(1399 شهريور 21، 19:29)آرمین نوشته است: [ -> ]همون کاری که تو میکنی افرا درسته.
وگرنه یکی میشدی مثل من که کلا همش حسرت به دلشه. چپ میره. راست میره. بالا رو نگاه میکنه. یا پایین رو.
خیلی خوبه که از زندگیمون لذت ببریم.
من هم لیست کتاب دارم.
هم لیست فیلم.
هم خود کتابها رو دارم هم خود فیلمها رو.
فقط خونده و دیده نمیشن. (بهتره بگم نمیشدن. چون دارم یک سری کارهایی انجام میدم. مثلا دارم تغییر میکنم. )
یعنی ممکنه یه نفر اینقد درگیر باشه که هیچوقت نتونه برای خودش وقت بزاره؟
بحث مرگ و گذر عمره فکر کنم خیلی ازین موارد رو دیدم به خاطر شغل سابقم.امروز مریضم بود و فرداش نبود! به همین سادگی!
حتی زیر دستم فوت میشدن.
چند بار پیش اومد که واقعا نمیشد کاری کرد و فقط نگاهش میکردم! اون لحظه میدونستم صدامو میشنوه ولی نمیتونه جواب بده.
باهاش خدافظی میکردم.
شاید این دلیل خوبی باشه برای اینکه از تک تک لحظات الانمون درست استفاده کنیم.
(در ادامه تخلیه اطلاعاتی آرمین)
آرمین تو ماشین داری؟ ماشینت چیه؟
(1399 شهريور 21، 19:27)،رهگذر، نوشته است: [ -> ]سلام
رهگذر / ۶ اردیبهشت / ۱۴۰ روز
خداروشکر هفته خوبی بود...
.
.
.
پس یادمون باشه تو مواقعی که یه اتفاق بدی برامون میوفته یا تو یه موقعیت بدی قرار میگیریم اون گزینه ای که مارو آروم می کنه خوداضایی نیست
رهگذر جان سلام
خدا رو شکر بابت هفتهی خوبت.
بهت تبریک میگم که این قدر قوی شدی و نمیذاری اتفاقهای بد روند خوبت رو از بین ببره.
تجربهات خیلی درخشان بود و اون جمله سبز خیلی درخشان بود.
ازت ممنونم.
نمیدونم چرا بهترینها و بی ریاترینا زودتر از همه میمیرن
ماهم تو شهر کوچیکیم و میدونم چه میگی حامد
یه هفته پیش یه آدم بی ریا که به همه جوره کمک میکرد و از انسان گرفته تا حیوانا از دست داد شهرمون... چقد خبر فوتش حالمو گرفت
واقعن دارم باور میکنم که روزگار گلچین میکنه
منم دوست دارم درحالی که ناشناس ترین حالت ممکنم بیشترین کار خیر انجام بدم
(1399 شهريور 21، 19:33)افرا نوشته است: [ -> ]یعنی ممکنه یه نفر اینقد درگیر باشه که هیچوقت نتونه برای خودش وقت بزاره؟
آدم وقتی زندگیش رو درست مدیریت نکنه و مسیر رو اشتباهی بره، هر چیزی ممکنه.
(1399 شهريور 21، 19:33)افرا نوشته است: [ -> ]بحث مرگ و گذر عمره فکر کنم خیلی ازین موارد رو دیدم به خاطر شغل سابقم.امروز مریضم بود و فرداش نبود! به همین سادگی!
حتی زیر دستم فوت میشدن.
چند بار پیش اومد که واقعا نمیشد کاری کرد و فقط نگاهش میکردم! اون لحظه میدونستم صدامو میشنوه ولی نمیتونه جواب بده.
باهاش خدافظی میکردم.
شاید این دلیل خوبی باشه برای اینکه از تک تک لحظات الانمون درست استفاده کنیم.
داداش تو که اینها رو از نزدیک دیدی قشنگ دیگه لمس میکنی.
راست میگی.
(1399 شهريور 21، 19:34)حامدحامد نوشته است: [ -> ](در ادامه تخلیه اطلاعاتی آرمین)
آرمین تو ماشین داری؟ ماشینت چیه؟
نه داداش.
تمرکز رانندگی ندارم و خیلی سختمه رانندگی کردن.
در مواقع خیلی ضروری سالی یکی دو بار از ماشین خانواده استفاده میکنم.
(1399 شهريور 21، 19:36)حامدحامد نوشته است: [ -> ]افرا جان، شما پزشک هستی؟
اینم ازون تخلیه ی اطلاعاتیاست؟
در نزدیکیه شدن هستم
پرستار بودم قبلا.
(1399 شهريور 21، 19:36)فرید نوشته است: [ -> ]سلام
فرید/16 خرداد/97 روز
سلام فرید بینظیر کانون
مرد پاک سروی
داداش یه دو تا نصیحت ما رو کن امشب ازت پند بگیریم.
سعدی، علیه الرحمه یه بیت زیبا داره که میگه:
به جان زنده دلان سعدیا که مُلک وجود
نیرزد آنکه دلی را زِ خود بیازاری
بعضی موقعا که تو ذهنم میاد که بدترین حالت ممکن مرگمه و چقد راحت و زود و سریع هم میتونه باشه ، کلن از آزادی و نترسی و بی ترمزی پرواز میکنم
(1399 شهريور 21، 19:37)Alireza98 نوشته است: [ -> ]نمیدونم چرا بهترینها و بی ریاترینا زودتر از همه میمیرن
یعنی خدا خوبها رو زود میبره؟
بچهها مراقب خودتون باشید.
(1399 شهريور 21، 19:39)افرا نوشته است: [ -> ]اینم ازون تخلیه ی اطلاعاتیاست؟
در نزدیکیه شدن هستم پرستار بودم قبلا.
داداش بعدا برامون تعریف کن چرا خیلی از پرستارا اعصاب ندارن.
آدمهای خوش برخوردی مثل تو کم پیدا میشه بینشون.