سلام مجدد شارمین جان
چه روش جالبی
آره خب آدم دلش میخواد رنگ موفقیت رو ببینه برای همین یه عامل محرک میتونه باشه تا پاک بمونه
مسابقه کنترل نگاه و ذهن هر دو رو پوشش میده
منم مشکلم کنترل ذهنه
چون به شدت خیالپردازم
واکسن که تا اینجا نتایج خوبی داده و روی ویروس کرونای انگلیسی رو هم اثر کرده و تونسته باهاش مقابله کنه
دیروز تو اخبار گفتن
الان دیگه مرحله بعدی تست واکسن رو انجام میدن و تا چند ماه دیگه طرح واکسیناسیون توی کل کشور اجرا میشه ان شاءالله
چقدر خوبه لحظه ای که تو کل جهان بگن کرونا تموم شد
نقل قول: شکسته نفسی میکنی
من ترم 8ِ ارشدم مرد مومن !! (خاک تو سرم واقعا )
منم همینطور خواهم بود
تا اینجا که اینقدر دارم کند پیش میرم که فکر کنم تا ترم دوازده ادامه میدم
گزارش دیروز...
صبح برا نماز بیدار شدم و بعد از نماز برگشتم خوابیدم تا 11
نماز ظهر و عصر رو خوندم و بعد ناهار بود و کانون
عصر ساعت 6 رفتم دکتر نوبت گرفتم
تا ساعت 9 همش همینجوری تو بازار میچرخیدم و خلاصه که پاهام آماس شدن از راه رفتن
البته توی این مدت یه مسجد پیدا کردم و نماز خوندم و بعدش هم شام خوردم
وقتی هم برگشتم مطب تا حدود ساعت 10 منتظر موندم تا نوبتم رسید
یه عکس MRI برام نوشت ولی به خاطر وزن زیادم هیچوقت نمیتونستم سی تی و ام آر آی بگیرم
حالا تا ببینم چی میشه
خلاصه که عین جنازه برگشتم خونه
یه نیم ساعت، سه ربع خوابیدم و دوباره بیدار شدم و شروع کردم به تکمیل یه برنامه ای که چند وقته دارم روش کار میکنم
یه سر هم به کانون زدم و حدود ساعت 2 خوابیدم
توی این مدت باید حداقل به 4 تا دکتر سر بزنم تا ببینم چی میشه
امشب هم میرم پیش دکتر دوم
فکر کنم دلشون برام تنگ شده
خدا رو شکر این روزا هم نمازام کامله و مشکلی نیست
کنترل نگاه و ذهنم هم خوبه
دیشب هم که داشتم میچرخیدم تو بازار کنترل نگاهم خوب بود، گرچه سخت بود و چشام خود به خود هی برگردون میزدن! که نگاه کنن ولی سفت و سخت نگهشون داشتم
خدا بزرگه
سلام به همگی
ترس و استرس و آینده و .....دوباره بهم ریخت منو.....منی که 80 روز هم به راحتی داشتم الان یه هفته هم نمیتونم.
انگار نمیتونم...مبارزه فایده نداره
Mr Degaresh ا/ 13 بهمن 99 /0روز .
سلام بر شیرمردان راه پاکی
Warrior عزیز
دو هفته طلایی مبارک
نقل قول: نه نگرفتم
خب بگیر
قبول دارم وقتی بهش فکر کنی سخت به نظر میرسه اما کم کم پیداشون میکنی
جنگجو جان، شرایط رو خودمون باید برای خودمون خوب کنیم؛ قبول دارم که همه چیز دست در دست هم میده تا درست بشه ولی خودمون هم باید یه قدمی برداریم
آدم وقتی میخواد وزنشو کم کنه باید قدم اول که رژیم گرفتن هست رو برداره؛ نمیتونه صرفاً بشینه بگه من میخوام لاغر شم و تمام!
منم دوست دارم لاغر شم خب؛ رژیم هم گرفتم و وزن هم کم کردم ولی ادامه ندادم چون همش عجله داشتم و میخواستم زود لاغر شم؛ متوجه نبودم که این چاقی حاصل سال ها تنبلیه و توی چند ماه نمیشه همه اش رو از دست داد و لاغر شد
تو هم باید همین تفکر رو داشته باشی
نتایج آروم آروم خودشو نشون میده
یه هویی میبینی تصاویر بدی که حاصل سال ها تماشای محتوای بده و 24 ساعته انگار توی ذهنت دارن قدم میزنن! دارن محو میشن
خودت اینو حس خواهی کرد و میبینی ذهنت پاکتر شده و هر چی جلوتر بری کمتر میشن(به شرطی که همیشه کنترل ذهنت رو نگه داری و بهشون فکر نکنی)
روزای خوب میان، ولی بعد از اینکه راه رو براشون باز کردیم
آقا دگرش عزیز
گردهمایی جمعه گذشته درباره استرس و راه های مقابله با اون صحبت شد و نتیجه جالبی هم کسب شد؛ ان شاءالله جمعبندی اونو همینجا میذاریم تا دوستانی که نرسیدن شرکت کنن هم استفاده کنن
آقا دگرش درکتون میکنم
منم اولین بار 65 روز بعد 35 بعد 13 بعد 10 روز شد و همینجوری کم میشد
من به طلسم و این چیزا باور ندارم ولی اون مدت حس میکردم طی یه دنباله معکوس داره به صفر میرسم
ولی خب!
