1402 آبان 2، 22:38
(1402 آبان 2، 10:58)mikaeel نوشته است: [ -> ]امروز خیلی عصبانی هستم که چرا یک مدت طولانی از عمرم رو صرف این کار بیهوده کردم و از کلی چیز تو زندگیم عقب افتادم
این عصبانیت خیلی به ترک کمک میکنه اما یک حس خشم و شرم ساری در من به وجود میاره. امیدوارم بتونم هرچه سریع تر روزای خوبم رو زیاد کنم و نزدیک بشم به کسی که میخوام باشم.
چه خشم خوبی.
بدون شک روز به روز بهتر از دیروز میشی.
(1402 آبان 2، 11:37)[علی] نوشته است: [ -> ]سلام و احترام
علی/۲۵مهر /۷ روز کوچولو
ببخشید در موضوعات گروه شرکت نمیکنم بعدا انجام میدم
ممنون از همه
علی جان فعلاً استراحت کن. بعداً میای خودت رو بهمون میرسونی. فقط استراحتت زیاد طولانی نشه نگران بشیم.
موفق باشی.
(1402 آبان 2، 19:31)Amirali.d نوشته است: [ -> ]سلام و درود
امروز با وجود اینکه حجم درسا خییییلی زیاد هست مشارکت رو انجام میدم(به صورت فشرده)
.
.
سلام به روی ماهت. به چشمون سیاهت.
ممنون داداش جان که با وجود سرشلوغی به موضوعات اهمیت میدی و مشارکت داری.
راهنماییت هم خیلی خوب بود.
(1402 آبان 2، 22:08)sanctity نوشته است: [ -> ]سلام دوستان. در رابطه با تجربه غم و اندوه مطمئنا باید با شوخ طبعی و تغییر نگرش، گوش دادن به موسیقی مورد علاقه، دعای خیر برای یک عزیز و یک خواب راحت هرچه سریع تر آن را متوقف کنیم به این خاطر که با غم و اندوه احساس عدم امنیت را تجربه می کنیم و برای جامعه خطرآفرین خواهیم بود.
sanctityا / 13 مهر 1402 / 19 روز خوب
ممنون سنکتیتی جان از صحبتهای خوبت. همونطور که گفتی میشه با چیزهای مختلف و به اشکال مختلف غم و اندوه رو دور زد.
(1402 آبان 2، 22:19)محسنین نوشته است: [ -> ]سلام وقت همه عزیزان بخیر
مشارکت محسنین :
نظر شخصی من اینه که چندین سطح و سبک داره غم . که فکر میکنم با اندوه تفاوت هایی هم داره که من منظورم همون غم درمعنای کلی تر هست .
من خودم ، برایند کلی نگاهم به زندگی خیلی مثبت نیست . تجربیات تلخی که از دست دادن یک دوست وقتی که ۸ سالم بود تاثیرات عمیقی روم گذاشته بود که با چندین جلسه درمانی متوجهش شدیم که آسیب زننده بوده برای من .
.
.
داداش عزیز خدا رو شکر که همیشه محکم و قوی بودی و هیچ موقع نذاشتی سختیها تو رو از پا در بیاره.
تکنیکی که گفتی هم بینظیره. چه عادت خوبی پیدا کردی. ممنون که برامون نوشتیش.
خب من هم مشارکت داشته باشم.
همونطور که دوستان گفتن گاهی غم و اندوه دلیل مشخص و موقتی داره. مثلاً امروز یکی از همکاران از یه جا دیگه دلخور بود سر من خالی کرد. تا یه نیم ساعت تحت تاثیرش بودم ولی بعد مشغول شدم با چیزای دیگه و اثرش از بین رفت. بعدم با یکی دیگه از همکاران رفتیم بیرون و آبمیوه خوردیم و خوش گذشت. کلا چیزی ازش باقی نموند.
یه موقع هم اون غم و اندوه ماندگار شده تو وجود ما. یه دلیل مشخص و موقتی نداره. تو این جور مواقع باید یه مقدار کلانتر به موضوع نگاه کرد و دید مشکل از کجاست.
مثلاً شاید اینکه کلاً غمگینیم علتش اینه که مدتهای زیادیه تنهاییم. دلمون یه دوست، یه همراه میخواد که بعضی وقتها باهاش بگیم، بخندیم، خود واقعیمون باشیم، درد دل کنیم.
مثلاً شاید مدتهاست احساس پوچی و بیمعنایی تو زندگیمون داریم. نمیدونیم کجاییم. نمیدونیم داریم چی کار میکنیم. اصلاً نمیدونیم تو زندگیمون باید کدوم ور بریم. تو چنین شرایطی، آدم احساس سرزندگی که قبلاً داشت رو از دست میده. بالاخص تو دوران بلوغ هم چنین شرایطی پیش میاد.
یا مثلاً شاید برنامه زندگیمون متعادل و مناسب نیست. فقط تایمهای زیاد کاری و درسی؛ بودن تفریح. هر چقدر سرمون شلوغ باشه، باید حداقل نیم ساعت یک ساعتش رو کنار بذاریم و به انجام کارهایی بپردازیم که برامون فرح روحی ایجاد میکنه. همون کارهایی که ما رو سراسر پر شور و اشتیاق میکنه. وگرنه دچار دلمردگی و کسالت روحی میشیم.