کانون

• آرمین جان، خدا را شکر می‌کنم که بازم سلامت برگشتی به کانون.

زندگی آزاد / 29 آذر 99 / 0 روز خوب

همش تقصیر خودم بود 

چشم و ذهنمو کنترل نکردم و همه چی خراب شد 

اما اشکالی نداره این بار قویتر جلو میرم 

(1399 آذر 29، 8:12)زندگی آزاد نوشته است: [ -> ]زندگی آزاد / 29 آذر 99 / 0 روز خوب

همش تقصیر خودم بود 

چشم و ذهنمو کنترل نکردم و همه چی خراب شد 

اما اشکالی نداره این بار قویتر جلو میرم 

سلام
این پیامت رو ذخیره کن و به یادش باش
واسه روزی که دوباره وسوسه شدی,که ببینی بعدش چی میشه.
عبرت گرفتن لازمه.وگرنه همیشه تکرار میشه...
پس سعی کن یه عبرت واقعی بگیری از آخرین اشتباهت.که هیچ چیزی دیگه نتونه تو رو فریب بده.

نقل قول: راستش بچه‌ها انگار دوست‌دار گردهمایی نیستن. 

من اصلا نمیدونستم گرد همایی داریم!
هرشب هست؟

راستی چرا تو مسابقه تعداد گروه ما اینقدر کمه؟  

نقل قول: گروه سرو

1- هومان
2- آخرین بار
3- زندگی آزاد

بیاین ثبت نام کنین دیگه

(1399 آذر 29، 8:12)زندگی آزاد نوشته است: [ -> ]زندگی آزاد / 29 آذر 99 / 0 روز خوب

همش تقصیر خودم بود 

چشم و ذهنمو کنترل نکردم و همه چی خراب شد 

اما اشکالی نداره این بار قویتر جلو میرم 

اگراشکلی نداشته باشه میتونم پیشنهاد کنم یه کار هایی رو منظم روزانه انجام بدی و حتما هم انجام بدی 
برای من خیلی موثر بوده و شاید برای شما هم کارایی داشته باشه

باید یه کار ساده رو هر روز انجام بدی مثلا من خودم :

تخت خوابم رو مرتب میکنم

سه بار هر بار یک دقیقه ورزش میکنم (حرکت پروانه میزنم)

و ده صفحه کتاب میخونم

باید اقرار کنم اینقدر تنبلم که همین کار های ساده رو هم خودمو مجبور میکنم که انجام بدم اما وقتی هر روز انجام میدم باعث تقویت ارادم میشه .

کار های شما ممکنه متفاوت باشه البته

(1399 آذر 26، 22:20)chakavak نوشته است: [ -> ]سلام خوبان
راستش وضعیت زندگیم،روحیم،حالم اصلا جالب نیست و تو شرایط فعلی هر قدر هم که دست و پا بزنم،بیشتر غرق میشم همین باعث شده مشارکت نکنم،به بزرگواری خودتون ببخشید.

اگر دوست داشتی در موردش  کمی حرف بزن

زمونه نامردیه    متاسفانه

سلام به همگی رفقا

همساده جان چشم مایی .. ازت ممنونم که همیشه با پیامها و محبتهات آرامش و امنیت درونیت رو به ما هم منتقل میکنی

چکاوک جان آخرین بار راست میگه .. بیشتر بگو .. متوجه هستم که گاهی آدم دوست نداره دست و پا بزنه و حس غرق شدن بهش دست میده شاید .. اما میشه بدون تکلف، حتی با کلمات بریده بریده حرف زد ...

چه لذتی بردم از مشارکت آخرین بار .. پیشنهاداتت جالب بود

زندگی آزاد جان .. شیر همیشه شیره .. تو برای ما نشونه پاکی و ایمان و مقاومتی .. نمیگم منتظر روزهای خوبت هستیم .. چون نیازی نیست ۴۰ روز بگذره تا به روزهات بگیم خوب .. همین الان، همین بعد نوری که میتابه در قلب، روزها خوبن و خوبتر میشن


راستی بچه‌ها .. زندگی آزاد گفته بود از تجربه‌هاتون بیشتر بگین
من دریافتم این بوده که ترک کردن تا حد خوبی مهارت هضم کردن و پذیرفتن تنشهاست
زندگی بدون خ.ا. زندگی بدون تنش نیست .. زندگی قطع کردن رابطه معیوب بین تنش و پس‌زدنش با این عادته

