تو اروپا خرج خونه رو دادن، بچه دار نشدن، دیرتر خونه خریدن و ... البته بعید می دونم، چون وضعیت زبان خوندن اینجاشو که دیدم، خیلی امید ندارم که بربیاد از پسش ..
و چندین بار غیرمستقیم و یک بار مستقیم شنیدم از حرفاش که تا وضعیت آلمان مشخص نشه، من قصد ازدواج ندارم، ولی وقتی واکنش من و دید، حرفش رو عوض کرد و گفت نه، من قصدم ازدواجه اصلا و فلان.
چش بازار و کور کردم با این مورد انتخاب کردنم...
نقل قول: یعنی به طور ناشناس و آنلاین میشه جلساتشونو شرکت کرد؟ اره بداموزی داره چشما گوشمون باز میشه تازه میفهمیم امتحانهایی که خدا داشت ازمون میگرفت چه قدر راحت بوده و ما غر میزدیم
حالا واقعا جلسه انلاین دارند؟ چطوریه؟ اگه تونستی وارد بشی بگو یه سر بریم ما اون عقب عقب ها میشینیم
آره دیگه، اسمش روشه، گمنام .. همه ناشناس.
با نرم افزار Free Conferance Call وصل میشن،
سایتش رو سرچ کنید، شماره تماس داره، به اونا پیام بدید، لینک ساعت های مختلف رو براتون میفرستن، وصل میشید دیگه، دوست داشتی حرف میزنی، نداشتی فقط گوش می کنید ببینید بقیه چی می کن
نقل قول: قضیه مهسا خانم رو نمیدوم چه قدر شناخت داری نسبت بهش و جواب طرف مقابل و خانوادش چیه. ولی اگه پایه است باهات بیاد آلمان میتونی اول به خودش پیشنهاد بدی و با خودش به قطعیت برسی بعد خانواده ها رو در جریان بذاری... بازم به قول خودت به هم خوردن میخواد و باید تمام موارد پیش نیاز یعنی تست های شخصیتی رو بدی و اوکی باشین...( میخوام بگم از تو حرکت از خدا برکت...تو همین مهسا خانم رو شاید شاید اگه بری سراغش خیلی راحت تر از چیزی که فکرشو بکنی اوکی بشه حتی بدون کار یعنی ...دیدم که میگمو یعنی اگر قسمت هم باشید مثل معجزه میشه فقط کافیه قدم اول رو برداری و نترسی توکلت به خدا باشه اگه خدا نخواد اوکی نمیشه بخوادم میشه)
ولی اینکه میگی برام جذاب نیست این موضوع مهمیه. باید کاملا طرف مقابلو بپسندی هم چهره هم صدا هم طرز رفتار و ... یعنی باید عاشقش بشی اگه کسیه که نمیتونی عاشقش بشی احتمال شکست زیاده.
حرفات کااامل درسته داداش .. هممممش .. یعنی حتی یه درصد هم باهات مخالف نیستم ..
ولی موضوع هایی هست که درخور توجهه .. یعنی به این راحتی نمیشه از کنارشون گذشت.
من با این حاچ خانم تا جای ممکن با عقلم رفتم جلو، اگه بگم علاقه نبوده دروغ گفتم ولی همه چی توی چارچوب عقل و منطق بوده برای من ..
و با توجه به اینکه دارم میرم، همیشه خودم رو آماده ی بیرون اومدن نگه داشتم (با یه مشاور صحبت کردم این و گفت)
ولی خب الان، بعد از 8 ماه، که بهتر میشناسمش، بیشتر شک می کنم که آیا می تونه همسر خوبی برای من باشه یا نه.
مثلا مشکلات جسمی، اشون مادرزادی دو تا از مهره های کمرش یه مشکلی داره که رو هم می لغزه، این باعث میشه هی مشکل کمر داشته باشه و مجبور شه مسکن بخوره، کارش هم متاسفانه فیزیکی و هی باید سرپا وایسه، جرکت کنه و ...
دوم مادرزادی مشکل قلب دارن و باید پرانول مصرف کنن
سوم میگه مچ دست چپم درد میکنه همممش
بعد مشکلات روحی روانی
مادر ایشون افسردگی شدید دارن و تا حالا 10 بار خودکشی کردن با قرص!
خواهرشون هم سابقه خودکشی داره ، و یکی از دوستای صمیمی شون..
در واقع یه جورایی داره فرار می کنه از این خونه، چون هر روزووووز دعوا دارن.
