کانون

نسخه‌ی کامل: گروه ۳ آقایان: سرو (حامی: مهدوی - سرپرست: )
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
(1399 آذر 4، 13:15)پشتکار نوشته است: [ -> ]سلام
متاسفانه امروز شکست داشتم
بار اول که رد کردم کسی کانون نبود کمک کنه
خودم تنهایی ردش کردم
بار دوم باز اومد،کانون هم کسی نبود دیگه انگیزه نداشتم تنهایی ردش کنم و شکست خوردم دو بار.
مهم نیست چقدر تلاش کنم،شکست همه چیزو خراب می کنه.
نباید میشد که شد.
باید برای این بدبختی گریست.
بقیه به خدا رسیدن و من به خ ا.
درسته که تلاش کردم،اما این تلاش دستم رو نگرفت.
حالا که همه چیز خراب شده میخوام به کجا برسم؟

پشتکار جان لطفا دفعه بعدی که این طور شد بیا و تو گروه هم پیام بذار. بنویس یک ساعت پیش اورژانس کسی نبود اما اومدم بگم که وضعیتم فلانه و فلانه. بالاخره از بین 20 نفر اعضای گروه یکی حتما پستت رو می بینه و پاسخ میده. گاهی ما فقط به یه تلنگر احتیاج داریم. همین.
وگرنه مگه تو اراده ات کمه؟ مگه علمت کمه؟ همون تلنگر کار خودش رو میکنه.

داداش جون این تلاش ها همشون دارن تو رو بزرگ میکنن و همین که در مسیر خدا باشی خیلی نعمته.
اما
در کنارش باید یک ریشه یابی هم داشت که مثلا چرا تو این قدر اورژانسی میشی. اگر کسی روز به روز داره به تعداد روزهای پاکیش اضافه میشه طبیعی نیست که وسوسه هاش بیشتر بشه. بلکه مدام آرامش قلبی بیشتری پیدا میکنه و انس با خدایی که حاصل شده فضای روحی و روانی شخص رو تغییر میده و پاکی رو راحت تر میکنه.

الان به نظرت مشکل کجاست؟
این روزا مشغول چه کارهایی هستی؟ روزهات چطور میگذره؟
(1399 آذر 2، 21:00)زندگی آزاد نوشته است: [ -> ]
[تصویر:  u0CAO8.png]

موضوع گفتگو هفته سوم مسابقه گروهی [تصویر:  303.gif]

اعتماد به نفس و اراده  [تصویر:  khansariha%20(56).gif]


اعتماد به نفس و اراده چیست ؟
چطور میشه اعتماد به نفس و اراده رو تقویت کرد؟
آیا برای جلوگیری از خ ا اعتماد به نفس یا اراده کفایت میکنه ؟
ممکنه اراده در یک نفر اصلا وجود نداشته باشه ؟
چرا اراده و اعتماد به نفس ما ضعیف است ؟
عوامل موثر بر اراده ما ؟

(اینا سوال هایی هست که به ذهن من اومد اگر سوال دیگری هم تو ذهنتون داشتید مطرح کنید)

زندگی جان ممنون از بحث های عالی که تو گروه برامون میذاری.  Confetti

اعتماد به نفس رو من برای خودم خودباوری معنی میکنم.
شخص به توانایی هاش باور داره و خودش رو دست کم نمیگیره. تو موقعیت های جدید نمیگه من ضعیفم و ناتوانم میگه همون طور که بقیه تونستن پس من هم میتونم و از بقیه چیزی کم ندارم.  Khansariha (69)

برای تقویت اعتماد به نفس میشه از خودتلقینی استفاده کرد. روزانه با خودمون گفتگوی درونی مثبت داشته باشیم.

میشه فیلم های انگیزشی ببینیم تا بهمون تلنگر زده بشه که چیزی کم نداریم. فیلم ها رو دیدیم بعد باقدرت پاشیم و حتی شده به اندازه یک اپسیلون برای موضوع مدنظرمون تلاش انجام بدیم.

