آرمین جان
سلام برادر جان
ممنونم، خیلی ممنونم
پاکی کلی حس خوب داره
خصوصاً وقتی حس میکنی تو دل یه بحران هستی اما همچنان یه روزنه امید کوچولویی هست به اسم پاکی که زنده نگهت میداره
این روزا حالم عجیبه! حس میکنم که بحران داره تموم میشه اما کلی گره کور ازش باقی مونده. علل جدیدی پیدا کردم که باید رفعشون کنم
گرچه تنها چیزی که از این آتیش سوزی تونستم نجات بدم پاکیمه، اما بازم یه پیروزی بزرگه چون این نشون میده مثل سابق خشک و تر رو با هم نمیسوزونم
امروز امتحان داشتم برای همین نتونستم زودتر خودم رو برسونم
پس مشکل خواب رو هنوز داری؛ امیدوارم یه استراحتی به خودت بدی حداقل
یه سؤال
داداش به نظرت حس آرامش چیه؟!!!
اینکه آدم حس خوشبختی، رضایت و آرامش بهش دست بده چطوریه؟!
تا به حال حسش کردی؟
حامد حامد حامد
سلااااااااااااااااااااام به داداش حامد گنج خودمون
هرچند که از صدتا گنج هم ارزشمندتری حامد جان
داداش عزیز فکر میکنی چه رویکردی رو باید دنبال کرد تا به پاکی دست پیدا کرد؟
میدونی چیه؟ هر کسی ممکنه به روشی ترک کنه؛ پس باید اینقدر روش های مختلف رو تست کرد تا راه حلش رو پیدا کرد
ببینم داداش حامدمون چطوری قراره با پاکی درخشانش کل کانون رو منور کنه
یا امیرالمؤمنین جان
به به؛ چه میکنه داداشمون
برادر جان این روش ریز اقدام رو میتونی بسطش بدی؟
خیلی جالب به نظر میرسه؛ اما هدفش چیه؟ آیا به ایجاد حس رضایت کمک میکنه؟
افرا جان
پاکیت خیلی مبارکککککککک
افرا جان بحث اهداف بزرگی که گفتی رو متأسفانه گاهی تبدیل به وسواس میشه! جوری که همه زندگی رو مختل میکنه
نه آقا اینجوری هم نیست، الآن اونایی که تخصص دارن زن و بچه هم دارن دیگه
تازه، فلوشیپ و فوق رو هم اگه بخوایی بری فکر کنم باید خودتو به دانشگاه اهدا کنی
علیرضا جان
داداش حواستو خوب جمع کن. این نقاط بحرانی میتونه نتیجه خوبی هم داشته باشه! کافیه شک و شبهه ها رو بزنی کنار و فقط دنبال هدفت بری
کتاب جدید چطوریه؟!
انگیزشی؟ مذهبی؟ رمان؟ اگه میشه بعد از تمام سدنش نتیجه کار رو بهمون بگو
تندر جان
به به داداش سامان هم اومد
داداش بیا برامون تعریف کن توی این مدت چه کردی؟ حال و احوالت چطوره؟
شروع پاکی رو بهت تبریک میگم پهلوون
امین تواب جان
به گروه خیلی خوش برگشتی داداش عزیز
بیا برامون تعریف کن و از حال و احوالت برامون بنویس
میبینم یه رفیق جدید داریم در حد ماااااااه
سلااااااااااااااااااااام
نیما جان به گروه سرو خیلی خوش اومدی
ما هم خیلی خوشحالیم که به کانون پیوستی و قراره از خودارضایی رها بشی
بیا برامون از خودت بنویس. چرا دوست داری ترک کنی؟ انگیزه ات برای ترک چیه؟ دوست داری با ترک به چیا برسی؟ فکر میکنی چطور میشه با پاکی دست پیدا کرد؟
داداش ما اینجا رده های سنی مختلف از 13 تا 40 سال رو هم داریم
ولی جدا کردیم گروه ها رو تا اعضا بتونن فعالیت مفید تری داشته باشن و با همسن و سالاشون تعامل بیشتری داشته باشن
برادر همه شک و شبهه ها و اما و اگر ها رو رها کن و بزن به دل خطر
زمین میخوریم، حالمون بد میشه خسته میشیم؛ اما پا پس نمیکشیم
اینقدر تلاش میکنیم که آخرش خ.ا خسته بشه و دمشو بذاره رو کولشو و گود بای فور اور
منم بهت میگم حالا تو خ.ا رو ترک کن، بقیه راه خود به خود روشن میشه برات
عه خب پس بذار خودمو معرفی کنم
من مهدوی هستم، حامی و یکی از اعضای گروه سرو. دانشجو هستم و یک سال و سه ماه و هشت روزه که عضو کانونم
شما چطور؟
نیازی نیست که یهو اشنا بشیم کم کم با گذر زمان اشنا میشیم....
منم افرام ، دانشجوام .....