خودش یه بار گفت در معرض آزار بوده ، حالا نمی دونم در چه حد، ولی چندین بار دیگه هم عنوان کرده که از مرد ها بدم میاد، بحث های فمنیستی می کنه،
بچگی شون دچار حمله عصبی (پانیک اتک ) می شدن و مدام می رفتن بیمارستان
در اثر کدوم یکی از موارد بالا رو نمی دونم، ولییییی هر شبببببببببببببببببب کابوس می بینن..
یه بار هم گفتن که توی یکی از عمل های جراحی، خطای مستقیم ایشون باعث فوت یه نفر شده (حالا بیشتر نپرسیدم چون دوست نداشت بگه)
از بچه متنفففففرررررههههه
بچگی شون خیلی قشنگ نبودن (حتی زشت حتی ، من عکس کارت ملی شو دیدم/ بعدا عمل بینی کردن) و همه می گن نه، ولی به نظرم خیلی تاثیر میذاره توی ناخودآگاه و اعتماد به نفس آدم که از بچگی شکل گرفته ..
از نظر مذهب، اختلافاتی وجود داره، من مذهبی ترم، ایشون کمتر .. البته که نزدیک ترین گزینه بودن بین اینایی که راهی آلمان هستن ..
و اینکه برنامه اش توی آلمان مشخص نیست. الان کاری میره، ولی میگه میخوام ادامه تحصیل بدم، اونم چی؟ پزشکی یا داروسازی (چون معدل خوبی توی ایران داشته) و این خودش می شه 5 تا 7 سال درس، و به معنی 5 6 سال یه نفره تو اروپا خرج خونه رو دادن، بچه دار نشدن، دیرتر خونه خریدن و ... البته بعید می دونم، چون وضعیت زبان خوندن اینجاشو که دیدم، خیلی امید ندارم که بربیاد از پسش ..
و چندین بار غیرمستقیم و یک بار مستقیم شنیدم از حرفاش که تا وضعیت آلمان مشخص نشه، من قصد ازدواج ندارم، ولی وقتی واکنش من و دید، حرفش رو عوض کرد و گفت نه، من قصدم ازدواجه اصلا و فلان.
چش بازار و کور کردم با این مورد انتخاب کردنم...
1402 ارديبهشت 16، 21:09
القصه. اینا فقط بدی های ایشون بود. مسلما خوبی هایی هم دارن، ولی به قول شما خوبی که خوبیه. باید دید بدی ها رو میشه پذیرفت یا نه ... بدی هان که مهم ان اصلا.
منم بدی هایی دارم مسلما. وضع اقتصادی صفر. 27 سالمه، 9 ماه سابقه بیمه دارم، تیپ و قیافه خیلی خوبی بگم ، ندارم. معمولی ام کاملا.
با موتور میرم میام. سرمایه ندارم. پدرم اعتیاد داره. خودم یه بیماری پوستی غیرقابل درمان دارم به نام HS (که فعلا خاموشه و با دارو خیلی خوب کنترل شده، خییللی، بعضی وقت ها یادم میره اصلا این مشکل و دارم). میخوام برم آلمان و از صففففر همه چی رو شروع کنم و تازه بشینم درس بخونم و ... کمال گرام. غز میزنم. یهو سیم میچسبونم. عصبانی میشم. رابطه ام با خانواده اصلا خوب نیست و ...
تنها مزیتی که بتونم بگم همینه که پاک زندگی کردم. اهل دود و الکل و دوستی و ... نبودم.
خلاف سنگین ام همین خ.ا بوده.
همین دیگه ..
به قول یکی فوتبال نیست ک .. معامله نمی کنیم بگیم من 10 تا عیب دارم اون 15 تا ، پس نمی ارزه..
من اینجوری ام، مهسا اون جوری ..
حالا این ازدواج می تونه موفق بشه یا نه ..
واقعا نمی دونم ..
دوسش دارم؟
اونم حتی نمی دونم !
پیش خودم فکر می کردم بریم مشاوره .. بعد دیدم جلسه ای 400 تومنه و 10 12 جلسه باید رفت ! تو این هیر و ویر ، ندارم این پول رو ، بعدم بریم یعنی دیگه اقدام و اوکی دادن برای ازدواجه .. یعنی طرف دیگه واقعا انتظار حلقه داره که من اصلاااااا شرایطشو ندارم..
شاید اگه دو سه تا مورد از موارد قبلی نبود، خودم و به آب و آتیش می زدم که ازدواج کنم، ولی این جوری .. نه
منم بدی هایی دارم مسلما. وضع اقتصادی صفر. 27 سالمه، 9 ماه سابقه بیمه دارم، تیپ و قیافه خیلی خوبی بگم ، ندارم. معمولی ام کاملا.