خ.ا. خونه‌اش رو با دو پایه،‌ روی دو تا بستر محکم میکنه
اولی ساختار اغراق‌کننده ذهن در مواجهه با تنشها و تحریکها .. یه حرف کوچیک، یه اشتباه کوچیک، یه نگاه کوچیک، یه ابراز علاقه کوچیک و ... رو بزررگ و بزرررگ و بزرررگ میکنه، تا اینکه کل فضای ذهن رو اشغال میکنه (تصورش ساده است .. شبیه همون اتفاقی که در طی فرآیند کثیف خ.ا. میفته .. به قول هومان، باختن به پیکسل ... یه سری پیکسل انقدر درباره‌اش توهم ایجاد میشه تا فرد رو تسلیم کنه)
دومی ساختار ایده‌آل گرای ذهن در ترسیم زندگی بدون تنش، به عنوان وضعیت مطلوب زندگی .. اینکه من وقتی میگم زندگیم ردیفه که شکست عشقی نخورده باشم .. پدر مادرم بداخلاق نباشن (از نظر من) .. پولم کم نباشه .. درسم عقب نباشه .. هر کدوم از این المانها نشونه خفت و بی‌عرضگی منن .. من ابله بودم که اینجوری شده .. اصلا همممه اینا به خاطر خ.ا. کوفتیه .. من اگر خ.ا. نمیکردم الان هیچ کدوم از اینا نبود .. باید زودتر ترک کنم تا مثل فلانی و فلانی و فلانی که میبینم و حسرت میخورم، ازدواج کنم،‌بچه دار بشم، دکتری بگیرم،‌بیزینس راه بندازم و بچه‌دار بشم و محترم همه باشم ..
همین توهم باعث میشه در پایینترین سطح، سیستم عمل و تشویق در ما شکل نگیره (البته تاکید میکنم پایینترین سطح)
یعنی بعد از اینکه هیجانات ۳۰،۴۰، ۵۰ روز اول ترک و حسهای خوشش (ناشی از رها شدن از کمند وضعیت سادیسمی تکرار خ.ا.) فروکش میکنه،‌ کم کم با یه فقر فلسفی و حس وحشت و تنهایی روبرو میشیم ... که چی؟ حالا چی به دست اوردم که ترک کردم؟ الان که همه چی مثل سابقه .. کار من از کار گذشته .. من باید همون ۱۵ سالگی ترک میکردم .. الان فقط دارم دل خودم رو خوش میکنم ...

اینم البته میخوام جدا تاکید کنم که اتفاقا از همون اولین ساعت ترک، دقیقه به دقیقه از سوی خدا اتفاقای خوب برامون جاری میشه
اما نکته اینه که این اتفاقای خوب، چشم بینا میخواد .. با یه ذهن متوهم و یه طرح ایده‌آل گرا نسبت به خوشبختی نمیشه با کیفیت hd دیدشون
چشم بینا هم چیز خاصی نیست حالا .. همین که از تشویش و تفرقه در بیایم و چشمامون رو بمالیم که توهمش بپره، میبینیمشون واضح : )

علیرضا 98 / 24آذر /  5 روز پاک
هم تلاش میکنم هم امید دارم ...اصلا هم از شکست نمیترسم      ترکیب خوبیه ...
نه آسایش کامل و بی دغدغه بودن و نه اضطراب و ترس یا ناامیدی .... 

چی بگم زنذگی من شامل روز های به شدت تکراری همراه با خواب مفرط با زمانی که معمولا در اتاقی به مساحت ۹ متر میگذره،همین.
از جهنم این روزها و سالها باور کنید چیز بهتری نبود که بگم و به خاطرش شرمنده ام،واقعا شرمنده ام.

سلام 
رضا رهجو / ۲ آذر / ۲۷ روز خوب

سلام 
دریل/ 18 اذر/ 11 روز خوب
روزای قشنگی نیست این روزا برام. تو کل عمرم اینقد خسته نبودم از زندگی. 
ولی هرچی میشه قبل خواب میگم خدا رو شکرت. 
دارم تلاشم هم میکنم برا پاکی، یکی از دلخوشیامه.

(1399 آذر 29، 21:58)،رهگذر، نوشته است: [ -> ]

من خودم پرسپولیسیم، با اینکه جامو نبردیم ولی مهم اینه بچه ها تلاششون رو کردن... 

اینو اگر نَگین، چی بِگین؟!

دیروز واقعا حالگیر بود.من سالی یه بار فوتبال نگاه میکنم و اصلا کاری ندارم باهاشون ولی دوس داشتم کشورمون بره بالا.

چیزی که خیلی اذیت میکرد رفتار بعضیا بود که خوشحال بودن ازین که پرسپولیس باخته. یعنی چارتا کره ایی و عرب رو به تیم کشور خودت ترجیح بدی!

 میدیدم بعضیا جاهای دیگه جشن گرفتن!

یه اعتبار هم به حامد بدم که خدایی نکرده فکر نکنه با اون بودم

مهم نیست اصلا....

....

این روزا اگه بشکنم هم میدونم تقصیر خودمه. هیچ بهانه ایی نیست دیگه.

کم کاری خودم توی کانون + پرداختن به مسائل حاشیه ایی و بی اهمیت مثل این بالایی که نوشتم!

بعضی وقتا میبینم درگیر مسائلی شدم که کوچیکترین ارتباطی با من نداره.

مثلا ماشین ارزون میشه یا گرون میشه در برابر مسائل دیگه ی زندگیم خیلی بی اهمیته!

اقا بزار کنار!

اگه گوشی اذیتت میکنه شوتش کن کنار.

اگه تو اتاق اذیت میشی درو باز بزار یا یه جای دیگه بشین.

خودمم تو کار خودم موندم میگم اخه چرا این اشتباهارو صد بار تکرار میکنم؟!!

یه آهنگ ناراحت میذارم دلم میگیره یاد خ.ا میوفتم!

میگم افرا درگیریا!

مثل اینه که با چاقو بزنم دست خودمو داغون کنم بعد بگم عه درد گرفت بریم خ.ا کنیم! 

به همین اندازه مسخرست!

کارتو کن...این مهمه :

افرا/16 شهریور/ 105 روز.