(1399 دي 5، 20:52)حامدحامد نوشته است: [ -> ]این بدون تعارف شبکه دو رو دارم نگاه میکنم. مصاحبه با دوست صمیمی حاج قاسمه. خیلی جالبه.
من به دور از تلویزیونم.
باید جالب باشه.
تو خونه ما دو تا تلویزیون هست و من همیشه فراریام از صدای بلند و مابین اونها قرار گرفتن.
کاش اعضای خانواده به تفاهم میرسیدن و همیشه باهمدیگه یک برنامه رو از یک تلویزیون تماشا میکردن.
(1399 دي 5، 20:52)آرمین نوشته است: [ -> ] (1399 دي 5، 20:46)آرمین نوشته است: [ -> ]استعداد + علاقه
این دو تا خیلی مهمن.
کار ما باید تو این راستا باشه.
وگرنه نه پیشرفت (به اندازه لازم) میکنیم و نه حال خوبی داریم.
کاری که من الان دارم انجام میدم پشتیبانی نرمافزار هست و همین طور آموزش نرمافزار.
تو جایگاه خودم خیلی مفیدم. خیلی خیلی مفیدم.
خیلی بعیده یکی جای من بشینه و طوری که من کار میکنم کار کنه. جوری که من پیگیر حل مشکلات هستم اون پیگیر حل مشکلات باشه. جوری که من به بقیه با حوصله و دلسوزی و وقت گذاشتن، آموزش میدم اون هم آموزش بده.
از نظر مفید بودن در حالت کلی مفیدم.
اما با توجه به استعدادهایی که تو وجودم هست، به نظرم خودم مفید نیستم.
اون کار برای من نیست.
من برای چیز دیگهای خلق شدم.
دقیقا همینه
من زمان خدمت مسئول دفتری فرمانده گردان بودم اکثر کارای دفتری رو من انجام میدادم اون زمان هم کارم خیلی عالی بود و از همه بیشتر تشویقی میگرفتم
ولی ته دلم میدونستم که در جایگاهی که باید نیستم
استعداد من توی چیز دیگری هست .
انشالله به زودی کاری رو که دوست دارم رو اوکی میکنم
از کار الانم هم راحت میتونم جدا بشم چون آزاد هست
تو بحث ازدواج به نظرم ما هر چقدر هم شناخت کسب کنیم، اما باز هم باید توکل کرد به خدا.
من تو دوستانم داشتم که پیش متخصصترین مشاورها هم رفتن و اون تایید کرده اما باز هم ازدواج موفقی نداشتن.
باید از خود خدا بخوایم که همسر مناسب رو روزی ما کنه.
همون کسی که با قرار گرفتن کنارش دنیا و آخرت ما به سلامت و عافیت طی میشه.
من برم که سفره شام رو پهن کردن و دارم صدام میکنم
خیلی خوشحال شدم از هم صحبتی باهاتون
(1399 دي 5، 20:57)زندگی آزاد نوشته است: [ -> ]دقیقا همینه
من زمان خدمت مسئول دفتری فرمانده گردان بودم اکثر کارای دفتری رو من انجام میدادم اون زمان هم کارم خیلی عالی بود و از همه بیشتر تشویقی میگرفتم
ولی ته دلم میدونستم که در جایگاهی که باید نیستم
استعداد من توی چیز دیگری هست .
انشالله به زودی کاری رو که دوست دارم رو اوکی میکنم
از کار الانم هم راحت میتونم جدا بشم چون آزاد هست
به امید خدا.
اون روزی که اینجا یه پست بذاری و بگی رسیدم به اون چیزی که میخواستم ما چقدر خوشحال بشیم.
(1399 دي 5، 20:59)زندگی آزاد نوشته است: [ -> ]من برم که سفره شام رو پهن کردن و دارم صدام میکنم
خیلی خوشحال شدم از هم صحبتی باهاتون
برادر جان خیلی لطف کردی اومدی خوشحال شدم از همصحبتی.
نوش جان.
یک عدد همگروهی جدید هم داریم با نام جاویدان که گویا در حال بازدید از گروهه. من رو هوا زدم.
برادر جان خوش اومدی.
اگه دوست داشتی کمی از خودت برامون تعریف کن.
منم برم آرمین. از همصحبتی با شما و زندگی لذت بردم. خدا نگهدار.
حامد جان اتفاقا منم مادرم صدا میزنن برای امر خطیر شام.
ممنونم ازت که اومدی. خیلی خوشحال شدم از همصحبتی.
کاش هر هفته باشی.
شبت خوش برادر عزیز.
سلام به همگی
امیدوارم حال دلتون خوب باشه
بنده حدودا یک ساعتی هست که از روستا برگشتم
و دیر متوجه دعوت و بیام دوستان شدم
عذرخواهی میکنم
شرمنده
از این که عضو این کانون هستم خیلی خوشحالم اینو واقعا میگم
خدا حفظتون کنه
سلام. عزیزان. حضور سبز دیرهنگامم رو بپذیرید
و به بزرگی خود ببخشید.
زندگی آزاد / هفته اول / متاسفانه
قرمز
انشالله با یاری خدا این آخرین قرمز من خواهد بود
سلام و نیمه شبتون بخیر
هومان هستم
با 2 روز پاکی
چخبرا ؟؟
رو روالید ؟؟
هفته بعد با هم میترکونیم
قوی
امشبو راحت بخوابین / البته شاید یه سریا فردا پیام منو ببینن که این میشه روز پر انرژی ای داشته باشین
ولی به هر جهت
مشتی باشید!@!
راستی خوشحال نمیشم اگه بگم هفته زرد ولی خوب تا باشه هفته بعد