(1399 آبان 2، 20:19)آرمین نوشته است: [ -> ]تقوا اوضاع میزون هست؟
روحیهات شنیدم خیلی خوبه. این روزا هم که چشم بصیرت پیدا کردی به خاطر پاکیت. چه شود.
الحمدلله خدا رو صد هزار مرتبه شکر
آره بهترم خدا رو شکر سرما خوردگی و گلو دردم خوب شد خدا رو شکر هم من هم خانواده ام پدرمم بهتر شد خدا رو شکر
حالم خیلی خوبه خدایا شکرت
بچه ها میگم سخته توی اطرافیانت یا قبلا که خوابگاه بودم بعضیا توی اینستاگرام فیلم های مستهجن و رقص می بینن خیلی اوضاع فرق کرده الآن بنظرم؟ نظر شماها چیه؟
یادمه دفعه قبلی که داشتم ترک می کردم نمی دونم یکی دو ماه بود فکر کنم که پاک بودم بعد رفتیم یک جایی مهمونی پسر اون طرف برداشت بعد از ظهر که ما میخواستیم یک چرتی بزنیم با داییش نشست پای گوشی . بعد همش صداهای ناجور میومد از گوشی قبلشم شنیدم که داییش به خواهرزاده اش می گفت تو به عشق اعتیاد داری ؟
خلاصه من فکر کردم که داره فیلم ناجوری میبینه یا داره چت می کنه با کسی و... پاشدم یهو اون جا رو ترک کردم؛ حالم بد شد. دیدم اون پدر اون بنده خدا هم که هنوز نخوابیده بود جا خورد!
نمی دونم فهمید پسرش با داییه کاری می کرده پا شد پسرش رو با داییش برداشت برد و سریک کاری مشغول کرد منم صدا زدن که بیا بریم بهت نشون بدم یا کار کنیم که من چون خیلی دور بودم متوجه نشدم و داشتم با باغبونشون صحبت می کردم.
کلا اون جا و اون روز خیلی حالم بد بود از وقتی رفته بودیم یه جوری شده بودم چون ظهر رسیدیم و یه جایی خارج شهر بود؛ من همش می گفتم یه جایی وایستیم نماز بخونم کلا اون چند روز خیلی عجیب شده بودم چون فکر بالای ۴۰، ۵۰ روز برای اولین بار پاک شده بودم فکر میکردم قدیس یا فرشته شدم
خیلی حال می کردم سر وقت نماز می خوندم البته صبحا رو فکر نکنم بعد رسیدیم اونجا همون اول جا نماز خواستم نماز خوندم. شب هم که میخواستیم خداحافظی کنیم بریم من تا اذان داد پا شدم از پیش میزبان و خانواده ام گفتم آب کجاست؟
همه تعجب کردن! گفتن برای چی ؟ بعد خانواده ام گفتن میخوای وضو بگیری ؟ و اونجا بود که لو رفتم حالا خانوادمم میخواستن پز منو بدن نمیدونم ! الله اعلم رفتم وضو گرفتم بعد گفتم بریم ؟ گفتن نه. بریم یه جای دیگه ای رو نشونتون بدم. کلا از صبح چند جا ما رو برده بود این ور و اون ور و ملک هاشو نشونمون میداد که من کلا حالم بهم میخورد نمیدونم چرا و تعجب میکردم و از اون طرف خیلی بدم اومده بود.
گفتن تو برو نمازتو بخون تا بریم. منم رفتم تو خونشون یهو دیدم اون پسره هم تو اتاق هست؛ یه گوشه ای. منم همونجا سجاده رو برداشتم نماز خوندم.
نمی دونم چی شد اون روز
رفتار من درست بود با اون پسره؟
خجالت کشید، واقعا کار اشتباهی کرده بود ؟ نکرده بود نمیدونم
واقعا بعدش از کارام پشیمون شدم.
هرچند کار اشتباهی نکردم بنظرم اما به روش آوردم وقتی که اونجا رو ترک کردم و رفتم شاید.
و به پدرش برخورد یا نه؟ نمیدونم!
بهرحال ازش معذرت خواهی میکنم و جبران خسارت.
نماز سروقتم از چند روز پیش و قبل ترش که داشتم کتاب تعلیمات دینی می خوندم برام مهم شده بود یک حدیثی داشت که نوشته بود:
هرگاه کسی ۴۰ روز کارهایش را خالصانه برای خدا انجام دهد، خداوند چشمه هایی از حکمت و معرفت برای او می جوشاند.
چند روز قبلش تو راه بودیم داشتیم می رفتیم همون شهر که موقع اذان مغرب ماشین وسط راه خراب شد. بعد من پایین شدم آب داشتیم تو ماشین وضو گرفتم نماز خوندم تو جاده.
فکرم این بود چون موقع نماز نایستادیم ماشین خراب شده! کلا یه تفکرات دیگه ای داشتم اون روزا و حال اون چند روزم خیلی غریب بود.
تا بعد کنکور نزدیک ۵ یا ۶ ماه پاک بودم اما تابستون رفتم کلاس های فنی واسه آموزش اونجا هم کلاسی ها حرف از پ و ر ن می زدن که من لغزش کردم.