کانون

(1399 شهريور 21، 19:40)آرمین نوشته است: [ -> ]

(1399 شهريور 21، 19:36)فرید نوشته است: [ -> ]سلام

فرید/16 خرداد/97 روز

سلام  فرید بی‌نظیر کانون 
مرد پاک سروی 

داداش یه دو تا نصیحت ما رو کن امشب ازت پند بگیریم. 

(1399 شهريور 21، 19:41)Alireza98 نوشته است: [ -> ]بعضی موقعا که تو ذهنم میاد که بدترین حالت ممکن مرگمه و چقد راحت و زود و سریع هم میتونه باشه ، کلن از آزادی و نترسی و بی ترمزی پرواز میکنم

(1399 شهريور 21، 19:40)حامدحامد نوشته است: [ -> ]سعدی، علیه الرحمه یه بیت زیبا داره که میگه:

به جان زنده دلان سعدیا که مُلک وجود
نیرزد آنکه دلی را زِ خود بیازاری

(1399 شهريور 21، 19:41)Alireza98 نوشته است: [ -> ]بعضی موقعا که تو ذهنم میاد که بدترین حالت ممکن مرگمه و چقد راحت و زود و سریع هم میتونه باشه ، کلن از آزادی و نترسی و بی ترمزی پرواز میکنم

نقل قول: این مواقع چه حسی دارید؟

(1399 شهريور 21، 19:43)آرمین نوشته است: [ -> ]

(1399 شهريور 21، 19:37)Alireza98 نوشته است: [ -> ]نمیدونم چرا بهترینها و بی ریاترینا زودتر از همه میمیرن

یعنی خدا خوب‌ها رو زود می‌بره؟ 

بچه‌ها مراقب خودتون باشید. 



داداش بعدا برامون تعریف کن چرا خیلی از پرستارا اعصاب ندارن.  

آدم‌های خوش برخوردی مثل تو کم پیدا میشه بین‌شون. 

(1399 شهريور 21، 19:47)آرمین نوشته است: [ -> ]

(1399 شهريور 21، 19:40)حامدحامد نوشته است: [ -> ]سعدی، علیه الرحمه یه بیت زیبا داره که میگه:

به جان زنده دلان سعدیا که مُلک وجود
نیرزد آنکه دلی را زِ خود بیازاری

معنیش فکر کنم این میشه که تا می‌تونی تو این دنیا دل به دست بیار و دل نیازار. 

اگه درست کنم حامد تشویق کنم.
من از بچگی با شعر و شاعری مشکل داشتم و نمی‌فهمیدم این شاعرا چی میگن. 

نقل قول: یعنی ته تهش قراره بمیریم دیگه؟  

پس بی‌خیال همه چی رو بریم پرواز در بی‌خیالی. 

(1399 شهريور 21، 19:43)افرا نوشته است: [ -> ]ارامش مهمتره. دیگه رانندگی صفا نداره! فقط کیف میده بشینی رو صندلی شاگرد اهنگ گوش کنی

کاربرد ماشین الان اثبات توانایی مالیه!

(1399 شهريور 21، 19:43)فرید نوشته است: [ -> ]داداش من خودم مایه عبرتم چه نصیحتی کنم  

(1399 شهريور 21، 19:46)حامدحامد نوشته است: [ -> ]من جدیداً مخصوصاً بعد از فوت بابام، مرگ، برام ملموس‌تر و باور پذیرتر شده. برای همین دارم سعی می‌کنم بعضی کارها و رفتارهامو اصلاح کنم. مثلاً در زمینه غیبت نکردن احساس می‌کنم دارم موفق‌تر عمل می‌کنم. جدیداً وقتی توی یه جمعی دارن غیبت می‌کنن، من اصلاً مشارکت نمی‌کنم و حتی سعی می‌کنم مسیر بحثشون رو عوض کنم.

