(1399 شهريور 28، 19:41)حامدحامد نوشته است: [ -> ] (1399 شهريور 28، 19:34)آرمین نوشته است: [ -> ] (1399 شهريور 28، 19:30)حامدحامد نوشته است: [ -> ]همساده جان، وقتی افسردهام، کلاً به هم میریزم. اصلاً انگیزه برای هیچ کاری ندارم. حتی نمیتونم یه لبخند کوچولو از ته دل بزنم. دیگران رو هم اگر باهاشون باشم، دپرس و ناراحت میکنم.
اینها که میگی مال این چند وقته اخیره؟
یا مثلا پارسال هم بوده؟
نه همیشه همینطورم. الآن طبق اون چیزی که برات تعریف کردم، سرزنش کردن خودم هم اضافه شده. امشب بعد نماز، زیارت عاشورا خوندم و نمه اشکی نشست روی چشمام و همین حالم رو خوب کرد. الآن خوبم الحمدلله.
خب داداش اگه همیشه هست که باید فکری کرد.
این طور که نمیشه که.
چرا باید احساسات این مدلی موندگار بشه؟
لطفا یه کاری کن.
(1399 شهريور 28، 19:43)حامدحامد نوشته است: [ -> ]آرمین تو الآن مستقل از خانوادهات، توی آپارتمان خودت زندگی میکنی؛ درسته؟ و اینکه این موسسه قرآنی اسمش چی بود؟ اگر خوبه تا ما هم بریم عضو شیم.
نه داداش همراه خانوادهام هستم.
قرار بود من تخلیه اطلاعاتیت کنم.
تمام رشتههای دانشگاهی که خوندی و همراه مدل ماشینت رو فعلا بگو بهمون.
(1399 شهريور 28، 19:45)علیرضا نوشته است: [ -> ]واقعا خداروشکر آقا آرمین که حالت بهتر شد... فوق العادست
باورت میشه اینقدر پیشرفت داشتی تو این ۶ سال ؟
ماشالله اینقدررررررر پیشرفت داشتی که الان به ماها هم خیلی کمک میکنی و امید میدی
مرسی داداشی. لطف داری.
دوستان من یه تمرین جدیدا انجام میدم تازه کارم ولی شاید بد نباشه امتحانش:
هر کار مثبتی میکنم هر چند کوچیک در حد مسواک زدن در حد تمیز کردن اتاق مخصوصا وقتی حسش رو هم نداشته باشم خودمو تشویق میکنم.
میگم ای ول یا دمت گرم یا شادی پس از گل میکنم
یا میگم هوراااا
حال میده
از اون طرف وقتی کار بدی میکنم یا سوتی میدم یا حتی لغزش میکنم انگار دارم با یه بچه دو ساله حرف میزنم میگم پسر حواست جمع کن یا اشکال نداره بار بعد بیشتر دقت کن یا حالا شده دیگه درس بگیر و تکرار نکن یا میگم آخ آخ خرابکاری شد که عیب نداره جمع و جورش کن
یعنی انگار یه مهد کودکی اشتباه کرده
توپ و تشر رو من جواب نمیده من جنسم لطیفه
......
میخام خودمو دوست داشته باشم. فهمیدم با حال بد تغییر غیرممکنه
آرمین، من فکر میکنم تو دردهاتو از ما مخفی میکنی و برای اینکه ناراحت نشیم، چیزی نمیگی. برام سواله که چطوریه آخه که دکترها تشخیص نمیدن. آخه مگر ممکنه؟ من فکر میکنم نمیخوای بیان کنی تا ماها نگران نشیم وگرنه با این پیشرفت علم، معنی نمیده که دکترا نتونن تشخیص بدن و درمان کنن.
آقا حامد من قرص مصرف میکنم در حال حاضر به شما هم اگه خیلی حالت بد میشه پیشنهاش میکنم چون من یکم از چند ماه پیش خداروشکر بهترم.. اون موقع همش گریه میکردم و آهنگای غمگین گوش میدادم
(1399 شهريور 28، 19:51)همساده نوشته است: [ -> ]دوستان من یه تمرین جدیدا انجام میدم تازه کارم ولی شاید بد نباشه امتحانش:
هر کار مثبتی میکنم هر چند کوچیک در حد مسواک زدن در حد تمیز کردن اتاق مخصوصا وقتی حسش رو هم نداشته باشم خودمو تشویق میکنم.
