1401 فروردين 22، 10:04
(1401 فروردين 20، 22:03)Nimra نوشته است: [ -> ](1400 بهمن 22، 16:18)Nimra نوشته است: [ -> ]دوم درباره ی شرایط امروز زندگی ام :
که خیلی خیلی پیچیده است، نمیدونم چجوری توضیح اش بدم.
من 26 ساله ام. مهندسی خوندم. ارشد دارم. مجرد هستم. در حال حاضر درآمد ندارم.
به صورت فوق فشرده کلاس زبان آلمانی میرم. 5 روز در هفته، روزی 5 ساعت کلاس، یه چند ساعتی هم خونه.
میخوام مهاجرت کنم؟
باور می کنید خودمم نمیدونم؟! نمیتونم تصمیم بگیرم. نه رفتن. نه موندن.
یکی از مهم ترین چیزهایی که یه جور مانع ذهنیه، بحث ازدواجه بچه ها ..
خیلی دلم میخواد بیشتر براتون بنویسم، ولی فک نکنم حوصلتون بکشه،
اگه دوست داشتید بگید بنویسم.
مرسی که تا همینجاشم خوندید
از اون موقع که این و نوشتم، 2 ماه می گذره و من هنوز نمی تونم تصمیم بگیرم.
می خوام خورد خورد بنویسم، هم ذهن خودم منظم شه ، هم شما رفیقا نظر بدید بهم ..
مورد اول، خانواده (مادرم)
مورد دوم، ازدواج
مهم ترین مانع. بزرگترین دغدغهی این روزها. جدی میگم، شدم اون آهنگه که میگه: "مشکلم نون نیست، آب نیست، برق نیست؛ مشکل شکستن طلسم تنهاییست."
نه فقط الان، از همون ترم اول دانشگاه من تو فکر مزدوج شدن بودم.. فرق اش اینه اون موقع می گفتم اول راهم و باید صبر کنم و آینده مو بسازم و این حرفا. همه هم مثل خودم بودم. سینگل بدبخت ( )
ولی الان نصف راه رفته و اتفاق خاصی نیفتاده. من همون آدمم با دو تا کاغذ پاره زیر بغلم و چند ده تا موی سفید توی سرم. و هنوزم می گم باید صبر کنی ولی دیگه صبر ندارم. و دوباره اون آهنگم که می گه: " هر دل می بینی یار داره، دلبر و دل داره، مونس و غم خوااااار داره، جز دل نفرین شدهی من (2x) !!"
آقا، می دونم نیاز جنسی ما، متورم شده و طبیعی نیست و دوپامین و فلان و بیسار ... ولی یه نیاز تهش هست دیگه !! نمی تونیم هورمون هامون و انکار کنیم که.. راه ما اینه که تحمل کن تا بگذره .. ولی این تحمل کردن انرژی می گیره از من ! فکر و ذهنمو درگیر می کنه..
آقا به خدا من تو خیابون راه می رم همه رو به چشم خریدار (به خدا نگاه جنسی اصلا ؛ به این نگاه که آیا این انسان می تونه شریک زندگی من بشه یا نه؟!) نگاه می کنم! تو کلاس می رم، همش حواس پرته به دخترا، همش تو حاشیه ام، این چی گفت، منظورش چی بود، کی با کیه، به خودم میام می بینم به فلانی بیشتر فکر کردم تا به زبانی که دارم می خونم ! اصلا انگار عین 16 ساعتی که بیدارم، یا تو فکر ازدواجم، یا رابطه، یا دوست دختر، خوداراضایی، چجوری ترک کنم، چرا جواب نمی ده هیچی، قوانین ازدواج، مهریه، طلاق، قیمت سکه، فمنیسیم، حجاب، فساد، بی بند و باری و ...
طبیعی هم هست .. من انسانم. رابطه ی جنسی سالم داشتن حق منه. ازدواج کردن حق منه. شریک زندگی داشتن، سنگ صبور داشتن، محبت دیدن، محبت کردن، عاشق شدن، بچه دار شدن حق منه! و من محرومم از اینا. قشنگی زندگی مگه به چیه؟ مثل ربات کار کردن تا مردن؟
و من خسته ام از این وضعیت. نمی تونم تمرکز کنم رو کارم .. و این شده حلقه ی معیوب: عدم تمرکز روی کار => بازده پایین => عقب افتادن ازدواج => عدم تمرکز
اعصابم خورد شد، از بحث دور شدیم.