سلام بچه ها
بند رو آب دادم و بازم حال خراب و.....خسته ام خیلی...از خودم..از عدم توانایی در کنترلش
سلام
Mr Degaresh ا/ 29 آبان 99 /0 روز خوب
بحث شیطان شد.....شیطان به نظرم عدم توانایی ما در کنترل ذهن و به تبع اون رفتار ماست....شیطان و فرشته خود ما هستیم و مبنا هم اخلاق. من همیشه از دو جدا ضربه میخورم......یکی احساس دیر شدن ازدواج و از دست دادن میل جنسی و بی انگیزه شدن و دیگری فشار دوستان و همکاران برای ازدواج که بیشتر تحریکم میکنه...وقتی همکارم که تحصبل کرده هم هست و 50 سال سن داره میگه من نمیتوتنم دو هفته از خانمم فاصله بگیرم و نیاز دارم و این حرفهای مزخرف....خوب منم آدمم یا به خودخوری میرسم تهش یا تحریک...ته اعصاب خرابی هم میشه بدبختی با خ.ا
شیطان منم شیطان فکر خراب منه....شیطان پرده ای است که جلو واقعیات زندگی قرار میدیم و نمیذاریم درست فکر کنیم........شیطان نامیدی است و نا امیدی شیطان است.....
مثل همیشه خوب نطق میکنم ولی خودم دو هفته هم به زور نمیتونم خودمو کنترل کنم....
ولی چه کنم...
دوباره استارت میزنم...
سعی میکنم نماز رو حتما با قدرت دنبال کنم و تایم آزاد برای فکرهای مزاحم رو به حداقل برسونم
توکل به خدا
وقتی خدا میگه نا امیدی بزرگترین گناه و از رحمت من نا امید نشین من چرا نا امید بشم....
شیطان درونم رو نمیتونم بکشم ولی سعی میکنم لالش کنم
ذَٰلِكَ الْكِتَابُ لَا رَيْبَ ۛ فِيهِ ۛ هُدًى لِلْمُتَّقِينَ
این کتاب که هیچ شک در آن نیست، راهنمای پرهیزگاران است.
«لا رَيْبَ فِيهِ» يعنى در اينكه قرآن از سوى خداست، شكّى نيست. زيرا مطالب آن به گونهاى است كه جايى براى اين شكّ وترديد باقى نمىگذارد واگر شكّى در كار باشد، بخاطر سوءظن و روحيّه لجاجت افراد است. چنانكه قرآن مىفرمايد: " فَهُمْ فِي رَيْبِهِمْ يَتَرَدَّدُونَ " آنان در شكّى كه خود ايجاد مىكنند، سردرگم هستند.
(1399 آبان 28، 21:34)آرمین نوشته است: [ -> ] (1399 آبان 28، 21:28)فرید نوشته است: [ -> ]سلام
مرسی آرمین جان
غیر از یکی دو بار بقیه شبا رو تونستم همون حدود ۱ بخوابم حالا یکم اینور اونور
فرید ۵ آبان ۲۳ روز
ماشالله به تو.
خب بگو چه تدابیری اندیشیدی که موفق شدی بهتر کنی خواب رو؟
و
بگو که چطور میخوای از اینی که هست بهترش کنی؟
سلام
تدابیرم رو گفتم نخدینا
گوشی رو به جای بالا سرم میذارم نوک پام بعد تنبلیم میاد دوباره برش دارم
یعنی چون یه ذره سخت تره میتونم خودم رو متقاعد کنم نرم سراغش
فعلا رو همین تایم فیکسش کنم بهتره
فرید ۵ آبان ۲۴ روز
سلام
این هفته سبز بودم از این نظر با هزار وسوسه و هر چی، خط قرمزم اون کارا بود ،، خلاصه هر اشتباهی بگید کردم ولی حداقل دیگه سمت این خرابکاریا نرفتم
خوابم دیگه کلا برعکس شده شب کامل بیدار
روز صبح تا عصر خواب ،، کل برنامه ریزی هام و بیخیالی طی میشه سر این ساعت خواب خرابم
تو درس خوندن که شدید دارم ریپ میزنم ... درس رو دوسش دارم کلا حال میکنم با رشتم ولی اخیرا هی یه روز میخونم دو روز نه
با این رقابت شدیدی که هست (دو تا از رقیب های همشهریم برا این رشتمون رو میشناسم دیگه دارم میرم برا اوت شدن)
آرمین میگه کج شدن مسیرت ، یه الگو داره باید اون چرخه رو بشکنی تا پیشرفت کنی من اون الگو رو میفهممش ولی انگار طلسمیه که هربار به یه شکل دارم ازش ضربه میخورم
حضورم کانون بی رنگ شده ، میبینم به بهانه درس خووندنه و تمرکز ولی صرف کارای بیهوده داره میشه.