مورد دیگه اینکه شکست هامون رو بررسی کنیم و علت اون ها رو پیدا کنیم. این جوری برای خودمون تعبیر کنیم که من شکست خوردم چون فلان چیز و فلان چیز رو نمیدونستم. چون به فلان چیز و فلان چیز عمل نکردم. وگرنه من ضعیف و ناتوان نیستم. الان که میدونم و الان که عمل کنم پس دیگه دلیلی برای شکست وجود نداره.  Khansariha (69) 

راه دیگه این هست که موفقیت های زندگی مون رو مرور کنیم. کسی هست که بگه تمام زندگیش شکست بوده؟ فکر کردن به این موارد باعث میشه که خود واقعی مون رو پیدا کنیم.   128fs318181

ضمنا اعتماد به نفس در مسیر شکل میگیره. مثلا من 5 روز پاک میمونم و میبینم عهههه تونستم 5 روز پاک باشم. میگم پس چه توانا بودم من خبر نداشتم. برم برای 5 روز بعد. باز 5 روز پاک میمونم میبینم عهههههه تونستم. عجب توانایی دارم. برم برای ادامه اش. خب معمولا روز به روز اعتماد به نفسم زیاد میشه.  49-2  اینکه بشینم در و دیوار رو نگاه کنم و به زندگی پوچ گذشته ام ادامه بدم چطور اعتماد به نفسم رو زیاد کنه؟  Hanghead

فعلا همین ها.  53258zu2qvp1d9v
مشکل کجاست که اورژانسی شدن کمتر نمیشه؟
شاید بخاطر این که نفس دوست داره شهوت رو یه بار دیگه تجربه کنه،به در و دیوار میزنه که یه بار دیگه بچشه.
شاید شیفتگی زیاد باشه،
شاید اعتیاد باشه،یه معتاد هر چه از زمان آخرین موادش بگذره فشار روش بیشتر میشه،منم اینطورم.از در و دیوار شهوت میبارید.چیزایی که قبلا تحریک نمی کرد حالا تحریک می کنه.
جایگذین ندارم،چیزی ندارم که بتونه جای شهوت رو بگیره.
با خدا هم اون ارتباطی که میگی رو ندارم.حتی زمانی هم که تلاش می کردم.اون ارتباط ایجاد نشد.
البته کوتاهی در کنترل نگاه هم تاثیر داشته.باید دوری می کردم از چیزایی که احتمال نگاه بد رو داشته.که دوری نکردم.معمولا بعد مواجهه با هر نگاهی اورژانسی شدم.
خیلی شیفته و واله شهوت هستم متاسفانه.وگرنه اینطوری با هر چیز کوچیکی اورژانسی نمیشدم
(1399 آذر 2، 21:00)زندگی آزاد نوشته است: [ -> ]
آیا برای جلوگیری از خ ا اعتماد به نفس یا اراده کفایت میکنه ؟

در ادامه پاسخ به سوالات.
به نظرم اعتماد به نفس برای جلوگیری از خودارضایی اصلا کافی نیست. شاید بتونم بگم 5 درصد قضیه هست و نه بیشتر.  128fs318181


خیلی مهمه که شخص برای خودش اهداف والایی داشته باشه. شهوات چیزی نیستن که تمومی داشته باشن و با اهداف والا و محکم هست که میتونیم جلوشون ایستادگی داشته باشیم.

خیلی مهمه که موارد محرک مون رو کامل شناسایی کرده باشیم و پل رسیدن به اون ها رو خراب کرده باشیم.

خیلی مهمه که در طول روز فعالیت های مثبت کمک کننده به پاکی داشته باشیم.

خیلی مهمه که وقت روزانه مون پر باشه و مدام بیکار تو اینترنت نگردیم.

و ده ها چیز دیگه.

اعتماد به نفس فقط یه دونه از این ده ها چیزه که بهش احتیاج داریم.  53258zu2qvp1d9v
(1399 آذر 2، 21:00)زندگی آزاد نوشته است: [ -> ]
چرا اراده و اعتماد به نفس ما ضعیف است ؟


من خودم علت کمبود اعتماد به نفسم این بود که پدرم اجازه هیچ کاری بهم نمی دادن. 
مثلا تو جمع دو تا کلمه میگفتم و همون 2 تا رو بهم میگفتن چرا گفتی. مثلا میگفتم دیروز رفتیم بازار. میگفتن چرا گفتی حتما باید میگفتی؟ حالا فکر میکنه همش در حال خریدیم. می گفتم 3 ماه پیش رفتیم سینما. میگفتن حالا لازم بود بگی؟ حالا فکر میکنه ما ازوناشیم که همش داریم تفریح میکنیم. و من واقعا هیچ وقت درک نکردم که چرا باید همه چیز رو از همه پنهان کنیم؟ چرا نباید ساده ترین اتفاقات زندگی رو اجازه داشته باشیم به کسی بگیم؟

مورد دیگه اینکه پدرم بسیار کمال طلب هستن. مثلا خودشون موز می خریدن به طول 15 سانتی متر. موزی که من خریده بودم 14 سانتی متر. این قدر با من دعوا کردن که چرا دقت نکردی موز کوچک خریدی؟  Shy حالا این رو کی به من گفتن؟ دفعه اولی که رفتم موز خریدم. از یه آدمی که دفعه اول رفته خرید کرده چه انتظاری میشه داشت؟ بهتر نیست اول یه ذره تشویقش کرد آفرین بهش گفت. بعد بهش آموزش های لازم رو داد که دفعه بعد خرید بهتری انجام بده؟

