کانون

نسخه‌ی کامل: آرشیو گروه "رهروان پاکی" (گروه آقایان) (غیر فعال)
شما در حال مشاهده‌ی نسخه‌ی متنی این صفحه می‌باشید. مشاهده‌ی نسخه‌ی کامل با قالب بندی مناسب.
دیوار جان سه صفحه ای که آوردی خیلی قشنگ شرح داده وضعیت ما ها رو.

اون بخشی که در مورد انکار صحبت می کرد خیلی برای من جالب بود.
این رو من قطعا تجربه کرده ام.

وقتایی که بعد از شکست، رفتم عمیقا فکر کنم برای حل مشکلم،
خیلی برام سخت بوده که به مشکل اصلیم فکر کنم.

بلکه این جور مواقع معمولا ذهنم می پره سر مشکلات دیگه ....

مثال می زنم.
من سریالی شده بودم.
بعد از چند روز پاکی به این نتیجه می رسم که باید چاره کنم.
تصمیم می گیرم که فکر کنم.

کاغذ و قلم می آرم و همه چی رو آماده می کنم.
بعد سوالی که بهش می پردازم اینه که چرا من دارم درس می خونم؟ 17 

چرا آخه؟ دقیقا همون انکار ... شاید این احمقانه بیاد، اما اتفاق می افته معمولا ...

این جور مواقع خیلی باید هوشمندانه عمل کنیم.
اصلا نباید بریم سمت این که خیلی بنیادی عمل کنیم. بلکه سعی کنیم از سطح شروع کنیم.

ذهن ما این جور مواقع آب گل آلود و متعفنیه که اصلا زورمون نمی رسه دستمون رو توش ببریم و آشغال های اصلی رو دربیاریم.

بهتره که از سطح لایروبی کنیم. حتی اگر فکر کنیم که این کار خیلی بنیادی نیست. این کار کمک می کنه که آب تمیز تر بشه و بشه که بعد ها عمیق تر کار کرد.
سلام؛ آره عاشق، انکار باعث میشه که از واقعیت ها فاصله بگیریم.
واقعیت هایی که بعضی هاشون معلومه و بعضی هاشون نا مشخص شده برامون.
در مسیر بهبودی پذیرش واقعیت خیلی مهمه.


نقل قول: اصلا نباید بریم سمت این که خیلی بنیادی عمل کنیم. بلکه سعی کنیم از سطح شروع کنیم.


این قسمت متوجه نشدم. منظورت از سطح شروع کردن چیه؟

---


نقل قول: سو استفاده کردن از غریزه طبیعی سکس به منظور اهداف غیر عادی، حساسیت ما را به این ارتباط افزایش می دهد تا اینکه حتی یک فکر یا نگاه ساده، اجبار را به وجود می آورد.


این همیشه برام سوال بود؛ اینکه چطور بعضی ها براحتی در جمع هایی که دخترها بصورت ظاهر خیلی نا مناسب هستن، حضور پیدا می کنند.
چطور یه فیلمی که صحنه های عاشقانه یا حتی شاید فیلم هایی که صحنه های اروتیک رو دارن به راحتی نگاه میکنند.
که با این جمله و همچنین شنیدن یه مشارکت تقریبا قانع شدم.
(1398 مرداد 14، 23:19)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ]
نقل قول: راستش فکر می کنم اشتباهه فکر کنید که با ازدواج مشکل خ.ا حل میشه. تو همین تاپیک و سایر گروه های ترک میبینید که چقدر آدم متاهل هستش. منم وقتی ازدواج کردم مطمئن بودم که این بساط جمع میشه ولی فقط دو سه ماه نعطیل بود دوباره برگشتم به همین قضیه، که متاسفانه تو ازدواج هم تاثیر خوبی نداره.

راستش داداش من کاملا باهات موافقم.
ازدواج راه خلاصی از خ.ا نیست ...

اما اگر آدم از حال و هوای خ.ا بیاد بیرون ...
مثلا تا یه مدت خوبی پاک باشه ...
بعدش ازدواج خیلی می تونه کمک کننده باشه.


بالاخره با ازدواج راهی برای ارضای نیاز جنسی غیر از خ.ا بوجود می آد.
درسته اون هم داستان های خودش رو داره.

مثلا ممکنه همسر آدم سرد مزاج باشه و خود آدم گرم مزاج ...
که در این صورت می شه با تغذیه و ... این مسئله رو حل کرد.
یا این که مثلا نیازه آدم یه آموزش هایی ببینه که بتونه رابطه ی خوبی رو با همسرش تجربه کنه.