(1399 آبان 29، 19:04)Alireza98 نوشته است: [ -> ]سلام
این هفته سبز بودم از این نظر با هزار وسوسه و هر چی، خط قرمزم اون کارا بود ،، خلاصه هر اشتباهی بگید کردم ولی حداقل دیگه سمت این خرابکاریا نرفتم
خوابم دیگه کلا برعکس شده شب کامل بیدار
روز صبح تا عصر خواب ،، کل برنامه ریزی هام و بیخیالی طی میشه سر این ساعت خواب خرابم
تو درس خوندن که شدید دارم ریپ میزنم ... درس رو دوسش دارم کلا حال میکنم با رشتم ولی اخیرا هی یه روز میخونم دو روز نه
با این رقابت شدیدی که هست (دو تا از رقیب های همشهریم برا این رشتمون رو میشناسم دیگه دارم میرم برا اوت شدن)
آرمین میگه کج شدن مسیرت ، یه الگو داره باید اون چرخه رو بشکنی تا پیشرفت کنی من اون الگو رو میفهممش ولی انگار طلسمیه که هربار به یه شکل دارم ازش ضربه میخورم
حضورم کانون بی رنگ شده ، میبینم به بهانه درس خووندنه و تمرکز ولی صرف کارای بیهوده داره میشه.
سلام داداش
خب ببین چی تمرکزت رو به هم میریزه
اگه گوشی و نت هست ازش دوری کن
ببین هی باید باک سوختت رو پر کنی کتاب انگیزشی سخنرانی انگیزشی دوش آب سرد پیاده روی.
اینا رو هر وقت بی انرژی و بی حوصله شدی و کم انگیزه انجام بده حتی یکساعت یا یک روزم جواب بگیری خوبه بعد باز میری پمپ بنزین و باز سوخت میزنی
تو درستو بخون کار با بقیه نداشته باش بزرگترین رقیب برای موفقیتت خودتی
سلام افرا جان
75 روزگیت مبارک
واقعا عالی داری پیش میری چشم کف پاهای بودارت
خیلی خوب مینویسی از دغدغه هات از فکرات از روزگارت از دلمشغولیات واقعا عالیه منم رو کاغذ مینویسم البته خیلی عالیه این کار به همه دوستان هم توصیه میکنم حرف بزنن حتی شده بدون فکر همینجوری بنویسن مشارکت کنن هر چقدرم طولانی حتی اگه کسی نخونه هم کار میکنه واسه آدم و آدم جواب میگیره
اما راجع به بحث اعتقادی و مذهبی ببین کاملا باهات موافقم که آموزش ندیدیم راجع به گفتگو کردن و شنیدن نظر مخالف و این حرفها ولی خب کلا دین و مذهب و اعتقاد در همه دنیا خاصیتش اینه که اغلب مثل سایر قضایای علمی نیست که راحت بشه نقضشون کرد یا برهان خلف آورد. یعنی گزاره ها ابطال پذیر نیستن. از طرفی گاهی اعتقادات فردمذهبی کاملا جنبه شخصی به خودش میگیره مثلا نقد ایمان و اعتقاد افراد مثل نقد پدر مادرش میمونه. حتی اگه نقد وارد باشه باز نامحترمانه س.
برادر دگرش سلام
اون مورد اول سوال ازت دارم ببین سن بره بالا و میل جنسی کم بشه چه اتفاقی میفته برامون؟ چی رو از دست میدیم؟ یعنی همه لذتهای دنیا و زیبایی و جاهای جذابش رو کشف کردیم فقط همین یکی باقی مونده؟ همه کارهایی که میتونه ما رو غرق لذت و شادی کنه انجام دادیم الان رسیدیم به این؟ یعنی به فرض اصلا یهو الان میل جنسی بدون اینکه ازش در مسیر درست استفاده کرده باشیم محو شد و نبود ما خیلی تجربه شگفت انگیزی رو از دست میدادیم؟!!
