کانون

زندگی آزاد / 14 تیر 99 / 97 روز خوب

(1399 مهر 18، 7:54)آقای اراده نوشته است: [ -> ]دوباره برگشتم به کانون و اطلاعیه مسابقه گروهی توجه منو جلب کرد 
بر خلاف خودم که برنامه های زندگیمو نتونستم ثابت پیش ببرم کانون همیشه برنامه های منظم و با ثباتی داره 
آخرین ناکامی برای من روز ۱۴ مهر رقم خورد و مجدد باید برای تقویم پاکی برگی اختیار کنم و به این بی نظمی سامان بدم
اراده ۱۴ مهر / ۴ روز
و چیزی که بیش از پیش بهش نیاز دارم نظم و توجه لحظه ای به پاکیه 
منم برای مسابقه گروهی هستم   لطفا ثبت نامم کنید 
امیدوارم دوباره شاگرد تنبل ته کلاس نباشم

رفیق خوش اومدی به تیم

1-زندگی ازاد
2-رهگذر
3-هومان
4-تقوا
5-افرا
6-علی 123
7- آقای اراده

اینم ترکیب تیم . دیگه کسی نیست؟


. . . . . . . . . . . . . 

این دو سه روز یه مقدار بچه ها دلشون گرفته . یه زمانی فقط من تاپیک درد و دلارو استفاده میکردم! الان روم نمیشه برم توش بنویسم!

اخه من چی بگم !

هنوزم از طرف بعضیا که نمیدونم کی هستن پیام میاد برام! 

ولی جواب نمیدم. اینطوری هم اعصابم راحته هم اونا یاد میگیرن که بعضیا ممکنه برای همیشه از پیششون برن و دیگه برنگردن!

مورد بعدی اینکه داشتم فکر میکردم میگفتم بین این دو حالت چه تفاوتی دقیقا وجود داره :

1. تنهاییم و فیلم ناجور داره جلومون پخش میشه و ممکنه شروع کنیم به خ ا
2.پیش اطرافیانیم و حس شدید میل جنسی میاد سراغمون ولی هییییچ کاری نمیکنیم!

ظاهرا جواب خیلی سادست ولی میخوام دقیقتر بدونم.

ما قدرت خیلی زیادی برای کنترل داریم .اینو توی مورد 2 میبینیم! 

پس به هیچ عنوان نمیشه گفت دست خودم نیست! 

همیشه دوس داشتم اونجوری باشم که برای بقیه هستم.

خیلی وقتا پیش میاد وقتی یه کس یه کاری بهمون میده و ما از روی لطف قبول میکنیم با سرعت خیلی زیادی انجامش میدیم به بهترین شکل!

ولی ازین کارا برای خودمون نمیکنیم!

ظاهرا برای خودمون کوچیکترین ارزشی نداریم!

افرا وقتی میره جلو اینه به خودش میگه فدای چشات بشم من! فدای هیکل خوشگل مشگلت! (  )

پس با جسم خارجیمون هم مشکلی نداریم خیلیامون!

میمونه تقریبا بی اهمیت ترین چیزی که همراهمونه: 

گذشته!

هنوز نمیدونم دقیقا کی به ما گفته که این گذشته ی ما نشون دهنده ی خوب یا بد بودنمونه!

اصلا خوب هم باشیم !

دست بالای دست بسیار است!

باز باید بگیم من نسبت به یکی دیگه بدترم؟!

این صحبتا جز بدیهیات هستن ولی همین مسایل ساده رو من یکی نمیتونم درک کنم.اگه درک میکردم خیلی راحت اختیار خودمو تو دست میگرفتم.

دوس داشتم در مورد 3 موردی که توی ذهن این فرمان هارو میدن بنویسم ولی داره طولانی میشه.

فرمان مثبت رو کی میده؟ .فرمان احمقانه کار کیه!؟ کارای معمولی و عادتا دست کیه!؟



افرا/16 شهریور/ 34 روز

(1399 مهر 17، 22:30)حامدحامد نوشته است: [ -> ]آآآو، راست گفتی آرمین. من چه بی‌حواسم. 

