سلام به همگی....
تبریک به باب الحوایج و مجید به خاطر سرپرستی...مرسی به خاطر زحمتاشون
وضعیت خیلی عجیبه...اخه وسط تعطیلات بقیه من باید فعال باشم... الان که صبح شنبست بیکار نشستم اینجا!
کلا همه چیز برعکسه!
هرروز هم باید کارای مهمم رو مرور کنم که حس و حالم درگیر چیزای بی ارزش نشه!
اگه حواسم پرت بشه یهو به خودم میام میبینم دارم مثلا یه موتور ماشین رو تقویت میکنم که اصلا نیازی به اینکار نداره!
میگم مگه من اصلا مسابقه میدم که نیاز به این موتور قویتر داشته باشم؟!
یا مدلای گوشی رو نگاه میکنم درگیرشون میشم!
بعدش به خودم میام میگم من از وقتی این گوشی رو خریدم یدونه بازی هم روش نصب نکردم کلا هم روی پاور سیور بوده! چرا باید برام مهم بشه که
این پردازندش چقدر قدرت داره؟!!!!!
درگیر زرق و برق دنیا شدن همینه ها....ادم درگیر چیزایی میشه که هیچ نیازی بهشون نداره!
و این حالت تنها برای کسایی سود داره که دلشون میخواد مردم عمرشون رو با چیزایی هدر بدن که دو روز دیگه قدیمی میشه....
به هر حال امیدوارم کمی زندگی عادی تر بشه...
یادمه به رعنا خانوم میگفتم سال بعد یه کاری برای ازدواج میکنم! 6 ماهش رفت هنوز هیچ کاری نکردم...
خیلی باحاله بعضیا میان بیمارستانو با موسسه همسریابی اشتباه میگیرن!
جدی میگم
خانمه میاد 2 ساعت منتظر میمونه که
فلان خانم دانشجوی پزشکی بیاد باهاش حرف بزنه برا پسرش
اصلا اسمشونم نمیدونن ! نمیدونم چطوری علاقه مند میشن بهشون!
حالا فکر کن اون خانم دانشجو دوست خودم باشه
والا من 6 ماهه هیچ حرکتی نزدم بعد ایشون اومده میخواد 2 ساعته راضیش کنه برا پسرش که معلوم نیست کجاست!
مگه من خودم برگ چغندرم؟!
بگذریم...اینا هم شوخیه تموم میشه میره....
مسئله ی اصلی سر خود سازیه....
چند درصد اونی هستیم که میخواییم؟ من که 40 درصد!
بریم ببینیم میشه امروز از کارمون راضی باشیم یا نه....
الهی به امید تو....
افرا/16 شهریور / 531 روز