اما راجع به مورد دوم و فشار اطرافیان برای ازدواج
بازم سوال دارم. چندتا از افراد اطرافمون ازدواجشون به جز تمنای هورمونی و تمايلات بیولوژیک بوده؟ تو چشم افرادی که تشویق به ازدواج میکنن اینجوری مثه گنجشک مثل ماهی مثل هر جاندار دیگه میرسیم به سن بلوغ جنسی پس باید تولید مثل کنیم که نسل بشر منقرض نشه؟ تهش اینجوری نیست دیدگاهشون حتی اگه از پیچیدگی های کلامی و زبانی استفاده کنند؟ چند درصدشون ازدواج خودشون موفق بوده و کاملتر شدن؟ این همه طلاق رسمی و طلاق عاطفی پس چیه؟ واقعا حرف اطرافیان از روی بینش و فلسفه س که ارزش فکر کردن داشته باشه یا مثل صدای موتور یخچال باید ندید گرفت کلا؟
برادر افرا عزیز من میدونم که بنا به دلایلی احتمالا از دین زده شدی ودوست نداری دربارش بحث کنی چون قبلا هم یه جا خوندم نوشته بودی تو گروه سرو عضو شدی چون فضاش خیلی مذهبی نیست
دلایلت هر چی که باشه به اونا نه ولی به خودت به عنوان یک انسان احترام میگذارم و دوست دارم شما هم همینطور باشی
من گفتگو های هفته ای رو شکل دادم که اعضا گروه بتونن بیشتر مشارکت کنند و گروه فعال تر بشه و...
همونجور که همساده عزیز به درستی گفتند اگر به اعتقادات یک شخصی بی احترامی کنی و سعی در مسخره کردن و برچسب نادان بودن و بی سوادی بزنی اصلا کار درستی نکردی اگر من هم مثل شما برخورد کنم میشم یکی مثل شما و فرقی ندارم.
(1399 آبان 29، 22:14)زندگی آزاد نوشته است: [ -> ]برادر افرا عزیز من میدونم که بنا به دلایلی احتمالا از دین زده شدی ودوست نداری دربارش بحث کنی چون قبلا هم یه جا خوندم نوشته بودی تو گروه سرو عضو شدی چون فضاش خیلی مذهبی نیست
دلایلت هر چی که باشه به اونا نه ولی به خودت به عنوان یک انسان احترام میگذارم و دوست دارم شما هم همینطور باشی
من گفتگو های هفته ای رو شکل دادم که اعضا گروه بتونن بیشتر مشارکت کنند و گروه فعال تر بشه و...
همونجور که همساده عزیز به درستی گفتند اگر به اعتقادات یک شخصی بی احترامی کنی و سعی در مسخره کردن و برچسب نادان بودن و بی سوادی بزنی اصلا کار درستی نکردی اگر من هم مثل شما برخورد کنم میشم یکی مثل شما و فرقی ندارم.
احساس میکنم یکم سو تفاهم شده باشه من به شخص خاصی برچسب نزدم و کسیرو مسخره نکردم.
حتی الان پست خودمو دوباره خوندم ولی دیدم قصد بی احترامی به هیچکس رو نداشتم.
دو خط اخر منظورتون خوده من بودم یا مثال بود؟
(1399 آبان 29، 21:05)همساده نوشته است: [ -> ]سلام داداش
خب ببین چی تمرکزت رو به هم میریزه
اگه گوشی و نت هست ازش دوری کن
ببین هی باید باک سوختت رو پر کنی کتاب انگیزشی سخنرانی انگیزشی دوش آب سرد پیاده روی.
اینا رو هر وقت بی انرژی و بی حوصله شدی و کم انگیزه انجام بده حتی یکساعت یا یک روزم جواب بگیری خوبه بعد باز میری پمپ بنزین و باز سوخت میزنی
تو درستو بخون کار با بقیه نداشته باش بزرگترین رقیب برای موفقیتت خودتی
آره ،، رقابت؛ داستان اون دونده هست که نفر اول بود نگاه پشت سرش کرد ببینه بقیه کجان چقد از بقیه جلوتره و این پشت سر نگاه کردنش باعث شد بقیه ازش رد بزنن و ببازه
حالا بیشتر اون چیزای که گفتین رو بکار بگیرم ببینم ،، سعی کنم بیشتر به نیازهام توجه کنم.