با موتور میرم میام. سرمایه ندارم. پدرم اعتیاد داره. خودم یه بیماری پوستی غیرقابل درمان دارم به نام HS (که فعلا خاموشه و با دارو خیلی خوب کنترل شده، خییللی، بعضی وقت ها یادم میره اصلا این مشکل و دارم). میخوام برم آلمان و از صففففر همه چی رو شروع کنم و تازه بشینم درس بخونم و ... کمال گرام. غز میزنم. یهو سیم میچسبونم. عصبانی میشم. رابطه ام با خانواده اصلا خوب نیست و ...
تنها مزیتی که بتونم بگم همینه که پاک زندگی کردم. اهل دود و الکل و دوستی و ... نبودم.
خلاف سنگین ام همین خ.ا بوده.
همین دیگه ..
به قول یکی فوتبال نیست ک .. معامله نمی کنیم بگیم من 10 تا عیب دارم اون 15 تا ، پس نمی ارزه..
من اینجوری ام، مهسا اون جوری ..
حالا این ازدواج می تونه موفق بشه یا نه ..
واقعا نمی دونم ..
دوسش دارم؟
اونم حتی نمی دونم !
پیش خودم فکر می کردم بریم مشاوره .. بعد دیدم جلسه ای 400 تومنه و 10 12 جلسه باید رفت ! تو این هیر و ویر ، ندارم این پول رو ، بعدم بریم یعنی دیگه اقدام و اوکی دادن برای ازدواجه .. یعنی طرف دیگه واقعا انتظار حلقه داره که من اصلاااااا شرایطشو ندارم..
شاید اگه دو سه تا مورد از موارد قبلی نبود، خودم و به آب و آتیش می زدم که ازدواج کنم، ولی این جوری .. نه
1402 ارديبهشت 16، 22:57
(1402 ارديبهشت 16، 20:58)Nimra نوشته است: [ -> ]سلام به همهسلام
حرفات کااامل درسته داداش .. هممممش .. یعنی حتی یه درصد هم باهات مخالف نیستم ..
ولی موضوع هایی هست که درخور توجهه .. یعنی به این راحتی نمیشه از کنارشون گذشت.
من با این حاچ خانم تا جای ممکن با عقلم رفتم جلو، اگه بگم علاقه نبوده دروغ گفتم ولی همه چی توی چارچوب عقل و منطق بوده برای من ..
و با توجه به اینکه دارم میرم، همیشه خودم رو آماده ی بیرون اومدن نگه داشتم (با یه مشاور صحبت کردم این و گفت)
ولی خب الان، بعد از 8 ماه، که بهتر میشناسمش، بیشتر شک می کنم که آیا می تونه همسر خوبی برای من باشه یا نه.
مثلا مشکلات جسمی، اشون مادرزادی دو تا از مهره های کمرش یه مشکلی داره که رو هم می لغزه، این باعث میشه هی مشکل کمر داشته باشه و مجبور شه مسکن بخوره، کارش هم متاسفانه فیزیکی و هی باید سرپا وایسه، جرکت کنه و ...
دوم مادرزادی مشکل قلب دارن و باید پرانول مصرف کنن
سوم میگه مچ دست چپم درد میکنه همممش
بعد مشکلات روحی روانی
مادر ایشون افسردگی شدید دارن و تا حالا 10 بار خودکشی کردن با قرص!
خواهرشون هم سابقه خودکشی داره ، و یکی از دوستای صمیمی شون..
در واقع یه جورایی داره فرار می کنه از این خونه، چون هر روزووووز دعوا دارن.
خودش یه بار گفت در معرض آزار بوده ، حالا نمی دونم در چه حد، ولی چندین بار دیگه هم عنوان کرده که از مرد ها بدم میاد، بحث های فمنیستی می کنه،
بچگی شون دچار حمله عصبی (پانیک اتک ) می شدن و مدام می رفتن بیمارستان
در اثر کدوم یکی از موارد بالا رو نمی دونم، ولییییی هر شبببببببببببببببببب کابوس می بینن..
یه بار هم گفتن که توی یکی از عمل های جراحی، خطای مستقیم ایشون باعث فوت یه نفر شده (حالا بیشتر نپرسیدم چون دوست نداشت بگه)
از بچه متنفففففرررررههههه
بچگی شون خیلی قشنگ نبودن (حتی زشت حتی ، من عکس کارت ملی شو دیدم/ بعدا عمل بینی کردن) و همه می گن نه، ولی به نظرم خیلی تاثیر میذاره توی ناخودآگاه و اعتماد به نفس آدم که از بچگی شکل گرفته ..
