دیشب کلی چیزای شیرین خوردم ... اسمشو هم نمیبرم چون همگی وسوسه میشیم!
بعد از نیم ساعت کاملا واضح دیدم انرژیم زیاد شده شیطون شدم!
و ازونجایی که دیروز دومین روزی بود که قوانین خودمو اجرا کرده بودم خیلی خیلی حس خوبی نسبت به خودم داشتم نخواستم خراب بشه...
یه لیست 20 موردی از کارایی که باید بکنم نوشتم...
علاوه بر ترک کردن کارایی مثل خوندن دو صفحه از قران و وقت تلف نکردن با گوشی و نوشتن عبارات تاکیدی و اینا اضافه کردم توش....
البته جرات ندارم رو کاغذ بنویسم ترک خ.ا... یه ت مینویسم!
بعد ازون رفتم تو فکر که جالب بود برام ...
انگار از هر چیزی که بیشتر میبخشم خدا بیشتر بهم میده!
نه اینکه ببخشم تا بیشتر بگیرم...
معامله نمیکنم...
بیشترینش اطلاعاتیه که به بقیه میدم... به بهترین شکل تو موارد فنی یاد دوستام میدم و همین حس خوبی میده...
ازونطرف انگار خدا خودش شخصا یادم میده....
ولی تو مسائل مالی ضعیفم!
نمیتونم زیاد با حس خوب ببخشم...
چون دنیامو از نظر مالی سیاه میبینم....
گداهایی رو که توی شهرن رو حقه باز های ماهر میبینم....
صندوق صدقه رو جیب بعضیا میبینم که اسم نمیبرم....
تنها راهی که به ذهنم رسیده اینه که یه پاکت دارم که ماهی 200 تومن توش میذارم...
بعضی وقتا میبینم که یکی یه چیزی لازم داره و خودش به خاطر مشکلات دیگش نمیره بخرتش ازون چیزی که جمع شده براش میخرم به عنوان
هدیه ایی که دوسش داشت میدمش ...
اینطوری کسی شک نمیکنه...
از نظر منطقی هم نگاه کنیم همه زیر خط فقریم!
مسئول داروخونمون هر بار میبینه برا یکی دارم داروهاشو میگیرم یه جوری نگام میکنه .معنی این نگاهش رو هنوز کشف نکردم
تو حیاط بیمارستان که زیاد بری بیای قطعا بعضیارو میبینی که سنشون بالاست و دفترچشون رو نشون میدن و خیلی اروم بهت میگه پول اینو ندارم...
با اینکه به همه چیز شک میکنم ولی با این مورد کاری ندارم. بهش میگم همونجا بشینه برم براش بگیرم بیارم...(حتی مسئول داروخونه هم نباید
طرف رو ببینه!)
راه دیگه ایی نمیشناسم.....
باز خیلی زیاد شد...
بریم امروز رو عالی باشیم ...
افرا/16 شهریور/154 روز