من خیلی تو زندگیم از کمبود اعتماد به نفس رنج بردم. همیشه ترس از دعوا شدن داشتم. از اینکه به اندازه کافی خوب نیستم و حتما باید یکی دیگه به من بگه چی کار کنم و اون کارهام رو انجام بده. همیشه از اینکه باهام برخورد بشه که چرا به جای اینکه ما برات تصمیم بگیریم خودت برای خودت تصمیم گرفتی.  Hanghead  

الان شرایط تغییر کرده. دیگه خیلی اهمیت نمیدم. من کار خودم رو انجام میدم. برای خیلی چیزا نیاز به تجربه کردن دارم حتی اگه دعوا بشم. پارسال برای اولین بار گوشت خریدم. بعدش کلی دعوام کردن که گوشت خونه رو من باید بخرم و تو نمی دونی چه گوشتی خوبه. اما دوست داشتم قبل از ازدواجم یک بار خرید گوشت رو تجربه کنم و به دعواها می ارزید.  128fs318181

امسال هم یک بار دیگه ماهیچه گوسفند خریدم و باز دعوا کردن که گرونه چرا خریدی. ولی دوست داشتم یک بار خوردن ماهیچه گوسفند رو تو خونه کنار خانواده تجربه کنم. همیشه جاهای مختلف خانواده اسمش رو شنیده بودن و به نظرم می ارزید یک بار تجربه کردنش. حالا یک بار هم چیز گرون بخوریم چی میشه؟  128fs318181 

ضمنا پدرم بسیار انسان فداکاری هستن و من رو هم خیلی دوست دارن. خیلی بیشتر از بقیه بچه هاش. خیلی هم برای من زحمت کشیدن. گفتن این موضوعات باعث نشه که برداشت بدی ازشون بشه.  53258zu2qvp1d9v
ببخشید من این همه در مورد موضوع هفتگی صحبت کردم.
همیشه میگم بذار تکه تکه بنویسم که بچه ها خسته نشن. اما بعد تا آخر هفته این قدر کار برام پیش میاد که بدقول میشم.  Hanghead
گفتم بذار یک بار همه اش رو یک جا بنویسم.
(1399 آذر 4، 13:50)پشتکار نوشته است: [ -> ]مشکل کجاست که اورژانسی شدن کمتر نمیشه؟
شاید بخاطر این که نفس دوست داره شهوت رو یه بار دیگه تجربه کنه،به در و دیوار میزنه که یه بار دیگه بچشه.
شاید شیفتگی زیاد باشه،
شاید اعتیاد باشه،یه معتاد هر چه از زمان آخرین موادش بگذره فشار روش بیشتر میشه،منم اینطورم.از در و دیوار شهوت میبارید.چیزایی که قبلا تحریک نمی کرد حالا تحریک می کنه.
جایگذین ندارم،چیزی ندارم که بتونه جای شهوت رو بگیره.

درست میگی پشتکار جان.
معتاد خودش رو به در و دیوار می‌زنه تا خودش رو به مواد برسونه. اما روزهای اول هست که این طوره.
مثلا کسی که یک سال هست مواد رو کنار گذاشته دیگه خودش رو به در و دیوار نمی‌زنه که. اگر اصولی ترک کرده باشه، اون قدر حس خوب گرفته و اون قدر نعمات و برکات تو زندگیش جاری شده که فضای روحی و روانیش خیلی متفاوت شده برای به در و دیوار زدن خودش.

حالا
پشتکار در نقش اون آدمی هست که یک سال از پاکیش گذشته و به آرامش روحی و روانی رسیده؟
یا در نقش اون آدمی هست که داره روزهای اولش رو می‌گذرونه و با چنگ و دندون صبحش رو شب می‌کنه.

در نظر من پشتکار حالت اول بود که فقط شاید این وسط‌ها یه سری لغزش کوچک داشته.
اما اگر دومی هست پس باید یه رویکرد کاملا متفاوت در پیش بگیره.

بشینه یک بار تمام اهداف پاکیش رو بنویسه و روزی چند بار این‌ها رو مرور کنه تا میل به پاکی به تدریج بیشتر از میل به خ.ا بشه.
بشینه تمام حس‌های بد ناشی از خ.ا رو بنویسه و روزی چند بار اون‌ها رو مرور کنه تا رنج خ.ا بیشتر از رنج پاکی براش بشه.