از نظر مذهب، اختلافاتی وجود داره، من مذهبی ترم، ایشون کمتر .. البته که نزدیک ترین گزینه بودن بین اینایی که راهی آلمان هستن ..
و اینکه برنامه اش توی آلمان مشخص نیست. الان کاری میره، ولی میگه میخوام ادامه تحصیل بدم، اونم چی؟ پزشکی یا داروسازی (چون معدل خوبی توی ایران داشته) و این خودش می شه 5 تا 7 سال درس، و به معنی 5 6 سال یه نفره تو اروپا خرج خونه رو دادن، بچه دار نشدن، دیرتر خونه خریدن و ... البته بعید می دونم، چون وضعیت زبان خوندن اینجاشو که دیدم، خیلی امید ندارم که بربیاد از پسش ..
و چندین بار غیرمستقیم و یک بار مستقیم شنیدم از حرفاش که تا وضعیت آلمان مشخص نشه، من قصد ازدواج ندارم، ولی وقتی واکنش من و دید، حرفش رو عوض کرد و گفت نه، من قصدم ازدواجه اصلا و فلان.
چش بازار و کور کردم با این مورد انتخاب کردنم...
اینایی که گفتید باید دقیق تر بررسی بشه. ولی فقط با یکیش میشه قید طرف رو زد. یعنی عقل ادم اوکی نمیده.
ما قراره ازدواج کنیم که خوشبخت بشیم نه اینکه مشکلات یه نفر دیگه به مشکلاتمون اضافه بشه.
اگه جدی باشه میگما. شاید جدی نباشه. مشکل قلبشون شاید اینقدر جدی نباشه. مچ دست شاید خیلی چیز بی اهمیتی باشه و خوب بشه ممکنه هم بعدا بدتر بشه و مشکل جدی باشه. باید دکتر مخصوص برید. تعیین تکلیف این مسائل قبل دوران عقد باید صورت بگیره. یعنی دوران نامزدی یا حتی قبل ترش.
خلاصه که نه میشه رد کرد نه پذیرفت و باید دقیق تر بررسی کنی. تقریبا تمام موارد مهم باید در یک سطح باشه. سلامتیاتون باید در یه سطح باشه. سطح مذهبی بودن تقریبا در یک سطح باشه.
مشکلات روحی خانواده ها هم مهمند. ولی بستگی داره چه قدر قراره روی زندگی شما اثر بذاره. اگه قراره المان زندگی کنید اصلا مادر طرف رو دیر به دیر میبینی پس اثری روی زندگیتون نداره به اون صورت. ولی وقتی قراره زود به زود اثر بذاره میشه یه مورد قابل تامل و وزنش در تصمیم گیری میاد بالا.
در واقع رد کردن یا پذیرفتن یه کیس ازدواج یه مساله تصمیم گیری چند بعدیه. شما یه سری معیار داری. هر کدوم وزنی دارند. و یه خط کش برای رد کردن یا پذیرفتن. هر معیاری از خط قرمز رد شد جواب منفی میشه. مجموع وزنی معیار ها از عددی رد شد جواب منفی میشه.
باید این معیار ها و موارد رو یکی یکی براشون حد تعیین کنی.
مثلا مشکل قلب از یه حدی خطر ناک تر باشه رد میکنه. بدون توجه به موارد دیگه.
این حدود بستگی به خودت داره یا مشاورت یا دکتر پزشک متخصص.
میتونی داخل یه فایل اکسل معیارهاتو وارد کنی و منظم تر تصمیم قاطعانه بگیری. خط قرمزهاتو مشخص کنی و قاطعانه عمل کنی.
تهش حرف عقلت رو گوش بده. بین عقلت میگه اینو رد کنی موارد بهتری ممکنه پیش بیاد یا نه؟ مسلما امکانش هست
بعضی ها میگن ادم برای ازدواج باید 50 تا 100تا دختر ببینه تا یه مورد خوب پیدا کنه. شما چند تا بررسی کردی به ایشون رسیدی؟
اگه اولیه خیلی جای تامل داره.
ولی بازم میگم ادم نمیدونه خدا چی قسمتش میکنه شاید قسمت شما همین ایشون باشه . توکلت به خدا باشه. خودش نشونه برات میفرسته که این خوبه یا نه. نمیدونم اعتقاد داری به نشونه یا نه. ولی وقتی به خدا توکل کنی یه جوری متوجهت میکنه کار درست چیه.