هر بار شروع میکردم؛ نمیگم ناامید نشدم
ولی همیشه میگفتم این بار هم بذار به خودم فرصت بدم
خب من اصلاً چاره ای جز شروع دوباره نداشتم
خودِ این تلاش و خود این شروع های دوباره برام بهتر بود تا بخوام بازم غرق خ.ا بشم
آقا دگرش میخوام اینو بگم؛ شده همش شروع روزای خوب بنویسیم ولی بهتر از اینه که بگیم مبارزه فایده نداره و باز این بار خودمون خودمونو بِکشیم و بندازیم تو دریایی قیری! خ.ا
آره درسته؛ عین دریایی از قیر میمونه! هم سیاهه هم میچسبه به آدم و ول نمیکنه
و باید ازش راه شید تا سَبکی رو حس کنید
شما که 80 روز رو رفتید چرا این بار تلاش نکنید به یک دهم اون برسید؟
هدف اول رو بذارید روی 8 روز پاکی
اینقدر تلاش کنید تا بهش برسید، بعدش یک دهم های دیگه رو تصاحب میکنید و اینجوری میرید بالاتر
هممون هم اینجا کنارتونیم و تشویقتون میکنیم و همپای شما پیش میریم
نظر مثبتتون چیه؟
صفحه قبلیارو الان نمیخونم ...
اول بنویسم چون نمیدونم برا چی هروقت نقل قول میزنم اخرش یادم میره خودم چی میخواستم بگم....
شاید اخرش نقل قول بزنم....
اتفاقای عجیبی داره میوفته این روزام...
حس میکنم نیروهایی تو زندگی هست که ازشون هیچی نمیدونم...
و خیلی ترسناکن...
منم هربار که میترسم اشکم در میاد انگار دارم گریه میکنم...
دلم میخواد قبل از مردنم ازین نیروها سردر بیارم ....
چون خیلی مهمن...
انگار بخش بزرگی از زندگیم مثل عادت ها و انتخاب هام تحت تاثیر این نیروهای ناشناختست...
خداروشکر پاکم...
ولی یه پاکیه بهتر میخوام...
یه چیزایی خالصه خالص نیستن...
اشتباه میکنم ولی پاکم....
خودم رو میشناسم...
تعداد روزام خیلی زیادن ولی با کیفیت نیست.
دوسشون ندارم...
140 روز هم رد شده ولی اندازه ی 2 روز برام ارزش داره....
دوس دارم پاکی دردناک باشه!
کلا تو زندگیم بیشتر به خودم زحمت بدم...
درس خوندن و کار کردن و ترک کردن خ.ا و تحمل کردن درد داره....
دوس دارم این درد بیشتر و بیشتر بشه تا زودتر به هدف برسیم........
بیشتر....خیلی بیشتر....
افرا/16 شهریور/ 150 روز
سلام همدرد های خوب کانون
ببخشید که چند روزی نبودم
اما خدا رو شکر پاکم
فکر پاک/۲۹ آذر/۴۵ روز زندگی بدون خ.ا
از اینکه پاکم راضی ام اما چند تا مشکل توأمان مدتیه داره اذیتم میکنه
نمی دونم کی میخواد حل بشه ولی ازتون میخوام دعام کنید
دریل/ 13 بهمن/ 0
دیروزم شکستم. سریالی.
اوضاع جالب نیست.
(1399 بهمن 13، 12:06)Mr Degaresh نوشته است: [ -> ]سلام به همگی
ترس و استرس و آینده و .....دوباره بهم ریخت منو.....منی که 80 روز هم به راحتی داشتم الان یه هفته هم نمیتونم.
انگار نمیتونم...مبارزه فایده نداره
سلام آقای دگرش عزیز، حالتون خوبه؟
1. ترس و استرس و فکر و خیال رو به خدا همه دارن. هممممه ! هر کسی یه دغدغه داره تو زندگی اش،
اینکه فکر کنید من هم مثل همه، کمرنگ تر میشه این استرس هاتون.
به مشکلات به چشم یه چالش نگاه کنید.