بشینه برای تمام روزش برنامه‌ریزی انجام بده. حتما حتما ورزش داشته باشه. مطالعه جانبی داشته باشه. قرآن داشته باشه. نماز اول وقت. 
دونه دونه این‌ها رو هر روز بیاد تو کانون اعلام کنه. به خودش انرژی بده. از بقیه بخواد که بهش انرژی بدن.

هیچ تایم خالی برای روزش نذاشته باشه و یه لیست داشته باشه از کارهایی که باید انجام بده.

پشتکار با این سبک جلو بره نتیجه نمی‌گیره؟
و اگه غیر این باشه، چطور می‌خواد نتیجه بگیره؟  53258zu2qvp1d9v




نقل قول: با خدا هم اون ارتباطی که میگی رو ندارم.حتی زمانی هم که تلاش می کردم.اون ارتباط ایجاد نشد.

بالاخره ایجاد میشه.
سعی کن چیزهای مختلف رو امتحان کنی.
بگرد یه سخنرانی که به دلت میشینه پیدا کن تا ارتباط کم کم ایجاد بشه.
یه کتاب جدید دست بگیر شاید اون ارتباطت رو ایجاد کرد.
خوندن قرآن؟ یه تفسیر قرآن؟
بالاخره ارتباط ایجاد میشه.

بهتر از همه این‌ها می‌دونی چیه؟
این‌که هر روزت رو جوری زندگی کنی که خدا گفته.
از تایم بیدار شدن و خوابیدنت گرفته، تا تک تک فعالیت‌های روزانه‌ات. تا تصمیم‌گیری‌هات.
وقتی همش همون کاری رو انجام میدیم که خدا گفته، اون قدر حس خوشگل با ما همراه میشه و اون قدر خدا برامون دوست‌داشتنی میشه که دیگه نمی‌تونیم رهاش کنیم.  128fs318181


نقل قول: البته کوتاهی در کنترل نگاه هم تاثیر داشته.باید دوری می کردم از چیزایی که احتمال نگاه بد رو داشته.که دوری نکردم.معمولا بعد مواجهه با هر نگاهی اورژانسی شدم.
خیلی شیفته و واله شهوت هستم متاسفانه.وگرنه اینطوری با هر چیز کوچیکی اورژانسی نمیشدم


بله داداش جون. حتما این هم بوده.
این نگاه‌ها شعله شهوت رو در وجودمون زیاد می‌کنه. همون شهوتی که خوابیده بود و کاری به کارمون نداشت.

چطور می‌تونی از چنین نگاه‌هایی پیش‌گیری کنی؟  Khansariha (18)
[تصویر:  hgxc_borna.gif]
نقل قول: من خودم علت کمبود اعتماد به نفسم این بود که پدرم اجازه هیچ کاری بهم نمی دادن. 

.
.
.
.
.
مورد دیگه اینکه پدرم بسیار کمال طلب هستن. مثلا خودشون موز می خریدن به طول 15 سانتی متر. موزی که من خریده بودم 14 سانتی متر. این قدر با من دعوا کردن که چرا دقت نکردی موز کوچک خریدی؟  [تصویر:  shy.gif] حالا این رو کی به من گفتن؟ دفعه اولی که رفتم موز خریدم. از یه آدمی که دفعه اول رفته خرید کرده 

ضمنا پدرم بسیار انسان فداکاری هستن و من رو هم خیلی دوست دارن. خیلی بیشتر از بقیه بچه هاش. خیلی هم برای من زحمت کشیدن. گفتن این موضوعات باعث نشه که برداشت بدی ازشون بشه.  [تصویر:  53258zu2qvp1d9v.gif]

آرمین چقد شبیه من نوشتی! ولی درجه ی تو زیادتره. من فکر میکردم وضعیت خودم خیلی بده.

همین دیروز بود فکر کنم برای یکی داشتم مینوشتم توی این کارا از سنم عقبتر موندم! 

مثلا دوستام توی مسافرت رفتن یا توی یه شهر دیگه بودن خیلی بهترن. بدون استرس. ولی من میترسم ازینکارا کنم.



جهت تخلیه ی اطلاعات هم بپرسم پدر رزمنده بودن؟

نقل قول: میگم افرا از وقتی رفته سر کار خیلی کم رنگ شده.  [تصویر:  45.gif]


افرا فقط میخونه  Gigglesmile حواسش هست.

. . . . . .

پشتکار عزیز که سبک خاص خودشو داره. نوشته ی کوتاه و مختصر.

اورژانس هم بعضی وقتا کسی نیست. نمیشه تکیه گاه همیشه یه چیز باشه .

علت همه چیز رو خودت نوشتی چیزی نموند. ماها حساس تریم و باید خیلی مراقب باشیم.

