(1399 دي 5، 20:29)حامدحامد نوشته است: [ -> ]مقداری ترس هم دارم. چون در بین خانوادهام و بعضی دوستان و آشنایان، چند مورد جدایی بوده متاسفانه و این، منو بیشتر نگران میکنه.
این ترس که میگی تا یه اندازهایش درسته.
همین دیروز رفتم ضمانت بانکی دوستم برای وام ازدواجش. ازدواج دومش.
۳ سال پیش با یه خانم ازدواج کرد. ۶ ماهی صرفا عقد بودن و اصلا سر خونه زندگی هم نرفتن.
اون خانم خوب از آب در نیومد و همون سر ۶ ماه رفتن دادگاه. اون خانم یهو عوض شد.
اون خانم راضی نمیشد به طلاق مگر اینکه بهش پول کلان داده بشه.
بعد از ۳ سال، بالاخره با سیصد میلیون راضی شد و دوستم طلاقش داد.
این ترسها هست.
اما دلیلش نمیشه که کلا بیخیال ازدواج شد.
بالاخره باید توکل کرد به خدا و اقدام کرد.
تا کی مجردی؟ مگه چقدر عمر میکنیم؟
حامد جان من یه سلسله فایل صوتی گوش دادم در مورد ازدواج از استاد محمد شجاعی در مورد همین ازدواج و معیار های اون هست
پیشنهاد میکنم حتما تهیه کنی و گوش بدی خیلی خیلی مفید هست
البته چون با یک مبلغ کم (فکر کنم 10 هزار تومان) به فروش میرسونن فکر میکنم راضی نباشن رایگان اینجا قرار بدم
این سایتشونه : montazer.ir
(1399 دي 5، 20:32)حامدحامد نوشته است: [ -> ]یکی از دغدغههام هم سلامتی تو هستش آرمین.
آرمین، دوستِ ندیدهام، این چیزایی که در مورد خودت میگی که درد داری و تواناییت چطوره و خوابت اینطوره و ...، اینا نگرانم میکنه.
لطف داری داداش بزرگوارم.
الهی که همیشه تنت سلامت باشه و حال دلت خوب.
(1399 دي 5، 20:33)آرمین نوشته است: [ -> ]برنامهها و روال زندگیت جوریه که با خانمها اصلا مواجه نشدی؟
آره آرمین. تقریباً اینطوریه. ولی خدا بزرگه. همچین دستبسته هم نیستم. دارم تلاش میکنم انشاءالله نتیجه میگیرم.
نقل قول: اتفاقا من هم چنین حسی نسبت به کارم دارم.
خیلیها از خداشونه یه کار دولتی داشته باشن. صبح برن و بعدازظهر بیان خونه. حقوقشون رو هم آخر ماه بریزن حسابشون. بدون نگرانی.
اما این چیزی نیست که من رو خوشحال کنه. وقتی حس مفید بودن ندارم من خوشحال نیستم. حقوق به چه درد من میخوره.
(البته حقوقش هم اون قدرها نیست ها. خیلی شغلهای آزاد دیگه هست که چند برابر در میارن.)
یه بار یه جا خوندم نوشته بود شغلی رو انتخاب کنید که اگر حقوقی هم در کار نبود با انگیزه اون کار رو انجام بدید
کار باید طوری باشه که آدم هم دوست داشته باشه هم حس مفید بودن بهش دست بده هم اینکه جای پیشرفت داشته باشه
(1399 دي 5، 20:34)حامدحامد نوشته است: [ -> ]آره درسته زندگی جان. معیارهام اتفاقاً زیاد و سختگیرانه است و چون باعث شده به خاطر این معیارها، از ازدواج باز بمونم، دارم تلاش میکنم معیارهامو تعدیل کنم.
به نظرم معیارها رو باید اولویتدهی کنیم.
یعنی مثلا اگه ۲۰ تا معیار داریم، اونها رو شماره بزنیم و به ترتیب بدونیم کدومها مهمتر هستن.
برای من:
اخلاق هست.
بعدش خانواده.
پول نیست. تحصیلات دانشگاهی نیست. زیبایی نیست.
اینها باشه خیلی خوبه. اما بعد از اون دو تای بالا.
من وقتی بدونم اولویت شماره یک و دو و سه چی هست، اگه چهارمی محقق نشد ناراحت نیستم. چون سه تای اصلیتر من محقق شده.