حالا که خوب فکر میکنم باز کمالگراییه (چرا از تک تک لحظه ها استفاده نکردی )، و استرسی که همراه رقابت هست داره باعث میشه هی دست از کتاب بکشم ، نوسان و وقفه داشته باشم
(1399 آبان 29، 23:06)Alireza98 نوشته است: [ -> ] آره ،، رقابت؛ داستان اون دونده هست که نفر اول بود نگاه پشت سرش کرد ببینه بقیه کجان چقد از بقیه جلوتره و این پشت سر نگاه کردنش باعث شد بقیه ازش رد بزنن و ببازه
حالا بیشتر اون چیزای که گفتین رو بکار بگیرم ببینم ،، سعی کنم بیشتر به نیازهام توجه کنم.
حالا که خوب فکر میکنم باز کمالگراییه (چرا از تک تک لحظه ها استفاده نکردی )، و استرسی که همراه رقابت هست داره باعث میشه هی دست از کتاب بکشم ، نوسان و وقفه داشته باشم
یادمه یه بار تو مزرعه بابام سیب زمین کاشت. ما یه کم سهل انگاری کردیم تو سم زدن به موقع.
زمین خیلی علف هرز آورد خیلی زیادددد
بعد ما مشغول کندن علفهای هرز شدیم بیش از یکماه
جلو رو نگاه میکردیم مثه جنگل بود علفهای هرز و بوته های سیب زمینی اصلا معلوم نبود.
چپ و راست رو نگاه میکردیم زمین همسایه ها رو میدیدم که مثل ریش شونه زده یه دونه علف هرز هم نداشت.
عقب رو نگاه میکردیم میدیدیم سرعت پیشرفت خیلی کمه خیلی کم
منتهی من و داداشام صبح زود میرفتیم تا غروب... نمیدونم چرا... ولی میرفتیم... خسته میشدیم از کار تکراری بی انگیزه بودیم ناامید بودیم دلخور از سهل انگاری بودیم متاسف واسه زمان از دست رفته بودیم حسود از تماشای کشت دیگران بودیم ولی هر روز میرفتیم علفهای هرز رو میکندیم.
با اینکه مطمئن بودیم با این سرعت پیش روی که داریم محاله موفق بشیم تمام علفها رو بکنیم و با تجربه ای که داشتیم مطمئن بودیم به وسط زمین که برسیم علفها به حدی بزرگ شدن که دیگه نمیشه بدون خراب کردن بوته های سیب زمینی اونها رو کند و ما مجبوریم بیخیال بشیم... ولی ما ادامه میدادیم
میدونی چرا؟
چون باید اینکار رو انجام میدادیم
راهی دیگه نبود فقط باید انجامش میدادیم.اون چیزی که کمک میکرد این بود اون همه حس بد مثل ابرهای سیاه میومد و میرفت وقتی ما مشغول کار میشدیم همین که هر روز میومدیم مثلا شاید از کل 12 ساعت تایم کاری 11 ساعتش اصلا به علفهای هرز و سختی کار فکر نمیکردیم فقط کار میکردیم رو به جلو واسه همین ابرهای سیاه میرفتن فقط چون ما کار میکردیم و ساکن نبودیم وگرنه درد اون همه حسهای بدی که گفتم ما رو از پا درمیاورد
آخرشم زمین نصفه نیمه موند و کاری از دستمون برنیومد محصول هم اونی که میباید نشد ولی خب ما اون کار رو انجام دادیم چون باید انجام میدادیم.
زندگی یعنی همین گاهی همه محدودیتها مشکلات و حتی نتیجه نامطلوبی که میدونی تهش قراره برسی مانع انجام کاری که باید کنی نباید بشه.
تلاش بیهوده بهتر ز خفتگی باشد...
(1399 آبان 30، 0:18)همساده نوشته است: [ -> ] ولی خب ما اون کار رو انجام دادیم چون باید انجام میدادیم.
زندگی یعنی همین گاهی همه محدودیتها مشکلات و حتی نتیجه نامطلوبی که میدونی تهش قراره برسی مانع انجام کاری که باید کنی نباید بشه.
تلاش بیهوده بهتر ز خفتگی باشد...
هرجور شده ادامه میدم
من کلا همیشه وضعیتم رو خیلی بدتر از اون چیزی که بوده میدیدم
بیخیال هر خرابکاری که شده اصلا نمیارمشون بالا تو ذهنم .... ناامیدی و وسواسی فکر کردن زندگیمو خراب کرده ...