2. مگه چاره ای هم داریم جز مبارزه؟
زندگی همینه، از اول تا آخرش مبارزه است، اولش با درس و دانشگاه و ... ، بعدش با قسط و وام و مرغ و تخم مرغ، .. بعدش با بیماری و سالمندی و بچه های ناخلف !
من که پذیرفتم تو این دنیا اومدم واسه مبارزه، یه روز شکست میخورم، یه روز نمیخورم. اصن معنیِِ زندگی همینه به نظرم.
3. آدم فقط وقتی شکست میخوره که دست از تلاش برداره و تسلیم شه
4. مطمئنم بازم میتونید رکورد پاکی رو بزنید. یه ذره صبر و حوصله و روحیه میخواد فقط.
سلام بچه ها، حالتون خوبه؟
من متاسفانه شکستم امروز، ولی عیبی نداره، نباید انتظار داشت توی تلاش اول دوم (البته این تلاش 10000 ام بود
) رسید به موفقیت.
--------------------------
همیشه دوست داشتم بنویسم یه جایی درباره ترک، نظم میداد به ذهنم.
دفتر فیزیکی نمیشد چون ممکن بود کسی بخونه.
توی google Note مینوشتم، که اصلا حس دفتر نمیداد، به علاوه نمیشد روش قفل گذاشت و بازم امکان لو رفتن بود.
رو آوردم به MS OneNote:
خیلی بهتر از ورد نیست و نگارش توش هنوز کامل نشده، ولی بیشتر شبیه دفتر یادداشت میمونه.
به علاوه امکان آپلود توی فضای ابری (وان درایو) و با هر دستگاهی باز میشه.
امنه و غیره
دو صفحه علی الحساب ایجاد کردم به مرور کاملش میکنم:
مطالب آموزشی رو هم مینویسم واسه دوره:
نقل قول: افرا جان
میفهمم چی میگی؛ نتیجه ای که حاصل سختی کشیدن باشه خیلی شیرین تر از نتیجه ای هستش که خودش بخواد به دست بیاد یا براش کم تلاش شده
ولی یه چیزی!
برنامه کانون برای ترک بر پایه تغییر سبک زندگی رو به بهبودی هستش؛ یعنی همگام با تلاش برای پاکی باید تغییراتی هم توی سبک زندگیمون انجام بدیم
چطوره مقایسه کنیم و ببینیم افرای الآن با افرای قبل از کانون چقدر فرق کرده؟
بهتر شده؟ توی چه زمینه ای؟
حق داریم نتایج پیشرفتمون رو بررسی کنیم
من خودم یادمه افرا وقتی اومد یه آدم به شدت ناامید و تحریک پذیر بود که حتی نسبت به بسته بودن در اتاقش هم به شدت حساسه
به شدت دپرس بود
ولی افرای الآن میخنده و شوخی میکنه و سرزنده و خوشحاله
مشکلات هست؛ تو دل خوشحالی هم مشکل پیدا میشه
اما ما باید تغییر کنیم
من این تغییر تو وضعیت افرا میبینم ولی این خودش هست که باید جمعبندی کنه؛ اگه این نتایج براش کافی نبود، خب پس چرا معطله؟! پاشه تغییرات بزرگتری رو رقم بزنه
پاکیت مستدام
اون روزای اول یه عامل خارجی (همون شخص ) عذابم میداد...
ولی دیگه اون از ذهنم رفته....
به جاش عوامل درونی اومدن...
دوس دارم خودمو داغون کنم...
مثلا کانون نمیام!
یا اینکه رفتم الان یه لیوان قهوه درست کنم (قهوه یه اشغالیه که میزنه مری رو میترکونه و اعصاب رو به هم میریزه!) .
البته درست نکردم ولی اگه دیروز بود درست میکردم!
یا اینکه میرم اگهی های ماشینو نگاه میکنم فحش میدم بهشون میگم چقد بیشرفه طرف پارس مدل 80 رو گذاشته 90 میلیون!!!
در صورتی که اصلا ماشین لازم ندارم ...
میرم خودمو اذیت کنم!
حتی الان احساس بدی بهم میده که پست هیچکس رو نخوندم و یه جورایی خودخواه شدم!
آره نسبت به چند ماه پیش بهتر شدم...ولی باز دارم میوفتم تو چاله....
به شکست خیلی نزدیکم....
از یکی دیگه خوشم اومده ولی حداقل تا 3-4 سال دیگه نمیتونم بهش نزدیک بشم و اینم سخته....
اون موقع از 30 سالگی هم رد میشم...
یاد زمانی که 22-23 سالم بود فکر میکردم دیگه یه سال هم تنهایی رو نمیتونم تحمل کنم!
پیش به سوی 30.....