تو چرا اینقدر سوتی میدی آخه  به خودت بیا مرد

(1399 مهر 17، 23:05)ali123 نوشته است: [ -> ]قربون داداش افرای خودم
سری قبل پاشنه آشیل گروه بودم، این سری اومدم که یه تنه گروه رو بکشم بالا، بی صبرانه منتظر شروع رقابتم 

 
 پاشنه آشیل کدوم بود دفعه قبل چشم گروه بودی الان قلب گروهی هر اتفاقی بیفته بازم عشقی داداش

(1399 مهر 18، 0:28)هومان نوشته است: [ -> ]هومان/۱۳ مهر/۴ روز خوب

سلام هومان قطار
کم پیدایی حاجی
ماشالا واسه استارت با انگیزه

(1399 مهر 18، 7:54)آقای اراده نوشته است: [ -> ]دوباره برگشتم به کانون و اطلاعیه مسابقه گروهی توجه منو جلب کرد 
بر خلاف خودم که برنامه های زندگیمو نتونستم ثابت پیش ببرم کانون همیشه برنامه های منظم و با ثباتی داره 
آخرین ناکامی برای من روز ۱۴ مهر رقم خورد و مجدد باید برای تقویم پاکی برگی اختیار کنم و به این بی نظمی سامان بدم
اراده ۱۴ مهر / ۴ روز
و چیزی که بیش از پیش بهش نیاز دارم نظم و توجه لحظه ای به پاکیه 
منم برای مسابقه گروهی هستم   لطفا ثبت نامم کنید 
امیدوارم دوباره شاگرد تنبل ته کلاس نباشم

چاکر آقای اراده ای پسر گل و دوست داشتنی
دقیقا مسابقات و تو جمع دوستان بودن به آدم انگیزه و برنامه و امید میدی
میترکونی این دور رو رفیق

همساده عشق من کجا بودی؟!  



اقا فکر نمیکنم کسی تا حالا دلشو داشته برا همساده لاو بترکونه!  شخصیت سنگینی دارن و من اینطوری مینویسم

سلام دوستان 
 یه شرح حال از هفته گذشته ....
دوشنبه صبح یه مصاحبه برا شغل داشتم که خودم قبلش امید چندانی بهش نداشتم ولی به اصرار دوروریام و پیشنهاد آرمین رفتم و بد هم نشد و یه امید کوچولو بهش هست ...
البته بخاطر این استرس سر جلسه مصاحبه فقط ازنظر خودم 60 70 درصد تواناییام رو تونستم ثابت کنم و این خودش شد منبع خودخوری و حال خرابی روزای بعدش و لغزشو...
که از امروز دوباره مث قبل از این داستان دوباره افتادم رو غلطک و دارم برا یه امتحان دیگه میخونم ....
از بچگی درونگرا و کمرو و کم اعتمادبه نفس بودم ،، ظاهرن قراره تا آخرعمر حالمو بگیره ...

عزیزان جان، من داخل خیابونم. امیدوارم زود برسم خونه تا بتونم داخل گردهمایی شرکت کنم.

(1399 مهر 18، 19:59)حامدحامد نوشته است: [ -> ]عزیزان جان، من داخل خیابونم. امیدوارم زود برسم خونه تا بتونم داخل گردهمایی شرکت کنم.

حامد جان زودی خودت رو بهمون برسون.   

(1399 مهر 18، 19:09)Alireza98 نوشته است: [ -> ]سلام دوستان 
 یه شرح حال از هفته گذشته ....
دوشنبه صبح یه مصاحبه برا شغل داشتم که خودم قبلش امید چندانی بهش نداشتم ولی به اصرار دوروریام و پیشنهاد آرمین رفتم و بد هم نشد و یه امید کوچولو بهش هست ...
البته بخاطر این استرس سر جلسه مصاحبه فقط ازنظر خودم 60 70 درصد تواناییام رو تونستم ثابت کنم و این خودش شد منبع خودخوری و حال خرابی روزای بعدش و لغزشو...
که از امروز دوباره مث قبل از این داستان دوباره افتادم رو غلطک و دارم برا یه امتحان دیگه میخونم ....
از بچگی درونگرا و کمرو و کم اعتمادبه نفس بودم ،، ظاهرن قراره تا آخرعمر حالمو بگیره ...

علیرضا جات خالیه پیش‌مون.  

انشالله از همین مصاحبه‌ای که دادی خبر خوب برامون میاری.
بقیه هم مثل خودت هستن. اصلا ناراحت نباش. آدم تو مصاحبه خیلی چیزا رو یه جور دیگه جواب میده. بعد میگه عههههه. چرا فلان چیز رو فلان جور نگفتم و ...

انشالله آزمون و مصاحبه‌های بعد می‌ترکونی. با تجربه بیشتری که داری.

کمرویی و اعتماد به نفس‌مون هم به مرور بهتر میشه.  

(1399 مهر 18، 20:16)آرمین نوشته است: [ -> ]

آرمین زیر پایش علف سبز می‌گردد.

سلام آرمین جان
این حرفا چیه ؟ من هستم منتها از ساعت 20 دارم تو تاپیک های دیگه می چرخم ماشاالله کانون رنگ و روی دوباره گرفته 20 دقیقه طول کشید تا رسیدم اینجا

(1399 مهر 18، 20:20)تقوا نوشته است: [ -> ]

(1399 مهر 18، 20:16)آرمین نوشته است: [ -> ]

آرمین زیر پایش علف سبز می‌گردد.