من که 90 درصد اورژانسی شدنام تقصیر خودمه.

مثلا میدونم که نباید فلان جا برم ولی بازم میرم میگم چیزی نمیشه!

. . . . . . . 

اعتماد به نفس و اراده.........

در تعریف علمی اعتماد به نفس گفته شده من زمانی اعتماد به نفس دارم که معتقد باشم از عهده ی انجام کاری بر میام. 

روی توانستن و نتوانستن تمرکز شده.

و از طرف دیگه کسی که معتقده از پس انجام کاری بر نمیاد یعنی اعتماد به نفس منفی داره.

تحقیقات نشون میده که (منبعش رو یادم نیست) که درصد خیلی زیادی از معتادین معتقدن که هروقت خواستن میتونن ترک کنن!

و این خوده اعتماد به نفس کاذبه.

یعنی شخص معتاد به خودش مطمئنه که هروقت بخواد میتونه ترک کنه و به همین نسبت اراده برای ترک کم میشه.

اصلا قصد واقعی برای ترک نداره!

این طرز فکر فرایند ترک کردن رو کلا نابود میکنه.


در سایر اعتیاد ها هم به همین صورته.

صحبتی که یکی از دوستان داشت این بود که ممکنه این اخرین باری باشه که اینکارو کنیم. ممکنه دیگه نتونیم ترک کنیم چون اصلا نیستیم!

اینکه اقا شهریار در اورژانس به مراتب یاد مرگ رو گوشزد میکنن هم چنین تاثیری داره که اون اعتماد به نفس کاذب از بین بره.

یه جور عدم تعادل ویرانگر برای خودمون درست کردیم.

اعتماد به نفس اضافی! عزت نفس کم!(خود دوستی کم) اراده ی ضعیف (به علت شکست های پی در پی)

53


. . . . . . .

پ.ن1 : تعداد روزامو باز از دست دادم باید برم از شادن خانم بپرسم Gigglesmile
چه درد مشترکی 
فک کنم وضعیت من از شماها داغون تره

مادری دارم که اینقدر محتاط و هم منزویه که کلا غیر از گفتن اینکه تو نمیتونی حرفی برا گفتن نداره از وقتی بچه به دنیا میاد بهش میگه نمیتونی تا وقتی میخوای یه موتور برونی ... از بس میترسه ، اصلا اینقد وحشتناکه وضعیتش نسبت به من که اصلا رنگی از اعتماد به نفس تو زندگیم از طرف اون ندارم ،،  سر همین جریان اوضاع خرابم اوایل نوجوانی فکری شده بودم دوستم گفت بخاطر اینه که خیلی دوستت داره ،، آخه چه دوست داشتنی Khansariha (60)

داداش بزرگتری دارم که کلا غیر از مسخره کردن و اذیت و دست انداختنم و توهین هیچی دیگه ازش ندیدم ، آنقد قیافه و چهرمو مسخره کرد که از عکاسی رفتن و کلا هر شکلی از دیده شدن وحشت داشتم ، منزوی و کمرو و عزت نفس هم نابود...
پدر هم عصبی و خیلی حضور کم در خانواده بخاطر شغلش
با این وجود از لحاظ درسی تو مدرسه آزمون کتبی نبود نمره عالی نداشته باشم ولی اگه بحث شفاهی سوال جواب دادن باشه و رفتن پای تابلو نمرم صفر 
برادرم تاوان نابود کردن وجود من رو داره میده ، صبح تا شب میره حمالی برا یه پاکت سیگار
کاری به مادرم ندارم این هم خودشون آسیب دیده از والدین شون هستن احتمالا ، سوادی هم نداره که درکی داشته باشه

فقط این وسط من موندم که با اینهمه زحمتی تو گذشته کشیدم و تجربه شغلی که دارم وقتی میرم مصاحبه شغلی اینقد خودمو کوچیک میدونم و نالایق ، هول میشم و میلرزم که اسم خودمم یادم میره ... درصورتی که بهترین گزینه  برا اون شغل هستم

از هر نظر بگید حداقلش معمولی هستم ولی بخاطر القات خونواده ، خودم رو یه آدم افلیج و بی عرضه میدونم
زشت نیستم ،ولی بخاطر تلقینای چندین ساله برادرم (که هشت سال هم از بزرگترن) ، من هنوز فکرم درگیر موضوع زشتی زیباییم که برا مرد اهمیت چندانی نداره هست

بدون اعتماد به نفس و عزت نفس زندگیم سخت میگذره علی رغم همه باارزشی
(1399 آذر 4، 18:41)افرا نوشته است: [ -> ]آرمین چقد شبیه من نوشتی! ولی درجه ی تو زیادتره. من فکر میکردم وضعیت خودم خیلی بده.