منظورم اینه که بعد از ازدواج هم خیلی داستان ها وجود داره.
این جوری نیست که آدم خیالش راحت بشه ...
اما اگر این داستان هایی که گفتم به نتیجه برسن، ازدواج می تونه به ترک کمک کنه (البته به شرطی که آدم توی ترک خ.ا به حالت پایداری رسیده باشه)

یه مسئله ی دیگه در مورد شخص من این هست که یکی از علت های خ.ا برای من تنهاییه.
ازدواج اگر بتونه من رو از تنهایی در بیاره، اون وقت خیلی می تونه کمک کنه بهم ...

نمی دونم داداش شما که تجربه داری کمک کن اگر دارم اشتباه می کنم. 302


ببخش که با تاخیر جواب میدم. دقیقا موافقم که با ازدواج راهی برای ارضای درست نیازهای جنسی به وجود میاد و شاید واقعا مشکل رو حل کنه. مشکل من خودِ خ.ا نبود مشکل من علاقه به تصاویر پورنوگرافیک بود، این ربطی به ازدواج نداره یعنی ازدواج هم که بکنی وقتی به چنین چیزی اعتیاد پیدا کنی دوست داری ببینی و ببینی و مشکلت حل نمی شه.  آره ازدواج آدم رو از تنهایی خارج می کنه و این خیلی کمک می کنه به ترک.
(1398 مرداد 18، 12:03)دیوار نوشته است: [ -> ]سلام؛ آره عاشق، انکار باعث میشه که از واقعیت ها فاصله بگیریم.
واقعیت هایی که بعضی هاشون معلومه و بعضی هاشون نا مشخص شده برامون.
در مسیر بهبودی پذیرش واقعیت خیلی مهمه.


نقل قول: اصلا نباید بریم سمت این که خیلی بنیادی عمل کنیم. بلکه سعی کنیم از سطح شروع کنیم.


این قسمت متوجه نشدم. منظورت از سطح شروع کردن چیه؟

---


نقل قول: سو استفاده کردن از غریزه طبیعی سکس به منظور اهداف غیر عادی، حساسیت ما را به این ارتباط افزایش می دهد تا اینکه حتی یک فکر یا نگاه ساده، اجبار را به وجود می آورد.


این همیشه برام سوال بود؛ اینکه چطور بعضی ها براحتی در جمع هایی که دخترها بصورت ظاهر خیلی نا مناسب هستن، حضور پیدا می کنند.
چطور یه فیلمی که صحنه های عاشقانه یا حتی شاید فیلم هایی که صحنه های اروتیک رو دارن به راحتی نگاه میکنند.
که با این جمله و همچنین شنیدن یه مشارکت تقریبا قانع شدم.

من خیلی آدم ها رو هم دیدم که حتی پورن میبینن ولی مثل من گرفتارش نمیشن، خوب اونا فرایند ذهنیشون اینه که میتونن این خلاف کوچیک رو هم بکنن ولی وابسته نشن ولی ذهن من جوری طراحی شده که وابسته اش میشم و نمی تونم بذارمش کنار و بهم فشار میاره. این به این معنی نیست که اونا آگاه نیستن و من آگاه هستم، فرایند های ذهنیمون فرق می کنه. فرایند های ذهنی او رو به سمت اعتیاد نمی بره ولی من رو میبره.
(1398 مرداد 18، 23:29)soshians نوشته است: [ -> ]من خیلی آدم ها رو هم دیدم که حتی پورن میبینن ولی مثل من گرفتارش نمیشن، خوب اونا فرایند ذهنیشون اینه که میتونن این خلاف کوچیک رو هم بکنن ولی وابسته نشن ولی ذهن من جوری طراحی شده که وابسته اش میشم و نمی تونم بذارمش کنار و بهم فشار میاره. این به این معنی نیست که اونا آگاه نیستن و من آگاه هستم، فرایند های ذهنیمون فرق می کنه. فرایند های ذهنی او رو به سمت اعتیاد نمی بره ولی من رو میبره.

بله این درسته. تو اعتیاد به پورن یه سری معتادش میشن؛ یه سری ازش میگذرن.  من هم ازش نگذشتم و بصورت اعتیاد در اومد. میتونه ساختار مغز باشه، میتونه بخاطر سن کم باشه، و میتونه به خاطر دلایل دیگه باشه.ولی این دلیل نمیشه که کسی که میبینه و ازش میگذره از شهوت آسیب ندیده یا نمیبینه (شهوت نه الزاماً پورن). ولی من امروزه مشکلم فقط پورن و خودارضایی نمیبینم. شهوت توی من بصورت مشکل در اومده. همین.
نقل قول: ببخش که با تاخیر جواب میدم. دقیقا موافقم که با ازدواج راهی برای ارضای درست نیازهای جنسی به وجود میاد و شاید واقعا مشکل رو حل کنه. مشکل من خودِ خ.ا نبود مشکل من علاقه به تصاویر پورنوگرافیک بود، این ربطی به ازدواج نداره یعنی ازدواج هم که بکنی وقتی به چنین چیزی اعتیاد پیدا کنی دوست داری ببینی و ببینی و مشکلت حل نمی شه.  آره ازدواج آدم رو از تنهایی خارج می کنه و این خیلی کمک می کنه به ترک.