ادامه میدم .... بیخیال هر چی که تو گذشته بوده .... همین حالا هم که نه آزمونی دادم نه نتیجه ای قطعی شده که اینجوری ناامیدم و از دست خودم عصبانیم
گذشته درگذشته ،، تازه اگه خوب هم بوده باشه درگذشته چه برسه دیگه بدش
نقل قول: باید اینکار رو انجام میدادیم
راهی دیگه نبود فقط باید انجامش میدادیم.اون چیزی که کمک میکرد این بود اون همه حس بد مثل ابرهای سیاه میومد و میرفت وقتی ما مشغول کار میشدیم همین که هر روز میومدیم مثلا شاید از کل 12 ساعت تایم کاری 11 ساعتش اصلا به علفهای هرز و سختی کار فکر نمیکردیم فقط کار میکردیم رو به جلو واسه همین ابرهای سیاه میرفتن فقط چون ما کار میکردیم و ساکن نبودیم وگرنه درد اون همه حسهای بدی که گفتم ما رو از پا درمیاورد
پس موقعی که سرگرم درس و کتابم ،، دیگه دارم زحمتم رو میکشم و جای برا فکر یا نگرانی یا ذن منفی نیست ،، وظیفم از این به بعد بهتر کار کردنه که دارم انجامش میدم.
نقل قول: احساس میکنم یکم سو تفاهم شده باشه من به شخص خاصی برچسب نزدم و کسیرو مسخره نکردم.
حتی الان پست خودمو دوباره خوندم ولی دیدم قصد بی احترامی به هیچکس رو نداشتم.
دو خط اخر منظورتون خوده من بودم یا مثال بود؟
منظورم دقیقا شخص شما نبود و مثل گفتم
کلا سر بسته گفتم ، خدایی نکرده از دست من ناراحت نباشی فقط خواستم یکم بیشتر دقت کنی اونم در مسائل اعتقادی
(1399 آبان 30، 6:43)زندگی آزاد نوشته است: [ -> ]منظورم دقیقا شخص شما نبود و مثل گفتم
کلا سر بسته گفتم ، خدایی نکرده از دست من ناراحت نباشی فقط خواستم یکم بیشتر دقت کنی اونم در مسائل اعتقادی
فکرشو نمیکردم که چنین برداشتی بشه ازون پیام کردم.اونچه که برام مهم بود دوری از خوب و بد دیدن آدما بود.و همچنین متوجه تفاوت ها بودن ارزش
زیادی در طولانی مدت داره.
با توجه به اینکه فقط یک هشدار عجیب از سوی شما دریافت کردم میخوام بدونم چی بیشتر از همه اذیتتون کرد.
هر مشکلی هست به خودم بگید چون این ناراحتیا در دراز مدت تبدیل به تنفر میشه. مثلا بگید آقا من خوشم نمیاد اینقد مینویسی
یا از
اسمت خوشم نمیاد
منم جای دیگه ایی در مورد این مسائل صحبتی نمیکنم که باعث ناراحتیشون بشه.
نقل قول: از طرفی گاهی اعتقادات فردمذهبی کاملا جنبه شخصی به خودش میگیره مثلا نقد ایمان و اعتقاد افراد مثل نقد پدر مادرش میمونه. حتی اگه نقد وارد باشه باز نامحترمانه س
همساده جان در مورد این بخش سوال دارم. سوال دارما نمیخوام بحث کنم یا اذیت کنم.
این حالت اسمش میشه تعصب یا متفاوته؟
سوال بعدیم اینه که دیگران اعتقادات خودشونو بررسی نمیکنن؟ اونارو نقد نمیکنن؟ (اینو چون نمیدونم میپرسم و منظورم این نیست که باید نقد کنن)
چون میبینم خودم بارها در زمینه های مختلف اشتباه میکردم . تصمیم گرفتم اعتقادات خودمو همیشه بررسی کنم. منم میتونم یه خط صاف رو
بگیرم برم جلو اتفاقا خیلی برام راحت تره. ولی اینا برام فوق العاده مهمن و حتما باید نسبت بهش اینسایت داشته باشم.
. . . . . . . . . .
پ.ن .1 : کلی نوشته بودم در مورد انتظار داشتن و مشکلاتی که در پی اون پیش میاد ولی پاکش کردم.
افرا / هفته دوم سبز