(1399 شهريور 21، 19:47)Alireza98 نوشته است: [ -> ]  وقتی میبینم بدترین اتفاقی که میتونه بیفته خاک شدنمه که اونم دیر یا زود انجام میشه دیگه چرا از شخصی یا موقعیتی یا انجام هرکاری ابایی و ترسی داشته باشم ، آزاد آزاد میرم جلو

(1399 شهريور 21، 19:49)افرا نوشته است: [ -> ]والا خیلی مراقب باشید من اینجا تنها میمونم!  اگه اینطوری باشه 100 سال قشنگ عمر میکنم مث یه بنده خدایی!

پرستارا واقعا حق دارن بی اعصاب باشن.میتونم یه لیست بلند بالا از بدبختیاشون بنویسم!

تمام خاطراتم اومد تو ذهنم دارم میخندم بهشون  

یه روز اورژانس اطفال بودم شمردم دیدم حدود 270 بار توی 5 ساعت گفتم : "الان تخت خالی نداریم میتونید منتظر بمونید یکی خالی بشه یا تشریف 

ببرید بیمارستان امام! "  

همین 270 بار برای یه روز کافیه تا بی اعصاب باشی!

(1399 شهريور 21، 19:49)Alireza98 نوشته است: [ -> ]

نقل قول: یعنی ته تهش قراره بمیریم دیگه؟  

پس بی‌خیال همه چی رو بریم پرواز در بی‌خیالی. 

نه بی خیالی برار
اتفاقن باخیالی و کاری رو رو دلت نذاشتن و نترسیدن از هیچیه هیچی

(1399 شهريور 21، 19:52)افرا نوشته است: [ -> ]

(1399 شهريور 21، 19:46)حامدحامد نوشته است: [ -> ]من جدیداً مخصوصاً بعد از فوت بابام، مرگ، برام ملموس‌تر و باور پذیرتر شده. برای همین دارم سعی می‌کنم بعضی کارها و رفتارهامو اصلاح کنم. مثلاً در زمینه غیبت نکردن احساس می‌کنم دارم موفق‌تر عمل می‌کنم. جدیداً وقتی توی یه جمعی دارن غیبت می‌کنن، من اصلاً مشارکت نمی‌کنم و حتی سعی می‌کنم مسیر بحثشون رو عوض کنم.

خدا رحمتشون کنه.

خیلی عالیه! این غیبتای ساده که به نظر نمیاد کاری کنه میتونه زندگیه بعضی رو سیاه کنه. مخصوصا وقتی که دروغ باشه!

تجربه کردم قشنگ .

نقل قول: اینجور شجاعت واقعا افتخار بزرگیه. 

نقل قول: این میشه شجاعت محض. رفتن تو دل سختی‌ها.  

(1399 شهريور 21، 19:54)آرمین نوشته است: [ -> ]خب خداییش هر کاری باشه بی‌اعصاب میشه تو این شرایط.
هم از یه طرف ناراحتی که چرا تخت خالی نیست و نمیشه سرویس داد. اونم به یه بیمار که نیاز به اورژانسی داره. 
هم از یه طرف که باید این‌ها رو قانع کنی که به جان خودم و جد و آبادم تخت خالی نیست. این قدر با من چونه نزن.

کاش امکانات‌مون اون قدری بالا بود که چنین مواردی رو کمتر شاهد بودیم. 

(1399 شهريور 21، 19:46)حامدحامد نوشته است: [ -> ]من جدیداً مخصوصاً بعد از فوت بابام، مرگ، برام ملموس‌تر و باور پذیرتر شده. برای همین دارم سعی می‌کنم بعضی کارها و رفتارهامو اصلاح کنم. مثلاً در زمینه غیبت نکردن احساس می‌کنم دارم موفق‌تر عمل می‌کنم. جدیداً وقتی توی یه جمعی دارن غیبت می‌کنن، من اصلاً مشارکت نمی‌کنم و حتی سعی می‌کنم مسیر بحثشون رو عوض کنم.