همین دیروز بود فکر کنم برای یکی داشتم مینوشتم توی این کارا از سنم عقبتر موندم! 

مثلا دوستام توی مسافرت رفتن یا توی یه شهر دیگه بودن خیلی بهترن. بدون استرس. ولی من میترسم ازینکارا کنم.

آره واقعا آدم از سنش عقب‌تر می‌مونه.
بعد می‌بینم پسر ۱۵ ساله تجربه‌هایی داره که من ۳۱ ساله ندارم. باید برم ازش یاد بگیرم. 22

باور کن چند ماه پیش از جلو قصابی رد میشدم. یه پسر 12-13 ساله رو دیدم داشت می‌رفت تو. ایستادم ببینم چی میشه. 22
ازش پرسید: گوشت داری. گفت: ندارم. پرسید: یعنی هیچی نداری؟ من گوشت می‌خوام. اینا چیه؟ گفت: فلانه و فلانه. پسره اومد بیرون رفت مغازه بغلی.
این قدر حسودیم شد. خوش به حالش این راحت میره خرید. اجازه داره از هر کدوم از مغازه‌ها خرید کنه و احتمالا کسی که این قدر بااعتماد به نفس صحبت می‌کنه قرار نیست دعوا بشه. Shy

اعتماد به نفس من هر چقدر هست، این رو تقسیم بر ۱۰۰ کن میشه اعتماد به نفس مادرم. 
فکر کن من تو خانواده‌ای بودم که یه پدر قدرت‌طلب حضور داشته و یه مادری که خودش هیچ اعتماد به نفسی نداره که بخواد یه ذره ازش رو به بچه‌اش بده.
این بچه از کجا اعتماد به نفس پیدا کنه؟ این وسط له میشه.


نقل قول: جهت تخلیه ی اطلاعات هم بپرسم پدر رزمنده بودن؟

نه. اصلا. 
اطلاعات دیگه هم خواستی بگو تا بگم.  4chsmu1



نقل قول: افرا فقط میخونه  Gigglesmile حواسش هست.

ما نوشته هم می‌خوایم.  Hanghead



نقل قول: اعتماد به نفس و اراده.........

در تعریف علمی اعتماد به نفس گفته شده من زمانی اعتماد به نفس دارم که معتقد باشم از عهده ی انجام کاری بر میام. 

روی توانستن و نتوانستن تمرکز شده.
.
.
.

ممنون از صحبت‌های زیبات.  Khansariha (18)
(1399 آذر 4، 19:59)Alireza98 نوشته است: [ -> ]با این وجود از لحاظ درسی تو مدرسه آزمون کتبی نبود نمره عالی نداشته باشم ولی اگه بحث شفاهی سوال جواب دادن باشه و رفتن پای تابلو نمرم صفر 

دقیقا عین خودتم.
یه جوری پنجاه رنگ عوض می‌کردم و یه جوری نیازمند دستشویی می‌شدم که هر کی نمی‌دونست فکر می‌کرد من ضعیف‌ترین شاگرد کلاسم. نه بهترین‌شون.  Hanghead


نقل قول: از هر نظر بگید حداقلش معمولی هستم 
تو معمولی نیستی و خیلی بالاتر از یه آدم معمولی هستی.  Khansariha (69)


علیرضا تو هم سخت گذروندی تو خانواده.
منم همین طور. سختی‌های من فقط اینایی که تعریف کردم نیست.  
احتمالا شما هم مثل من داستان‌های دیگری دارید و یه دل پر از درد. Hanghead
(1399 آذر 4، 11:47)آرمین نوشته است: [ -> ]پوریا عزیز خوش اومدی به جمع ما.  2uge4p4  برات روزهای پاکی رو آرزو میکنم. هر سوالی داشتی میتونی همین جا تو گروه مطرح کنی تا با همگروهی ها در موردش تعامل داشته باشیم. اگه مورد خاصی هم بود میتونی خصوصی بگی. 
امسال کنکوری هستی؟ انگیزه ات از رسیدن به پاکی چیه؟  Khansariha (18)

رضا رهجو عزیز خوش برگشتی به گروه.  Confetti  چی شد گروه رو ترک کردی؟  53258zu2qvp1d9v گفتی نظم بهم کمک کنه. نظرت چیه هر شب گزارش موارد روزانه ات رو بنویسی تا کم کم عادت های کمک کننده در تو نهادینه بشه؟ ضمنا همین نماز و ورزش و ... برای هر کدوم اینجا تاپیک داریم. وقتی منظم و هر روز درشون اعلام وضعیت کنی راه برات هموارتر میشه. Khansariha (69)