همینطوری نوشتم....
امیدوارم بتونم با خودم کنار بیام و خودمو اذیت نکنم....
سلام
افرا جان اول ممنون بابت راهنماییها و توصیههات. دکتر برام یه آزمایش دیگه نوشت که برم آزمایشگاه دیگه مشخص بشه اون آهن درسته یا نه.
بعدم این روزا باید بیشتر خودت رو دوست داشته باشی. باز داری میافتی تو چرخه کمالطلبی و اذیت کردن خودت.
یادمه اون زمانها نقاشی میکردی و کلی هم بهت کیف میداد. الان هم میتونی انجامش بدی. یا هر فعالیت دیگه که خوشحالت میکنه.
شارمین جان ناراحت شدم از لغزش اما این مسیر جدیدت خیلی خوبه که برای خودت مینویسی. خصوصا اون جایی که بنویسی چرخه از کجا شروع شد. خیلی وقتها به عکس و فیلم ختم میشه اما ریشهاش چیز دیگه هست. اونها فقط تمامکنندهان.
اگر موضوع اصلیت فکر هست میشه براش برنامه خوب چید.
دریل جان اوضاع روحی و پاکی با هم پیوند خورده. خیلی سخته یکیش رو درست پیش برد و اون یکی رو نه.
هر چی بیشتر از خودت بیرون بیای به نتایج بهتری میرسی. اینجا یه ذره بیشتر فعالیت کن داداش عزیز.
دگرش جان فکر میکنی نمیتونی. اما مطمئن باش که میتونی.
نگاهت رو عوض کن. خود واقعیت رو به یاد بیار.
فکر پاک عزیز مراقب باش که این مشکلات تو رو از پاکی نندازن. هر موقع چیزی اذیتت کرد میتونی اینجا خودت رو تخلیه روحی روانی کنی. خیلی بهتر از اینه که آدم به طرق دیگه کار دست خودش بده.
رهگذر جان امان از دوست بد. یار بد. همراه بد.
حتی روزهات هم صفر شده باشن اما قرار نیست از اول شروع کنی. راهی که پیش میرفتی درست بوده و هست. پاشو خودت رو بتکون و ادامه راه. یه لغزش بین راه بوده و یه غفلت. همین غفلت هم سخته پذیرشش اما خدا رو شکر مثل همیشه روحیه قوی داری. ما کنارت هستیم.
مجید جان راستش منم موافق این روش نیستم.
اما خب خودت بهتر میدونی چطور بهت جواب میده.
اگر بر این منوال باشه که موضوع رو حواله به فلان روز کنی و بعد اون روز که فرا رسید خودت رو حسابی مشغول کنی و بپیچونیش میشه گفت روش خوبیه. یعنی دورش زدی.
واریور عزیز آدم وقتی عادت خ.ا رو داره، کلی ترشح هورمونهای شادی و آرامش و ... رو تجربه میکنه. این عادت که کنار گذاشته میشه آدم بعد از مدتی حس میکنه یه چیزیش کمه.
و اینجاست که خیلی باید حواس آدم جمع باشه.
برای خودت برنامههایی بریز که بهت حس خوب بده. شادت کنه. بهت آرامش بده. بهت حس هدفمندی و مفید بودن بوده. چنین برنامههایی داری؟ این جوری بهتر به سمت بهبودی قدم برمی داری.
مهدوی جان مرسی که هستی. هوای ما رو داری.
امیدوارم دکتر رفتنها خیلی اذیتت نکرده باشن و همواره در مسیر سلامتی و البته پاکی باشی.
(1399 بهمن 13، 22:35)آرمین نوشته است: [ -> ]شارمین جان ناراحت شدم از لغزش اما این مسیر جدیدت خیلی خوبه که برای خودت مینویسی. خصوصا اون جایی که بنویسی چرخه از کجا شروع شد. خیلی وقتها به عکس و فیلم ختم میشه اما ریشهاش چیز دیگه هست. اونها فقط تمامکنندهان.
اگر موضوع اصلیت فکر هست میشه براش برنامه خوب چید.
سلام برادر ،
آقا مشکل اصلی من دقییییقا فکر ه..
آرمین ساعت 3 صبح، این مغز من ، با 100% عملکرد داره کار میکنه،
چشمام بسته است هااااااا، ولی به 1001 مورد فکر میکنمو خیلی پریشون میشه ذهنم در حدی که واقعا نمیتونم بخوابم دیگه.
بعد به خودم میگم یه ذره به این موارد فکر کن، تا حواست پرت شه، ذهن ات آروم شه
که واقعا هم میشه ،
تنها فکریه که واقعا حواسمو پرت میکنه،
تنها فکریه که دردآور نیست برام،
و همین شروع کار میشه!