(1399 دي 5، 20:38)زندگی آزاد نوشته است: [ -> ]حامد جان من یه سلسله فایل صوتی گوش دادم در مورد ازدواج از استاد محمد شجاعی در مورد همین ازدواج و معیار های اون هست
پیشنهاد میکنم حتما تهیه کنی و گوش بدی خیلی خیلی مفید هست
البته چون با یک مبلغ کم (فکر کنم 10 هزار تومان) به فروش میرسونن فکر میکنم راضی نباشن رایگان اینجا قرار بدم
این سایتشونه : montazer.ir
ممنون زندگی جان. اتفاقاً این چیزها رو خیلی پیگیری میکنم. مثلاً صحبتهای دکتر شاهین فرهنگ رو پیگیری میکنم یا جلسات یه روانشناس اصفهانی مربوط به بهزیستی اصفهان.
ممنون که معرفی کردی. حتماً دوست دارم و پیگیری میکنم.
(1399 دي 5، 20:41)زندگی آزاد نوشته است: [ -> ]نقل قول: اتفاقا من هم چنین حسی نسبت به کارم دارم.
خیلیها از خداشونه یه کار دولتی داشته باشن. صبح برن و بعدازظهر بیان خونه. حقوقشون رو هم آخر ماه بریزن حسابشون. بدون نگرانی.
اما این چیزی نیست که من رو خوشحال کنه. وقتی حس مفید بودن ندارم من خوشحال نیستم. حقوق به چه درد من میخوره.
(البته حقوقش هم اون قدرها نیست ها. خیلی شغلهای آزاد دیگه هست که چند برابر در میارن.)
یه بار یه جا خوندم نوشته بود شغلی رو انتخاب کنید که اگر حقوقی هم در کار نبود با انگیزه اون کار رو انجام بدید
کار باید طوری باشه که آدم هم دوست داشته باشه هم حس مفید بودن بهش دست بده هم اینکه جای پیشرفت داشته باشه
آفرین. حرف خوب زدی.
استعداد + علاقه
این دو تا خیلی مهمن.
کار ما باید تو این راستا باشه.
وگرنه نه پیشرفت (به اندازه لازم) میکنیم و نه حال خوبی داریم.
ما به این دنیا نیومدیم که مثل کارگر کار کنیم و صبحمون رو شب کنیم.
وقتی قراره من ۸ ساعت ۱۰ ساعت ۱۲ ساعت هر روز صرف کاری کنم، آیا اون کار نباید کاری باشه که حال خوب به من بده؟ در راستای استعداد و علاقهام باشه؟
مگه ما چند بار تو این دنیا زندگی میکنیم؟
(1399 دي 5، 20:43)زندگی آزاد نوشته است: [ -> ]خوب وقت پذیرایی از خودتون هست
چون دوستان همه نیومدن میتونید هر چند تا که دوست داشتی نوش جان کنید
به به.
خوشمزهجات امشب هم رسید.
هم شیرینی داریم هم میوه.
من که اصلا نگران چاقی نیستم. چون میدونم که نمیشم.
ممنون زندگی جان.
خیلی حال میده بعضی ها هر چی میخورند چاق نمیشند
منم همینطور هستم
بعضی وقتا رفیقای چاقم منو میبینن حرسشون در میاد
مخصوصا خانوما که همش تو فکر رژیم هستن
چه پذیراییهای خوشمزهای. دمت گرم زندگی جان.
(1399 دي 5، 20:46)آرمین نوشته است: [ -> ]استعداد + علاقه
این دو تا خیلی مهمن.
کار ما باید تو این راستا باشه.
وگرنه نه پیشرفت (به اندازه لازم) میکنیم و نه حال خوبی داریم.
کاری که من الان دارم انجام میدم پشتیبانی نرمافزار هست و همین طور آموزش نرمافزار.
تو جایگاه خودم خیلی مفیدم. خیلی خیلی مفیدم.
خیلی بعیده یکی جای من بشینه و طوری که من کار میکنم کار کنه. جوری که من پیگیر حل مشکلات هستم اون پیگیر حل مشکلات باشه. جوری که من به بقیه با حوصله و دلسوزی و وقت گذاشتن، آموزش میدم اون هم آموزش بده.
از نظر مفید بودن در حالت کلی مفیدم.
اما با توجه به استعدادهایی که تو وجودم هست، به نظرم
خودم مفید نیستم.
اون کار برای من نیست.
من برای چیز دیگهای خلق شدم.
این بدون تعارف شبکه دو رو دارم نگاه میکنم. مصاحبه با دوست صمیمی حاج قاسمه. خیلی جالبه.