شما تا اونجا که وظیفته رو انجام بده. یعنی حرکت کردن . یعنی بررسی معیار ها. بعدش با توجه به همه چیز یه تصمیم عاقلانه بگیر. و موقع تصمیم گیری به نشونه هایی که دریافت کردی هم توجه کن
نشونه خوب داریم نشونه بد داریم. وقتی یه اتفاقی میافته که انگار کائنات دارند به این ازدواج کمک میکنن یعنی نشونه مثبت وقتی برعکس یهو یه اتفاق بد میافته یعنی نشونه بد.
1402 ارديبهشت 17، 15:33
سلام خدمت رفقا
یه خداقوت جانانه عرض میکنم خدمت داداش یا ماه بنی هاشم عزیز؛ ممنون که کنارمون هستی داداش
راستش روزای قبل(خصوصاً بعد از ماه مبارک) وضعیت کنترل ها خوب نبود و تا مرز صفر شدن رسیدم ولی خب، ریا نباشه تسلیم نشدم
دفعه قبل تا 10 روز مونده به یک سال رفتم ولی لغزش کردم اما این دفعه میخوام همیشگی باشه
فکر کنم بالأخره به تاج سبز رسیدم
اونقدر من این تاج رو دوست دارم که نگو
از خودم بگم
این روزا روند رو به رشدی رو دارم طی میکنم.
حدوداً دو هفته دیگه امتحانات شروع میشه؛ با اینکه در طول ترم مطالعه کردم و میدونم که نتیجه خوبی میگیرم اما طبق معمول استرس دارم. این استرس رو از خیلی وقت پیش دارم و مدام همراهمه
این چند وقت برنامه خوابم خیلی خوب و منظم شده و سعی میکنم زود بخوابم و صبح حدود ساعت 4 یا 5 بیدار بشم؛ جالبه که متوجه شدم روزی که قبل از طلوع آفتاب یا موقع اذان صبح بیدار میشم خیلی حالم بهتره تا که بعد از طلوع آفتاب بیدار شم.
نمیدونم دلیلش چیه اما اگه واقعاً اینقدر اثر گذاره، چرا ادامه اش ندم؟
یه خداقوت جانانه عرض میکنم خدمت داداش یا ماه بنی هاشم عزیز؛ ممنون که کنارمون هستی داداش
مهدوی/ 19 تیر 1401/ 300 روز خوب
راستش روزای قبل(خصوصاً بعد از ماه مبارک) وضعیت کنترل ها خوب نبود و تا مرز صفر شدن رسیدم ولی خب، ریا نباشه تسلیم نشدم
دفعه قبل تا 10 روز مونده به یک سال رفتم ولی لغزش کردم اما این دفعه میخوام همیشگی باشه
فکر کنم بالأخره به تاج سبز رسیدم
اونقدر من این تاج رو دوست دارم که نگو
از خودم بگم
این روزا روند رو به رشدی رو دارم طی میکنم.
حدوداً دو هفته دیگه امتحانات شروع میشه؛ با اینکه در طول ترم مطالعه کردم و میدونم که نتیجه خوبی میگیرم اما طبق معمول استرس دارم. این استرس رو از خیلی وقت پیش دارم و مدام همراهمه
این چند وقت برنامه خوابم خیلی خوب و منظم شده و سعی میکنم زود بخوابم و صبح حدود ساعت 4 یا 5 بیدار بشم؛ جالبه که متوجه شدم روزی که قبل از طلوع آفتاب یا موقع اذان صبح بیدار میشم خیلی حالم بهتره تا که بعد از طلوع آفتاب بیدار شم.
نمیدونم دلیلش چیه اما اگه واقعاً اینقدر اثر گذاره، چرا ادامه اش ندم؟
1402 ارديبهشت 17، 15:33
در مورد صحبت های نیما
نیما جان ممنون که دغدغه هات رو بیان کردی
داداش عزیز فقط یه نکته ای
به نظرم قبل از هر اقدامی(چه مهاجرت چه ازدواج)، لطفاً به وضعیت روحیت رسیدگی کن.
ببین خودم هم از اون مدلم که توی ذهنم از کاه کوه میسازم و میدونم چطوری این افکار مثل خوره میفتن به جون آدمیزاد؛ برای همین میگم اول از همه به این مسئله رسیدگی کن چون نه میذاره تمرکز کنی، نه میذاره درست تصمیم بگیری و نه میذاره از زندگیت لذت ببری.
بحث ازدواج هم بحث خیلی جدی هست.
یه اصلی هست، بهش میگن اصل کفویت. یعنی دو طرف کفو هم باشن؛ مناسب هم باشن.
