(1399 تير 27، 9:59)RezaRahjoo نوشته است: [ -> ]سلام بر دوستان
رضا / ۲۷ تیر / شروع روز های خوب
بعد از ۲۲ روز لغزش کردم
نمیدونم چرا اما خب قبلش یه چیزی حدود یک روز داشتم خودم رو توجیه میکردم که گاهی تخلیه شدن لازمه برای بدن و اگر تخلیه نشم اذیت میشم و تا حدودی هم حس درد و پر شدن داشتم.
دوست دارم تجربه دوستانی که تایم بالا ترک کردن خ ا رو و هم زمان هم رابطه جنسی سالم نداشتن رو بشنوم از دوستان کانونی .
روز جمعه خوبی داشته باشین .
سلام
رضا رهجوی عزیز
یکی از پستهات رو به
پسرانه منتقل کردم و همون جا پاسخ دادم.
این مسائل رو بهتره اونجا صحبت کنیم.
(1399 تير 27، 12:59)علیرضا نوشته است: [ -> ]اخیش بهتر شدم..
چشمتون روز بد نبینه معدم خالی بود ، یکم صبحانه خوردم بعدش دوتا قرص سنگین انداختم بالا... معده فقط فحشم میداد ، آتیش میگرفت
کارم به مطب دکتر و دو تا سوزن کشید
علیرضا
خدا رو شکر که به خیر گذشته.
گفتم از دست دادیمت.
سلام
خوشآمد میگم به همه مهمان گردهمایی امشبمون
امیدوارم اوقات خوبی رو داشته باشیم
هر کی اومد اعلام حضور کنه و از هفتهای که گذرونده بگه
رهگذر جان خوشآمدی
ماشاءالله داداش به ۸۴ روز خوبت.
چه حدیثها و آیه زیبایی برامون آوردی.
چه زیبا بود این ارتباطها.
آدم باید تو همون نگاه اول هوشیاریش رو حفظ کنه.
آخر هفته برای من که همیشه دردسرساز بوده.
وقت آزاد به کنار. بههم خوردن کارهای همیشگی طول هفته.
داداش رهگذر اول اینکه برای اون افکار جنسی که گفتی باید فکری کرد که دفعههای بعد این قدر اذیت نشی.
خدایی نکرده همونها آدم رو به جاده خاکی میکشونه.
این بحثش جداست.
اما الان که این اتفاق افتاده، باید فکرت رو از اون موضوع آزاد کنی و ببری سمت دیگه.
امکان نداره فکر ما سمت دیگه بچرخه و محوریت عوض بشه و از اون طرف حال بد ما باقی بمونه.
یک روز نهایتا اذیت بشیم اما تموم میشه میره.
سلام داداش آرمین ، داداش رهگذر و سایر دوستان عزیز
اومدم عرض ادبی کرده باشم،
خداروشکر این هفته اونقدر مشغله فکری داشتم شرایط خوب بود.
فقط متاسفانه شرایط کانون اومدنم سخت تر شده.
همونجور که برادر رهگذر گفت، نگاه هایی که چشم آدم یه لحظه میخوره هم ممکنه کار رو سخت کنه،
من هم باید همین اینستاگرام رو یا کامل حذف کنم یا اصلا جاهایی که امکان خطر داره نرم.
ان شاءالله همگی پر امید باشیم
من امروز به قدری دستم تیر میکشید که حد نداشت.
با خانواده بعدازظهر نشستیم فیلم دیدیم درد دستم خیلی خیلی بهتر شد.
فکر آدم که بره سمت دیگه، اصلا جسم آدم هم تغییر درش رخ میده. روح و روان آدم که هیچی.
سلام شازده جان
چه خوب کردی اومدی پیشمون.
و
خدا رو شکر که هفته خوبی رو گذروندی.
فقط چه حیف کمتر کانون میبینیمت. خیر باشه.
ببین تو همین هفته بچهها ضربات بدی از اینستاگرام خوردن.
حتما یه فکر اساسی کن داداش. دوست داریم با روزهای سبز ببینیمت.
(1399 تير 27، 19:19)،رهگذر، نوشته است: [ -> ]نقل قول: آخر هفته برای من که همیشه دردسرساز بوده.
وقت آزاد به کنار.
درست میگی متاسفانه وقتی من وقت آزاد داشته باشم نمی تونم افکارمون رو کنترل کنم و فکرم میره جاهای...
دیروز و امروز چون بیکار و تو خونه تنها بودم خیلی روم فشار بود متاسفانه هیچکاریم نداشته که انجام بدم کسیم نبود برم پیشش،، و فقط سرم تو گوشی بود،
اصلا از این حالت خوشم نمیاد تجربه خوبی ازش ندارم
بی برنامگی برای چنین اوقاتی خیلی دردسرساز میشه.
خب داداشم حتما میشه یه برنامه براش چید نه؟
مثلا من خودم کانون به قدری کار دارم که هر موقع این طور میشم میگم برو کانون فلان کار رو کن.
این طور خودم رو سرگرم میکنم.