سلام آرمین جان
این حرفا چیه ؟ من هستم منتها از ساعت 20 دارم تو تاپیک های دیگه می چرخم ماشاالله کانون رنگ و روی دوباره گرفته 20 دقیقه طول کشید تا رسیدم اینجا

سلام
چه راه طولانی رو سپری کردی.
می‌گفتی میومدیم دنبالت.   

اوضاع چطوره برادر؟ 

فقط بگم گردهمایی این شکلیه که صحبت‌ها کوتاهه که بشه تعامل کرد. 

سلام رهگذر
چه عجب. پیدات شد. کجا بودی؟ هفته قبلم که نبودی. 
خوش اومدی. 

من یک مسابقه در میونم این طرف و اون طرف. 
اما با دو طرف هستم. 

خب برنامه که زیاده اما باید دید بچه‌ها پایه هستن یا نه.
میشه هر کدوم از بچه‌ها که تو مسابقه هست هر روز بیان و اینجا گزارش روزانه بدن. این جوری کسی اگه مشکلی داره عنوان می‌کنه. یا فرصت تعامل بیشتر فراهم میشه.

ساده ترش هم میشه هفتگی. هر کدوم اول هفته برای خودمون یه چک لیست معین کنیم. خودمون رو طی هفته بهش مقید کنیم. آخر هفته هر کس بیاد و بگه که چقدر به چک لیستش عمل کرده.

(1399 مهر 18، 20:24)آرمین نوشته است: [ -> ]

(1399 مهر 18، 20:20)تقوا نوشته است: [ -> ]

(1399 مهر 18، 20:16)آرمین نوشته است: [ -> ]

آرمین زیر پایش علف سبز می‌گردد.

سلام آرمین جان
این حرفا چیه ؟ من هستم منتها از ساعت 20 دارم تو تاپیک های دیگه می چرخم ماشاالله کانون رنگ و روی دوباره گرفته 20 دقیقه طول کشید تا رسیدم اینجا

سلام
چه راه طولانی رو سپری کردی.
می‌گفتی میومدیم دنبالت.   

اوضاع چطوره برادر؟ 

فقط بگم گردهمایی این شکلیه که صحبت‌ها کوتاهه که بشه تعامل کرد. 

قربانت آرمین جان
خدا رو شکر خوبه
سه شنبه سر شیطنت بچه ها توی کلاس مجازی این طور شد که سر خرابی سامانه دانشگاه رفتیم تو یه سامانه دیگه و اونجا معلوم نیست کی لینک کلاس رو داده بود به یه سری بچه به قول استاد. هیچی اونام اومدن که کلاسو منحل کنن؛ شروع کردن چرت و پرت گفتن و حرف های ناجور یکمی زدن مثل اینکه من دوست دختر دارم و دوست دخترم یکی از بچه های کلاسه و الآن کیف میکنم و اینا که اعصاب همه رو خورد کرد و باعث شد استاد این هفته ازمون امتحان بگیره 
چیز خاصی نیست خوندم تا یه جاهایی ولی دیگه اینکه سایتم رو بردم یکی از سایت های وبلاگدهی معروف و اونجا تا الان چندتایی پست زدم خدا رو شکر خوبه قالبشم یکم ویرایش کردم خیلی حال دادم کلا نمی دونم اصلا زمان چطوری میگذره وقتی میرم پای برنامه نویسی.
یکم این هفته وقت کم آوردم سر این سایت وگرنه میخواستم طراحی گرافیکی نرم افزار مدیریت فروشگاهمو که پروژه ترم پیش بود تموم کنم و برم سراغ آموزش طراحی وب. 
یخورده وسوسه دارم این روزا و بیشتر تحریک میشم فکرام خدا رو شکر خوبن ولی یخورده ترس دارم فقط...

درود بر بچهای گل گلاب داداشای عزیز بخصوص داداش آرمین سبزپوش
ممنون برادرآرمین که  نظرت رو درمورد اون مصاحبهه هفته قبل اینقد سریع گفتیو من مطمئن رفتم ،،کم کمش این شد که تجربه خوبی بود ...
ولی فکرای بعدمصاحبه و فکر به احتمال قبولیم بعد مصاحبه کار اشتباهی بود  که ازم سرزد ...
ولی بهرحال خوب بود

سلام رهگذر جان
آره دقیقا میخواستم الآن راجع به همین موضوع صحبت کنم؛ وقت نشد وگرنه هفته پیش میخواستم در جواب آرمین و شما یسری پیشنهاد بدم.
میشه یه گروه تشکیل داد و اونجا بیشتر تعامل کرد بنظرم گزارش روزانه فکر خیلی خوبیه و من موافقم باهاش.
دیگه بنظرم میشه مثلا رفت یکسری سوال مشخص کرد که یک هفته وقت داریم جوابشونو بنویسیم.