نه لزوماً شبیه هم یا خلاف هم بلکه با هم تناسب داشته باشن.
چه از لحاظ فرهنگی، چه خانوادگی، چه اقتصادی، اجتماعی، فکری، اعتقادی و و و
حالا دلیلش چیه؟ و چه جور تناسبی باشه؟
این تناسب باید باعث رشد دو طرف بشه.
اصلاً مگه فلسفه ازدواج غیر از اینه؟
ازدواجی مناسبه که زمینه رشد هر دو شخص رو فراهم کنه.
از طرفی نکات زیاد دیگه ای هم هست.
مثلاً ازدواج نباید راهی به حساب بیاد برای فرار از خانواده یا مشکلات مجردی؛ بلکه برای این باشه که آدم هم بستر رشد خودش هم همسرش فراهم بشه.
به قول یه بنده خدایی؛ اونایی که برای فرار از مشکلات مجردی ازدواج میکنن همونان که برای فرار از مشکلات متأهلی بچه دار میشن
در واقع مشکل رو حل نمیکنن فقط صورت مسئله رو تغییر میدن.
نیما جان یه موردی هم بود نظرمو جلب کرد.
البته ببخش که صریح حرف میزنم.
چرا خودتو توی رده پایینی میبینی؟ دلیل این خود کم بینی چیه؟ چرا به خودت بدبینی؟
چون دیدم یه جوری صحبت کردی که(با عرض پوزش) انگار به خودت میگی: همین فردی که هست از سرت هم زیاده!!!
ماشاءالله شما هم کار میکنی، هم تحصیل کرده و با سوادی، هم با اخلاقی و از پست هایی که میزنی واضحه که نسبت به خیلی موارد دغدغهمند هستی. به هر حال اینها ممیزات زیاد و مهمی هستن که ازت یک انسان متفاوت و پایبند میسازه؛ پس چرا سطح خودت رو پایین میبینی؟
ممنون میشم واقع بین باشی و خودت رو اونطور که هستی ببینی و دوست داشته باشی
مشکلات مالی، اشتباهات قابل جبران گذشته، اتفاقاتی که در وقوعشون نقشی نداریم، هیچ کدوم دلیل موجهی نیستن تا ارزش خودمون رو ندونیم
نیما جان ممنون که دغدغه هات رو بیان کردی
داداش عزیز فقط یه نکته ای
به نظرم قبل از هر اقدامی(چه مهاجرت چه ازدواج)، لطفاً به وضعیت روحیت رسیدگی کن.
ببین خودم هم از اون مدلم که توی ذهنم از کاه کوه میسازم و میدونم چطوری این افکار مثل خوره میفتن به جون آدمیزاد؛ برای همین میگم اول از همه به این مسئله رسیدگی کن چون نه میذاره تمرکز کنی، نه میذاره درست تصمیم بگیری و نه میذاره از زندگیت لذت ببری.
بحث ازدواج هم بحث خیلی جدی هست.
یه اصلی هست، بهش میگن اصل کفویت. یعنی دو طرف کفو هم باشن؛ مناسب هم باشن.
نه لزوماً شبیه هم یا خلاف هم بلکه با هم تناسب داشته باشن.
چه از لحاظ فرهنگی، چه خانوادگی، چه اقتصادی، اجتماعی، فکری، اعتقادی و و و
حالا دلیلش چیه؟ و چه جور تناسبی باشه؟
این تناسب باید باعث رشد دو طرف بشه.
اصلاً مگه فلسفه ازدواج غیر از اینه؟
ازدواجی مناسبه که زمینه رشد هر دو شخص رو فراهم کنه.
از طرفی نکات زیاد دیگه ای هم هست.
مثلاً ازدواج نباید راهی به حساب بیاد برای فرار از خانواده یا مشکلات مجردی؛ بلکه برای این باشه که آدم هم بستر رشد خودش هم همسرش فراهم بشه.
به قول یه بنده خدایی؛ اونایی که برای فرار از مشکلات مجردی ازدواج میکنن همونان که برای فرار از مشکلات متأهلی بچه دار میشن
در واقع مشکل رو حل نمیکنن فقط صورت مسئله رو تغییر میدن.
نیما جان یه موردی هم بود نظرمو جلب کرد.
البته ببخش که صریح حرف میزنم.
چرا خودتو توی رده پایینی میبینی؟ دلیل این خود کم بینی چیه؟ چرا به خودت بدبینی؟
چون دیدم یه جوری صحبت کردی که(با عرض پوزش) انگار به خودت میگی: همین فردی که هست از سرت هم زیاده!!!