انشاءالله تو هم میتونی یه فعالیتهایی تعریف کنی که تو چنین مواقعی بهشون کشش داشته باشی.
ما به
فکر نمیتونیم بگیم: "برو". بعد اون هم بگه: "باشه من رفتم!"
ولی وقتی خودمون رو سرگرم چیزی کنیم خودبهخود فکر قبلی میره. فکرهای دیگهای جاش رو میگیرن.
خودت البته استادی. من درس پس میدم.
آدم یک وقتا لازم داره حرفهایی که میدونه رو از یکی دیگه بشنوه.
نقل قول: یه نکته ای رو بگم برادر، فقط من اوقاتی که بیکارم اینطوری تا وقتی که بیکارم ادامه داشته باشه،سایر روزها این حالت از بین میده چون فکر کار و دغدغه های دیگه میاد جاشو میگیره
انشاءالله با تعریف چند تا فعالیت تو روزهای بیکاری این هم درست میشه.
این یکی دو روز پیش رو رو هم لطفا خیلی مراقب خودت باش.
نقل قول: یه نوع بیماری های تازه شایع شده که بهش میگن بیماری های سایکوسوماتیک یا بیماری روان تنی
مثلا طرف اعصابش خورده معاش ترش می کنه یا میزنه با رگه کمرش و...
سعی کن رو کنترل اعصابت کار کنی اعصاب خوردی خیلی چیزا بدیه و منشاء خیلی بیماریها از همین اعصاب شروع میشه...
امیدوارم هرچه زودتر حالت خوب شه
آره درست میگی.
من هم تا دلت بخواد از این اعصاب خردیها دارم.
ممنونم از محبتت.
نقل قول: جدیدا هیچ شوق و ذوقی برای برنامه هام ندارم برای ورزش یا نماز شب و... میگم فلان کارو حتما انجام میدم ولی وقتی وقتش می رسه انگاری یه وزنه صد کیلویی به پاهام بستن اصلا نمی تونم تکون بخورم یه جور بی ارادگی تو انجام کارهای شخصی بهم دست داده ولی تو ایام هفته که سرکار هستم اینطوری نیست...
داداشم انجامش بده. شوق و ذوقش هم میاد.
خیلی خوبه که آدم ذوق داشته باشه برای ورزش. خب حالا نیست. آدم ورزش نکنه؟
همین که آدم شروع کنه کلی حس خوب براش میاد.
میدونی که ورزش بهخاطر ترشح یه سری هورمونهای شادیزا و کاهنده استرس، حالت اعتیادی به خودش میگیره.
همین که شروع بکنی، این بار دیگه نمیتونی ترکش کنی.
نماز شب هم همین طور.
حالا یه زمانی بدون ساعت گذاشتن خودمون بیدار میشدیم و میخوندیم.
حالا اون طور نیستیم دیگه کلا نخونیم؟ خب ساعت بذاریم بخونیم. حس و حالش هم میاد. میشه آدم تو اون دل شب با اون سکوت به درگاه خدا نماز بجا بیاره و حس خوبش نیاد؟
راهش اینه که:
شروع کنیم. حتی اگه حس و حالش نیست.
دنبال فرمولهای پیچیده نگردیم.
(1399 تير 27، 19:36)،رهگذر، نوشته است: [ -> ]فک کنم منو تو هستیم فقط آمین جان خخ
از باقی بچه ها خبری نیس
دیگه سعادت همکلامی شده برای من.
یادگاری بمونه از گردهماییها.
(1399 تير 27، 19:40)،رهگذر، نوشته است: [ -> ]دیشب تا پنج صبح بیدار بودم هرکاری کردم نماز شبمو بخونم نتونستم
در این حد یعنی؟
خب البته شاید در کشاکش وسوسهها و افکار هم بودی. تو اون شرایط خداییش سخته. من هم اکثر اوقات نتونستم.
انشاءالله دفعات بعد این طور نیست.
اما برای این گوشیه داداش حتما یک فکری کن.
خدایی نکرده کار دستت میده.
یک کار جدی باید براش انجام بدی.
همیشه بهترین راهکارها جایگزین کردن هست.
یعنی چاقو رو هم میخوای از دست بچه بگیری، یا باید دستش ماشین اسباببازی بدی یا عروسک. همین جوری پس نمیده.
آدم بزرگها هم همینن. من و تو هم همینیم.
مثلا یه کتاب دوستداشتنی نیست که بخوای پیگیرش بشی و دنبالش کنی؟
سلام
فرید / 16 خرداد / 41 روز
(1399 تير 27، 19:46)فرید نوشته است: [ -> ]سلام
فرید / 16 خرداد / 41 روز
سلام
ماشاءالله به فرید جان که ۴۰ روزه شد.
افتخار مایی.
بروبچ چخبرا؟
این هفته چه کارای مثبتی در راستای خودتون و مردم کردین؟
(1399 تير 27، 19:48)هومان نوشته است: [ -> ]بروبچ چخبرا؟
به به هومان هم اومده.
چطوری مشتی؟
درسها خوب پیش میره؟ اوضاع پاکی؟