میوت جان
ممنون بابت احادیث ارزشمندی که قرار میدی
حالت چطوره داداش عزیز؟ بهتری ان شاءالله؟
آبتین جان
2726 روز خوب مبارک داداش عزیز
شنیدم دیروز رفتی واکسینه شدی!
نگو اون همه قرار دادن مدیران در دایره اتهام یه جور پوشش برای عملیات خود بود
به هر حال رأی دادگاه کانون بین ما حکم میکنه که البته طبق قانون دادرسی دادگاه کانون هیچ موکل متهمی حق وکالت خودش رو نداره و اگه متهم خودش وکیل باشه باید یکی دیگه وکیلش بشه
کارما جان
تو عین کسی میمونی که وقتی بیمار میشه آمپول نمیزنه چون میترسه، قرص هم نمیخوره چون حس خوبی نسبت به دارو نداره، تغذیه اش رو هم رعایت نمیکنه چون همش اشتها نداره و باز هم میگه چطوری درمان شم!
خب از این به بعد با من حرف بزن چون همزمان هم دشمنتم
هم مثل مشاورا بلد نیستم ناز کسی رو بکشم و تهش امانتی که خدا بهت داده رو ازت میگیرم و پسش میدم به خدا!
هم یه آپشنی که دارم اینه که خیلی راز دارم
البته نه که راز دار واقعی باشم، نه! فقط زود یادم میره چی گفتن
کتابفروشی هم که گفتی کتب مذهبی داره هم میشه رفت سراغ کتب فلسفیش
اینقدر گیج میشی که کلاً خودتو هم فراموش میکنی
من که تا حالا تجربه اش نکردم اما میگن اینجوریه
در رابطه با تفریحات هم باید بگم خیلی فعالیت های زیاد و متنوعی داری اما اینکه چرا همچنان حس میکنی یه چیزی ناقصه ممکنه به خاطر عدم حل همون مشکل اساسی باشه
ببین اولاً من ممکنه هزارتا فعالیت حال خوب کن انجام بدم اما ازشون لذت نبرم، پس دلیلی برای ادامه اونا نیست و باید تفریحی که بهم حس خوبی میده رو پیدا کنم.
دوم اینکه وجود اون مشکل اساسی میتونه سایه انداخته باشه روی همه زندگی و هر کاری کنیم همچنان غرقشیم! توی این حالت هم باید قورباغه ات رو قورت بدی! و خود مشکل رو حل کنی وگرنه هر کاری کنی همچنان حالت بد خواهد بود
درباره پاکی گفتی؛ باید بگم این همون رفتن به سمت لغزش از سر نبود دغدغه ست!
ببین دغدغه اصلاً چیز بدی نیست چون ما رو به سمت جلو میرونه اما دغدغه بد هم داریم که اون بحثمون نیست.
ببین تو توی این حالت صرفاً باید خودتو پاک نگه داری!
چون با این وضع ذهن و نفست تفکر عقلی رو شاید نپذیره؛ الآن تو میتونی یه مناظره درباره خوب و یا بد بودن خ.ا با خودت بذاری و طبیعیه که به این نتیجه میرسی که بده. ولی مشکل اینه که حس خوبی نداری و یا اینکه خسته ای.
من این خستگی رو علاوه بر وجود مشکلات دیگه، به خاطر مواجهه همیشگیت با شهوت و وسوسه میدونم. هر انسانی آستانه تحملی داره و اگه بنا باشه که ما روزی 100 بار با وسوسه جنگ داشته باشیم که اینجوری شنگ رو سنگ بند نمیشه و در واقع جنگ فرسایشه!
در صورتی که ما ترک میکنیم که حداقلش بهمون حس خوبی بده(همراه با ارزش ترک گناه و اصلاح سبک زندگی و...).
به نظر من به جای زوم کردن روی مسئله ترک و خ.ا و لغزش و مواجهه دائمی با اونها، روی بیخیال شدنشون کار کن!
اینکه وسوسه اومد حتی بهش فکر هم نکنیم
گفتی دوتا دلیل داری.
گفتی داری با ترک این گناه سعی میکنی به خدا نزدیکتر بشی اما من بهت میگم با نزدیک شدن به خدا سعی کن گناه رو ترک کنی که البته این ترک کردن تو رو نزدیک تر هم میکنه
باور کن ارتباط با خدا خیلی سخت نیست؛ همینکه دوستانه باهاش حرف بزنی اوکیه؛ کم کم که ارتباطه قوی تر شد میبینی که در هر کاری که انجام میدی رنگ و بوی خدا رو میده!
پس به جای اینکه فکر کنی با ترک فقط میشه به خدا نزدیک شد، بهتره بگی با نزدیک شدن به خدا میشه ترک کرد. اینجوری دیگه حس پوچی هم نخواهی داشت
اینم گفتی که دوست داری یه زندگی عادی داشته باشی؛ خب این خواسته خیلیاست و خیلی هم خوبه اما باید دید این زندگی عادی از نگاه ما چیه(چون برای هر کس متفاوته) و اینکه چطور میشه به اون زندگی رسید
رضا چلسی عزیز
71 روز خوب مبارکککککککککک
چه توضیحات قشنگی راجع به سد قرار دادن سر راه جریان شهوت دادی
داداش عزیز توی این مدت چه تغییرات و کارایی انجام دادی که به پاکیت کمک کرد؟ و اینکه پاکی باعث به ارمغان اومدن چه چیزایی برای تو شد؟