میگم افرا از وقتی رفته سر کار خیلی کم رنگ شده.  45

فرید اوضاع خوبه؟

خداقوت میگم به زندگی آزاد به حامدحامد به همساده و رهگذر بابت زحماتی که برای گروه مون میکشن. دوست تون داریم.  Khansariha (96)

با عرض سلام 
اولا بابت خوش آمدگویی گرمتون بی نهایت سپاس گزارم 
من دقیقا 6 سال هستش که گرفتار این درد هستم سال های اول اصلا نمی دونستم ضرر داره و سایر مواردی که خودتون مطلع هستید ولی سه سال آخر 
واقعا افسرده و بی انگیزه شدم حتی از نظر تحصیلی هم افت کردم و به زور می خوندم 
امسال در موردش یه مفدار تحقیق کردم و تمامی عوارضی رو که توی منابع معتبر بیان شده بود رو در خودم دیدم و واقعا تصمیم گرفتم که یه چاره ای پیدا کنم
2 بار اراده کردم برای ترک این درد بزرگ 
بار اول دقیقا 23 روز پاک بودم و کلا دست از نگاه کردن به فیلم های ...... برداشته بودم تا اینکه متاسفانه بعد 23 روز دوباره شروع کردم به نگاه کردن و بعد از چند روز دوباره احساس گناه و پشیمانی بهم دست داد و واقعا تو این 23 روز کاملا حس می کردم که جسم و روحم خیلی بهبود پیدا کرده از هر نظری.
بار دوم تصمیم گرفتم و کل فیلم ها و هر اثری که من رو به این مسیر سوق بده رو کلا پاک کردم از ریشه و دقیقا از 20 آبان ماه تا به الان خداروشکر پاکم 
ولی خودم گزارش نمی کنم که ثبت بشه و خواهشا ثبتش نکنید واسه پروفایلم 
این ماه تولدمه و می خوام از یه روز خاص گزارش رو شروع کنم.
یه مشکل اساسی درسته انجام نمی دم ولی در طول روز هی به ذهنم این مورد برمی گرده و کلا تحت فشار هستم و می خوام کلا از ذهنم هم بیرون بره تا احساس پاکی بیشتری بکنم (کسی راه حل و یا پیشنهادی اگه داره حتما مطرح کنه خیلی خوشحال میشم)
در مورد کنکور هم عرض کنم خدمتتون که بله (امسال کنکوری هستم) و به خاطر همین زیاد نت نمی یام و احتمالا اگر شروع به اعلام وقعیت کنم هفتگی این کار رو انجام بدم.
یه سؤال: چقدر زمان می بره که تمامی اثرات این مشکل بعد از ترک کلا از بین بره چه روحی چه جسمی و چه ذهنی؟؟ 
از تمامی عواملی که این سایت رو راه اندازی کردن تشکر می کنم و از درگاه الهی براتون آرزوی سلامتی رو دارم 
همین طور اعضای گروه انشالله همگی همیشه شاد و سلامت باشید 
ارادتمند شما پوریا 
(شب و روزگار بر همه خوش)
نقل قول: نه. اصلا. 

اطلاعات دیگه هم خواستی بگو تا بگم.  [تصویر:  4chsmu1.gif]
Gigglesmile
نقل قول: دقیقا عین خودتم.

یه جوری پنجاه رنگ عوض می‌کردم و یه جوری نیازمند دستشویی می‌شدم که هر کی نمی‌دونست فکر می‌کرد من ضعیف‌ترین شاگرد کلاسم. نه بهترین‌شون.  [تصویر:  hanghead.gif]
بعضی معلما یا اساتید متوجه این موضوع میشن و سعی میکنن کمک کنن.

معمولا بداخلاق ترین معلمای من اینکارو میکردن میگفتن باید بیای شفاهی جواب بدی. میفهمیدن بلدم و جواب نمیدم.

ولی توی دانشگاه دومم استاد روانمون یه حالت سادیسمی داشت ازین حالتم سو استفاده میکردم واقعا عذابم میداد. یه بار اینقد اذیتم کرد از کلاس

رفتم بیرون در رو هم کوبیدم .

ادم یه مدتی نیاز داره تا این مشکلات رو حل کنه. با ارامش. نه با زور.

الان دیگه خداروشکر خوب شدم.توی دانشگاه سومی دیگه خودم راحت کنفرانس میدم یا استاد میشینه کامل توضیح میدم 1 ساعت یا 2 ساعت و

استاد پولشو میگیره! Khansariha (13)

باید بدونیم اینکه روش کار کنیم خیلی ارزش داره.