ماشاءالله شما هم کار میکنی، هم تحصیل کرده و با سوادی، هم با اخلاقی و از پست هایی که میزنی واضحه که نسبت به خیلی موارد دغدغهمند هستی. به هر حال اینها ممیزات زیاد و مهمی هستن که ازت یک انسان متفاوت و پایبند میسازه؛ پس چرا سطح خودت رو پایین میبینی؟
ممنون میشم واقع بین باشی و خودت رو اونطور که هستی ببینی و دوست داشته باشی
مشکلات مالی، اشتباهات قابل جبران گذشته، اتفاقاتی که در وقوعشون نقشی نداریم، هیچ کدوم دلیل موجهی نیستن تا ارزش خودمون رو ندونیم
1402 ارديبهشت 17، 22:11
علی_۲۱۳ / ۱۲ اردیبهشت / ۵ روز خوب
هدف اول : ۱ هفته
هدف اول : ۱ هفته
1402 ارديبهشت 18، 0:11
نقل قول: سلام سپهر جانسلام مجدد داداش جان
خواهش میکنم
شما در بهترین سنی برای ازدواج
اگه الان ازدواج کنی البته ازدواج با بصیرت
خیلی به خودت کمک کردی و یک برد بزرگه
شاید الان از نظر خودت برد بزرگ تو زندگیت درس و کارت و اپلای باشه
و اصلا بهش فکر نکنی و غیر ممکن بدونیش
ولی بدون اگه بخوای میشه خوبشم میشه و یک برد خیلی بزرگه تو این سن ازدواج کردن
خیلی کیس های خوبی هم ممکنه به تورت بخوره تو دانشگاه مخصوصا که ممکنه بخاطر سربازی نرفتن و توم نشدن درس و نداشتن شغل اصلا به خودت جرات جلو رفتن ندی
ولی بدون اگه بری جلو و توکل کنی به خدا ...اون بخواد میشه حتی بدون سربازی و کار و اینا....دیدم که میگمو...فقط با بصیرت و مشاوره رفتن و سنجیدن همه چیز
الان تو اوج جوونی و جذابیتی ...سنت به ما برسه به اندازه الانت شاید سالم و سرحال و جذاب نباشی ...خیلیها به سن ما میرسن موهاشون کم پشت میشه و کلی بیماری سراغشون میاد...
من خودم تو 20 سالگی خیلی شرایط خوبی داشتم چندین کیس فوقالعاده هم به تورم خورد ولی بخاطر سربازی نرفتن و کار و درس نرفتم جلو....بزرگترین اشتباه زندگیم همین بوده!
خلاصه که زیر 25 ازدواج کردن یه موفقیت بزرگه و از الان به فکر باشی شاید بتونی به این موفیقیت بزرگ دستیابی
حرفای شما کاملا درسته و یه بخشی از خودم رو میبینم که این نیاز رو داره اما خب فکر نمیکنم به یه پسر بی پول کسی زن بده.
و همینطور راستش حس میکنم الان اگر بخام اینکارو کنم جلو پیشرفت درسی و کاریمو بگیره چون وقتی ازدواج کنی دیگه مسئولیت گردنته چه بخای چه نخای
در ضمن الان واقعا تو یه شرایطیم که دارم برای زندگیم تصمیمات مهمی میگیرم که قبلا خوانوادم اینکارو میکردن و بجای من تصمیم میگرفتن و به همین دلیل تنها تمرکزم فعلا روی این تصمیماته.
و خب این تصمیمات به طور کلی خوب هستن اما قطعا با چالش هایی همراه خواهند بود و سختی های خودشونو دارن و این باعث شده اصلا به این نیاز و احتیاجم اصلا نخام توجه کنم.
مورد بعد هم راستش تا حالا کیس مناسبی پیدا نکردم که باعث بشه حداقل بهش فکر کنم
ولی احتمالا تا سن 25 یا 26 اینکارو کنم. چون برنامه هایی که برای خودم دارم اگر روی روال برن جلو میتونم ببینم که توی سن 25 یا 26 بتونم این کارو کنم.
راستش برام سواله؟
نمیدونم این سوال عجیبه یا نه؟
اما از دوستان خواهش میکنم بهش پاسخ بدن.
چرا همیشه آقایون باید برن جلو و مثلا بخان به کسی نزدیک بشن و ابراز علاقه کنن. چرا برعکسش هیچ وقت نیست
این ظلمه واقعا
تمام استرس های رفتن جلو و... برای ما پسراست
گناه داریم بخدا
ای کاش به این سوال خانم ها هم پاسخ میدادن
1402 ارديبهشت 18، 0:31
بسم الله الرحمن الرحیم
آقای اراده /16 اردیبهشت / یک روز خوب
سلام به همه دوستان ?