مهدوی مطمئنی اسم دوستمون نیماست؟ اون R برای چیه؟
نقل قول: افرا جان پاکیت خیلی مبارکککککککک افرا جان بحث اهداف بزرگی که گفتی رو متأسفانه گاهی تبدیل به وسواس میشه! جوری که همه زندگی رو مختل میکنه نه آقا اینجوری هم نیست، الآن اونایی که تخصص دارن زن و بچه هم دارن دیگه تازه، فلوشیپ و فوق رو هم اگه بخوایی بری فکر کنم باید خودتو به دانشگاه اهدا کنی
دیگه اینا عوارض دیر شروع کردنه دیگه
اونایی که زن و بچه دارن توی بیستا رشته دور نزدن
حالا چه اشکالی داره؟ حتما که نباید ماهم مث بقیه باشیم هممون یه جور نشیم
--------
امروز فعالتر بودم...
این دومین پست امروزه....
درس خوندنم درست شد بالاخره...بعد از این همه خرابکاری...
زبان رو هم دارم قویتر میکنم که ممکنه بعضی جاها لازم بشه....یه ایلتس هم داشته باشیم بد نیست...
به هر حال امروز که شب میشد! چه با خ.ا چه با درس و کتاب! پس بهتر که با کتاب گذشت....
یه اهنگ هم بذاریم این اخر : (از یانی ، آرمین تو که با باخ و شوپن کنار نیومدی حداقل با یانی یه کیفی بکنی )
(1400 آبان 22، 17:52)Nimra نوشته است: [ -> ]سلام به همه ی دوستان عزیز،
امیدوارم که حالتون خوب باشه
خیلی خوش حالم که توی جمع تون هستم، خیلی خوش حالم که پیدا کرده اینجا رو ؛
کاش بشه که منم این عادت مضخرف رو بذارم کنار و با سرعت بیشتری برم جلو..
چیزی که از اینجا به نظرم رسید اینه که بیشتر اعضا نوجوان یا تازه جوان هستن (کلا دو تا گروه داشتیم، زیر 18 و بالای 20 ، درسته؟)
و اکثرا هم آقا هستن ( دوتا گروه آقایان و یک گروه بانوان)
درباره ی خودم که توی پست شروع گفتم یه کم،
بیشتر از اون اینکه خیلی مغزم درگیر و پیچیده است و بین راه های پیش رو سردرگم.
حتی درباره ی همین موضوع نیاز جنسی (بیشتر از این وارد قضیه نمیشم چون خط قرمز ها رو نمیشناسم هنوز )
ولی چند وقته درباره ی خ.ا به قطعیت رسیدم،
و گفتم حالا خ.ا رو ترک کن ، بقیه اش رو یه خاکی تو سرت میریزی ..
من چجوری میتونم شما رفیقای گل رو بشناسم؟
تک تک برم پست اولیه تون رو پیداپ کنم؟
سلاااااااام...
به نام خدا من علیرضا هستم ۱۹ ساله از دیار جنوب
و اینکه به بهترین جای دنیا خوش اومدی
حضورت توی کانون یه تغییراتی برات ایجاد میکنه که خودت باورت نمیشه اون آدم سابقی!
(1400 آبان 22، 19:23)مهدوی نوشته است: [ -> ]علیرضا جان
داداش حواستو خوب جمع کن. این نقاط بحرانی میتونه نتیجه خوبی هم داشته باشه! کافیه شک و شبهه ها رو بزنی کنار و فقط دنبال هدفت بری
کتاب جدید چطوریه؟!
انگیزشی؟ مذهبی؟ رمان؟ اگه میشه بعد از تمام سدنش نتیجه کار رو بهمون بگو
سلام مجدد به برادران گرامی،
آقایان مهدوی، افرا، آقا سعید و علیرضا جان
ممنونم از خوش آمد گویی گرمتون واقعا خیلی انرژی گرفتم.
حق با شماست، کم کم باهم آشنا بشیم بهتره..
چقدر خوبه که هم چین جایی هست که آدم با رفیقای گلی مثل شما آشنا بشه،
بیرون خیلی نمیشه صحبت کرد درباره ی اینجور موارد، و یه جورایی هم آدم احساس تنهایی میکنه درباره این موضوع
چی شد تصمیم بگیرم ترک کنم؟
احساس کردم خ.ا برای من داره تبدیل به اعتیاد میشه.
مثل اعتیاد به مواد.
هم تعداد بارهای انجامم بیشتر میشد، هم هر بار دنبال لذت بیشتر بودم (با وقت بیشتری گذاشتن توی سایت های پورن، یا تنوع دادن به خ.ا).
و شدیدا هم روی زندگی روزمره ام تاثیر میذاشت.
کم کم افسرده شدم، یه ذره دوقطبی شدم، یعنی ساعت 5 حالم خوبه خوبه، ساعت 10 شب میخوام خودمو دار بزنم !
با اطرافیانم رابطه ام سردتر شده
حساس تر ، زودرنج تر و پرخاشگرتر شدم.