مشکل من هم شخصا پ-و-ر-نه

به نظر من اگر روابط سالم با همسر مثل آب شیرین بمونه، خ.ا مثل آب شوره، پ-و-ر-ن اما مثل آب متعفن و گل آلود و کثیف و چرکین ....
البته خود این فیلم ها هم انواع و اقسام دارن، بعضی هاشون دیگه مثل سم مهلک می مونن که کل مغز رو یه بار دیدنشون هم نابود می کنه ...
و کم کم از آدم یه متجاوز جنایت کار می سازن ...

این فیلم ها چه بخوای چه نخوای روی ذهن آدم و ناخودآگاهش اثر می ذاره.
حتی اگر آدم بهشون معتاد نشه ... حتی اگر یه بار نگاه کنه ....

کلا اگر انسان وقتی صحنه ای رو با لذت نگاه نگاه کنه، اون صحنه توی ذهنش به عنوان یه خاطره ی مهم بارگزاری می شه.
وقتی این فیلم ها و خ.ا با هم توامان می شن، باعث می شه چشم و ذهن اون صحنه ها رو ثبت کنه و توی قسمت های مهم مغز قرارش بده ...

همین هست که پ-و-ر-ن به راحتی می تونه دیدگاه ما رو در مورد زندگی عوض کنه ...

بعد از مدت کوتاهی نگاه ما به همه چیز جنسی می شه،
پریروز یه پسر کوچیک رو با مادرش تنها دیدم توی قطار که با هم بازی می کردن، فورا ذهنم رفت سمت مسائل جنسی
یه ذهن معمولی سالم هیچ وقت این طوری نیست. همون جا فهمیدم که چقدر ذهنم رو خراب کرده ام این سال ها ...
و چقدر هنوز فاصله دارم تا یه ازدواج سالم ....

این مسئله چیزی هست که شاید با زمان هم حل نشه، چون دیگه جزوی از شخصیت و ذهنیت ما شده بعد از این همه سال....

چطور می شه این رو عوض کرد؟ چطور می شه این قسمت کثیف از شخصیت و ذهنیتمون رو کلا نابود کرد؟

سوال مهمیه ... من واقعا هنوز براش پاسخی ندارم .... اما باید تمرینی باشه، راهی باشه که زود تر ذهنمون درمان بشه
(1398 مرداد 18، 12:03)دیوار نوشته است: [ -> ]سلام؛ آره عاشق، انکار باعث میشه که از واقعیت ها فاصله بگیریم.
واقعیت هایی که بعضی هاشون معلومه و بعضی هاشون نا مشخص شده برامون.
در مسیر بهبودی پذیرش واقعیت خیلی مهمه.


نقل قول: اصلا نباید بریم سمت این که خیلی بنیادی عمل کنیم. بلکه سعی کنیم از سطح شروع کنیم.


این قسمت متوجه نشدم. منظورت از سطح شروع کردن چیه؟


ببین منظورم ساده است ...
ما معمولا با مشکلات زیاد و مختلفی دست و پنجه نرم می کنیم.
به خودمون میایم و می بینیم که محصور شدیم بین ده ها مشکل و سوال مختلف
راهی برای فرار پیدا نمی کنیم، اعتماد به نفسش رو هم نداریم که به مشکلات حمله کنیم.
ذهنمون می شه یه کلاف تو هم که نمی دونیم از کجا باید شروع کرد، مثل یه توده ی سرطانی که نمی شه بهش دست زد.

بذار با مثال توضیح بدم اما حرفم فراتر از این مثال ساده است.

یه فردی رو در نظر بگیر که مشکل خانوادگی داره
توی درس و دانشگاه هم به مشکل خورده
می خواد یه کار جدید هم راه بندازه و از بیکاری دربیاد اما استرس داره بازم شکست بخوره

توی خانواده تحقیر میشه، احساس عقب موندگی از دوستاش رو داره، با قیافه اش هم مشکل داره، مو هاش شروع به ریزش کردن،
با خ.ا و پ-ور-ن هم درگیره ...


وقتی که می شکنه، لحظاتی آرامش (کمتر از یک ربع) و دوباره تمام این مسائل تو ذهنش مثل یه کابوس می چرخن و تنهای کاری که می تونه بکنه اینه که به هیچ چیزی فکر نکنه ...

این همون حوض گلالودی هست که گفتم، این فرد اصلا جرعت نمی کنه دست بکنه توی حوض، اینقدر که گل آلود و کثیف به نظر می رسه ....