تجربه کردم که حضور در کانون خودش آدمو یک قدم به پاک بودن نزدیک میکنه ...
امیدوارم بتونم در کنار شما دوستان به پاکی های بالا برسم
خدایا خودت پاکمون کن ?
تغذیه؟
نگاه و ذهن ؟
نماز یاد خدا قرآن؟ شکرگزاری؟ورزش ؟ خواب بموقع؟
آقای اراده /16 اردیبهشت / یک روز خوب
سلام به همه دوستان ?
تجربه کردم که حضور در کانون خودش آدمو یک قدم به پاک بودن نزدیک میکنه ...
امیدوارم بتونم در کنار شما دوستان به پاکی های بالا برسم
خدایا خودت پاکمون کن ?
تغذیه؟
نگاه و ذهن ؟
نماز یاد خدا قرآن؟ شکرگزاری؟ورزش ؟ خواب بموقع؟
صفحهها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110 111 112 113 114 115 116 117 118 119 120 121 122 123 124 125 126 127 128 129 130 131 132 133 134 135 136 137 138 139 140 141 142 143 144 145 146 147 148 149 150 151 152 153 154 155 156 157 158 159 160 161 162 163 164 165 166 167 168 169 170 171 172 173 174 175 176 177 178 179 180 181 182 183 184 185 186 187 188 189 190 191 192 193 194 195 196 197 198 199 200 201 202 203 204 205 206 207 208 209 210 211 212 213 214 215 216 217 218 219 220 221 222 223 224 225 226 227 228 229 230 231 232 233 234 235 236 237 238 239 240 241 242 243 244 245 246 247 248 249 250 251 252 253 254 255 256 257 258 259 260 261 262 263 264 265 266 267 268 269 270 271 272 273 274 275 276 277 278 279 280 281 282 283 284 285 286 287 288 289 290 291 292 293 294 295 296 297 298 299 300 301 302 303 304 305 306 307 308 309 310 311 312 313 314 315 316 317 318 319 320 321 322 323 324 325 326 327 328 329 330 331 332 333 334 335 336 337 338 339 340 341 342 343 344 345 346 347 348 349 350 351 352 353 354 355 356 357 358 359 360 361 362 363 364 365 366 367 368 369 370 371 372 373 374 375 376 377 378 379 380 381 382 383 384 385 386 387 388 389 390 391 392 393 394 395 396 397 398 399 400 401 402 403 404 405 406 407 408 409 410 411 412 413 414 415 416 417 418 419 420 421 422 423 424 425 426 427 428 429 430 431 432 433 434 435 436 437 438 439 440 441 442 443 444 445 446 447 448 449 450 451 452 453 454 455 456 457 458 459 460 461 462 463 464 465 466 467 468 469 470 471 472 473 474 475 476 477 478 479 480 481 482 483 484 485 486 487 488 489 490 491 492 493 494 495 496 497 498 499 500 501 502 503 504 505 506 507 508 509 510 511 512 513 514 515 516 517 518 519 520 521 522 523 524 525 526 527 528 529 530 531 532 533 534 535 536 537 538 539 540 541 542 543 544 545 546 547 548 549 550 551 552 553 554 555 556 557 558 559 560 561 562 563 564 565 566 567 568 569 570 571 572 573 574 575 576 577 578 579 580 581 582 583 584 585 586 587 588 589 590 591 592 593 594 595 596 597 598 599 600 601 602 603 604 605 606 607 608 609 610 611 612 613 614 615 616 617 618 619 620 621 622 623 624 625 626 627 628 629 630 631 632 633 634 635 636 637 638 639 640 641 642 643 644 645 646 647 648 649 650 651 652 653 654 655 656 657 658 659 660 661 662 663 664 665 666 667 668 669 670 671 672 673 674 675 676 677 678 679 680 681 682 683 684 685 686 687 688 689 690 691 692 693 694 695 696 697 698 699 700 701 702 703 704 705 706 707 708 709 710 711 712 713 714 715 716 717 718 719 720 721 722 723 724 725 726 727 728 729 730 731 732 733 734 735 736 737 738 739 740 741 742 743 744 745 746 747 748 749 750 751 752 753 754 755 756 757 758 759 760 761 762 763 764 765 766 767 768 769 770 771 772 773 774 775 776 777 778 779 780 781 782 783 784 785 786 787 788 789