و مهم تر از همه، وقتی که تصمیم میگیرم دیگه خ.ا نکنم، یه جور علائم خماری (اینا رو تو اینترنت خوندم ها : )میاد سراغم
بی قرار میشم، راه میرم، بی اعضابم، گیر میدم به همه چی، و دنبال اینم که یه جور خودمو گول بزنم که دوباره برم سمتش ..
و اینکه دیدم وقتی به این مرحله رسیده، تنهایی ترک کردن خیلی کار راحتی نیست.
افرا جان
نه خب نیما تو پست اولش تو تاپیک خوشآمدگویی گفت که اسمش نیماست
ای بابا ناامید نشو برادر من، کم کم بری جلو چیزی نمیشه
آبی جان
به به برادر آبییییی
لایک داری داداش جان
عالی هستی عالی
هادی جان
چه میکنه هادی ما
قدم قدم تا پاکی های طولانی
بهت افتخار میکنیم
نیما جان
خواهش میکنم برادر، ان شاءالله حضورت مایه دلگرمی باشه برای خودت و همه بچهها
و اینکه
حرفات درسته
خ.ا همه اینها و حتی بدتر از اینها رو هم به ارمغان میاره
ان شاءالله که در کنار هم بتونیم روزای پاک زیادی رو تجربه کنیم
امروز صبح امتحان داشتم. گرچه نتیجه رو هنوز نمیدونم اما از عملکرد خودم راضی بودم
این باعث شد که اضطرابم قدری کمتر بشه و کل امروز این حس رو داشتم که بالأخره بعد از چند روز تنش ذهنی میتونم بخوابم
ساعت 9 همه رفتن و خودم موندم و کلی ذوق و شوق برای خواب
ساعت 10 فکر کنم خوابیدم؛ اما ساعت 2 که برگشتن از خواب پریدم و دیگه خوابم نبرد
رفت تا چند روز دیگه که باید بی خوابی بکشم
امروز بعد امتحان، صدای شیون شنیدم. خونه همسایه بود که پدربزرگشون به رحمت خدا رفتن.
به این فکر میکردم که عمر آدم چقدر میتونه کوتاه باشه؟
نهایتاً 80 سال، نه تو بگو 100 سال عمر میکنه، اما تهش باید بره. هر چی که ساخته، هر چی به دست آورده، هر چی براش تلاش کرده رو باید رها کنه و بره.
خودش میمونه و عملکردش در این جهان
مدت ها پیش تو فضای مجازی عکس سنگ قبری رو دیدم گذاشتن که تاریخ تولد و تاریخ فوت متوفی رو روی اون حک کردن. زیر اون عکس هم نوشته بود که فاصله عمر آدمی همین خط تیره بین دوتا تاریخ تولد و فوت هست. همینقدر کوتاه
هی از خودم میپرسیدم که:
توی این فاصله کم و وسط این خط تیره باریک؛ جایگاه تو کجاست؟!
جوابش ترسناک بود...
سلام صبح بخیر
این چند وقته دقیقا لای منگنه بودم...
خاطرات گذشته با عزیزایی که دیگه نیستن...
مشکلات زندگی...
اشتباهات گذشته...
مشکلاتم با افراد مختلف...
پرخاشگری هام...
ناراحت کردن بقیه...
تنهایی...
اما دیگه کافیه
من نمیخوام تا آخر عمرم بشینم غصه بخورم
زندگی مثل یه لیوان چای تلخه
قرار نیست همیشه شیرین باشه
ولی هیچی به اندازه اون لذت بخش نیست
نقل قول: برادر جان این روش ریز اقدام رو میتونی بسطش بدی؟
خیلی جالب به نظر میرسه؛ اما هدفش چیه؟ آیا به ایجاد حس رضایت کمک میکنه؟
آره چرا که نه ! هر چیزی رو کاری رو میشه با قدم ها و اقدامات ریز پیش برد
درس خوندن، کار های بزرگ که حوصلمون نمیاد کامل انجامش بدیم مثل مرتب کردن اتاق یا کل خونه و مهم تر از همه پاکی خودمون
ذهن ما کلا از کار های بزرگ میترسه ولی کار کوچیک رو به راحتی میشه انجام داد
هدف این کار هم اینه که بتونیم کار های عقب مونده خودمون رو پیش ببریم
مثلا من باید یک آموزش 10 ساعته رو ببینم برنامه میریزم روزی 2 ساعت ببینم و حداکثر یک هفته ای تموم کنم بعد چون 2 ساعت زیاده ذهن قبول نمیکنه هی میندازه برای بعد و بعد 2 ماه میبینی هیچی به هیچی
ولی با تکنیک ریز اقدام روزی 15 دقیقه میبینم و بعد از 40 روز بلاخره تموم میشه
وقتی بدونیم که در مسیر هستیم حتما حتما حس رضایت هم همراهش هست
عامو عجب زلزله ای بودا
من در حالی که نمیدونستم بقیه چی میگن توسط مادرم به سرعت به طرف بیرون هدایت شدم
و الان در صورتی که از ترس در پوست خودم نمیگنجم ، توی خونه نشستم