میگم ای ول یا دمت گرم یا شادی پس از گل میکنم یا میگم هوراااا
حال میده
از اون طرف وقتی کار بدی میکنم یا سوتی میدم یا حتی لغزش میکنم انگار دارم با یه بچه دو ساله حرف میزنم میگم پسر حواست جمع کن یا اشکال نداره بار بعد بیشتر دقت کن یا حالا شده دیگه درس بگیر و تکرار نکن یا میگم آخ آخ خرابکاری شد که عیب نداره جمع و جورش کن
یعنی انگار یه مهد کودکی اشتباه کرده توپ و تشر رو من جواب نمیده من جنسم لطیفه
...
میخام خودمو دوست داشته باشم. فهمیدم با حال بد تغییر غیرممکنه
همساده چقدر عااااااااااااااااااااالی گفتی.
ما مگه واقعا چند سالمونه؟
من خودم ۳۰ سالمه اما گاهی واقعا نوع تصمیمگیریهام و نوع رفتارم بچه ۱۰ ساله هم نیست.
این بچه ۱۰ ساله رو چه جور باید تربیت کرد؟
هی بزنی تو سرش؟ هی تهدیدش کنی؟ بگی این کار رو بکن اون کار رو نکن.
اینکه بدتر لج میکنه. بدتر ادامه میده.
خودمون رو نوازش کنیم. خودمون رو تشویق کنیم. به خودمون روحیه مثبت بدیم.
ایشالا این درد رو هم با صبوری سپری میکنی و قویتر از الان میشی... درد مال مرده
بچه ها با این چیزایی که گفتین من یا افسرده نیستم یا افسرده خفیفم. بخش بزرگی از کمی اعتماد به نفس و میل به گوشه گیریم احتمالا برای کودکیم باشه خانواده شلوغ پدر مادر بیسواد و محله بسیار بد...
(1399 شهريور 28، 19:52)علیرضا نوشته است: [ -> ]آقا حامد من قرص مصرف میکنم در حال حاضر به شما هم اگه خیلی حالت بد میشه پیشنهاش میکنم چون من یکم از چند ماه پیش خداروشکر بهترم.. اون موقع همش گریه میکردم و آهنگای غمگین گوش میدادم
علیرضا، منم رفتم دکتر، از ده روز پیش دارم قرص میخورم. کمی بهترم نسبت به قبل. البته ایرانیها اکثراً افسرده هستن. کلاً آدمای شاد نیستن.
آقا حامد جسارت نباشه ولی میشه بپرسم شما ۳۰ سال دارید یا کمتر؟
(1399 شهريور 28، 19:56)حامدحامد نوشته است: [ -> ]علیرضا، منم رفتم دکتر، از ده روز پیش دارم قرص میخورم. کمی بهترم نسبت به قبل. البته ایرانیها اکثراً افسرده هستن. کلاً آدمای شاد نیستن.
کار خوبی کردی ، انشاءلله کم کم بهتر میشی آقا حامد جان...
آره حق با شماست
(1399 شهريور 28، 19:52)حامدحامد نوشته است: [ -> ]آرمین، من فکر میکنم تو دردهاتو از ما مخفی میکنی و برای اینکه ناراحت نشیم، چیزی نمیگی. برام سواله که چطوریه آخه که دکترها تشخیص نمیدن. آخه مگر ممکنه؟ من فکر میکنم نمیخوای بیان کنی تا ماها نگران نشیم وگرنه با این پیشرفت علم، معنی نمیده که دکترا نتونن تشخیص بدن و درمان کنن.
آره مخفی میکنم. خیلی هم مخفی میکنم.
آدمی که یه روز یه هفته یه ماه حالش بده میتونه همه جا فریاد بکشه حال بدش رو بگه.
ولی کسی که همش حالش بده چی بگه؟ هر روز بیاد عجز و ناله کنه؟
-----
دکترها نمیدونن واقعا.
من چند نفر مثل خودم چند جای دنیا پیدا کردم اونها هم به هیچ نتیجهای نرسیدن.
(1399 شهريور 28، 19:59)حامدحامد نوشته است: [ -> ]بیشتر
آها که اینطور
میخواستم بگم شما و آقا آرمین و همساده خان خیلی پخته هستین و حس میکنم از همسن و سالیای خودتون پخته تر هستین ، یه همچین حسی دارم