متاسفانه برای ازدواج هم خانما به اعتماد به نفس و دل و جرات پسر خیلی نگاه میکنن .این حالت هم برای پسر بده هم دختر.

برای پسر بده چون از کسایی که ازش ضعیفترن هم عقب میمونه.

برای دختر بده چون اخرش یه طبل توخالی گیرش میاد!
البته بدی هاش رو گفتم خوبی هاش رو هم بگم.

آدلر توی نظریاتی که داشت تاکید زیادی روی عقده ی حقارت داشته. (کلمه ی عقده بی ادبی نیست Gigglesmile )

مایی که احساس ضعف میکنیم ممکنه در بعضی موارد دیگه در جهت جبران پیشرفت خیلی زیادی داشته باشیم.

مثلا من به خاطر این ضعفام خیلی ورزش میکردم و قدرت بدنیم بر خلاف سایز متوسطم خیلی زیاد بود. توی کشتی با 14 کیلو سنگینتر از خودم 

در میوفتادم تازه بدنم گرم میشد Khansariha (13)  

جایی احساس ضعف میکردم به قدرت بدنیم تکیه میکردم. و در اخر این احساس ضعف روانی رو رفع کردم .

این نظریه توضیح زیاد داره خیلی طولانی میشه.
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110 111 112 113 114 115 116 117 118 119 120 121 122 123 124 125 126 127 128 129 130 131 132 133 134 135 136 137 138 139 140 141 142 143 144 145 146 147 148 149 150 151 152 153 154 155 156 157 158 159 160 161 162 163 164 165 166 167 168 169 170 171 172 173 174 175 176 177 178 179 180 181 182 183 184 185 186 187 188 189 190 191 192 193 194 195 196 197 198 199 200 201 202 203 204 205 206 207 208 209 210 211 212 213 214 215 216 217 218 219 220 221 222 223 224 225 226 227 228 229 230 231 232 233 234 235 236 237 238 239 240 241 242 243 244 245 246 247 248 249 250 251 252 253 254 255 256 257 258 259 260 261 262 263 264 265 266 267 268 269 270 271 272 273 274 275 276 277 278 279 280 281 282 283 284 285 286 287 288 289 290 291 292 293 294 295 296 297 298 299 300 301 302 303 304 305 306 307 308 309 310 311 312 313 314 315 316 317 318 319 320 321 322 323 324 325 326 327 328 329 330 331 332 333 334 335 336 337 338 339 340 341 342 343 344 345 346 347 348 349 350 351 352 353 354 355 356 357 358 359 360 361 362 363 364 365 366 367 368 369 370 371 372 373 374 375 376 377 378 379 380 381 382 383 384 385 386 387 388 389 390 391 392 393 394 395 396 397 398 399 400 401 402 403 404 405 406 407 408 409 410 411 412 413 414 415 416 417 418 419 420 421 422 423 424 425 426 427 428 429 430 431 432 433 434 435 436 437 438 439 440 441 442 443 444 445 446 447 448 449 450 451 452 453 454 455 456 457 458 459 460 461 462 463 464 465 466 467 468 469 470 471 472 473 474 475 476 477 478 479 480 481 482 483 484 485 486 487 488 489 490 491 492 493 494 495 496 497 498 499 500 501 502 503 504 505 506 507 508 509 510 511 512 513 514 515 516 517 518 519 520 521 522 523 524 525 526 527 528 529 530 531 532 533 534 535 536 537 538 539 540 541 542 543 544 545 546 547 548 549 550 551 552 553 554 555 556 557 558 559 560 561 562 563 564 565 566 567 568 569 570 571 572 573 574 575 576 577 578 579 580 581 582 583 584 585 586 587 588 589 590 591 592 593 594 595 596 597 598 599 600 601 602 603 604 605 606 607 608 609 610 611 612 613 614 615 616 617 618 619 620 621 622 623 624 625 626 627 628 629 630 631 632 633 634 635 636 637 638 639 640 641 642 643 644 645 646 647 648 649 650 651 652 653 654 655 656 657 658 659 660 661 662 663 664 665 666 667 668 669 670 671 672 673 674 675 676 677 678 679 680 681 682 683 684 685 686 687 688 689 690 691 692 693 694 695 696 697 698 699 700 701 702 703 704 705 706 707 708 709 710 711 712 713 714 715 716 717 718 719 720 721 722 723 724 725 726 727 728 729 730 731 732 733 734 735 736 737 738 739 740 741 742 743 744 745 746 747 748 749 750 751 752 753 754 755 756 757 758 759 760 761 762 763 764 765 766 767 768 769 770 771 772 773 774 775 776 777 778 779 780 781 782 783 784 785 786 787 788 789