راهکار این جا به نظر اینه که قدم های خیلی ریز به سمت بهتر شدن برداره ... کارهایی خیلی سطحی ...
این اصلا معنی همون چیزی هست که تو می گی: پاکی فقط برای امروز.... قدم های خیلی کوچیک (اما محکم)‌ به سمت پاکی ...
می خوام بیست و چهار ساعت پاک بمونم، ولی برای این بیست و چهار ساعت حاضرم هر کاری بکنم، هر کاری که پاکی حفظ بشه.

این جور مواقع بدترین کار تصمیم بلند پروازانه گرفتنه ...
تصمیم کوچیک بگیریم و پاش بایستیم.
حل مشکلات اصلی و بنیادین رو هم بسپاریم به آینده، بسپاریمشون به خدا و نیروی برتر و ....
(1398 مرداد 19، 13:00)عاشق فاطمه زهرا نوشته است: [ -> ]
نقل قول: ببخش که با تاخیر جواب میدم. دقیقا موافقم که با ازدواج راهی برای ارضای درست نیازهای جنسی به وجود میاد و شاید واقعا مشکل رو حل کنه. مشکل من خودِ خ.ا نبود مشکل من علاقه به تصاویر پورنوگرافیک بود، این ربطی به ازدواج نداره یعنی ازدواج هم که بکنی وقتی به چنین چیزی اعتیاد پیدا کنی دوست داری ببینی و ببینی و مشکلت حل نمی شه.  آره ازدواج آدم رو از تنهایی خارج می کنه و این خیلی کمک می کنه به ترک.

مشکل من هم شخصا پ-و-ر-نه

به نظر من اگر روابط سالم با همسر مثل آب شیرین بمونه، خ.ا مثل آب شوره، پ-و-ر-ن اما مثل آب متعفن و گل آلود و کثیف و چرکین ....
البته خود این فیلم ها هم انواع و اقسام دارن، بعضی هاشون دیگه مثل سم مهلک می مونن که کل مغز رو یه بار دیدنشون هم نابود می کنه ...
و کم کم از آدم یه متجاوز جنایت کار می سازن ...

این فیلم ها چه بخوای چه نخوای روی ذهن آدم و ناخودآگاهش اثر می ذاره.
حتی اگر آدم بهشون معتاد نشه ... حتی اگر یه بار نگاه کنه ....

کلا اگر انسان وقتی صحنه ای رو با لذت نگاه نگاه کنه، اون صحنه توی ذهنش به عنوان یه خاطره ی مهم بارگزاری می شه.
وقتی این فیلم ها و خ.ا با هم توامان می شن، باعث می شه چشم و ذهن اون صحنه ها رو ثبت کنه و توی قسمت های مهم مغز قرارش بده ...

همین هست که پ-و-ر-ن به راحتی می تونه دیدگاه ما رو در مورد زندگی عوض کنه ...

بعد از مدت کوتاهی نگاه ما به همه چیز جنسی می شه،
پریروز یه پسر کوچیک رو با مادرش تنها دیدم توی قطار که با هم بازی می کردن، فورا ذهنم رفت سمت مسائل جنسی
یه ذهن معمولی سالم هیچ وقت این طوری نیست. همون جا فهمیدم که چقدر ذهنم رو خراب کرده ام این سال ها ...
و چقدر هنوز فاصله دارم تا یه ازدواج سالم ....

این مسئله چیزی هست که شاید با زمان هم حل نشه، چون دیگه جزوی از شخصیت و ذهنیت ما شده بعد از این همه سال....

چطور می شه این رو عوض کرد؟ چطور می شه این قسمت کثیف از شخصیت و ذهنیتمون رو کلا نابود کرد؟

سوال مهمیه ... من واقعا هنوز براش پاسخی ندارم .... اما باید تمرینی باشه، راهی باشه که زود تر ذهنمون درمان بشه

متاسفانه همین طوره، اعتیاد به پ. و. ر. ن از فیلم های معمولی شروع میشه ولی هر چه پیش بری ذهن چیزهای جدیدتر و پر ریسک تر میخواد، دیگه فیلم های معمولی آدمو ارضا نمی کنه میره سراغ گزینه های دیگه...  فیلم هایی که تماشاش تو کشورهای دیگه جرمه و کار بسیاری از معتادین به پ. و. ر. ن به زندان کشیده میشه. ولی شاید واقعا ازدواج یه کمک بزرگ باشه، وقتی ازدواج می کنی یه دلیل بزرگ تر پیدا می کنی، ولی از طرفی همیشه ترس اینو داری که زنت یا بچه ات از مشکلی که داری با خبر بشن، تو کتابی درباره ی اعتیاد به پ. و. ر. ن سرگذشت مردی رو میخوندم که وقتی داشته پ. و. ر. ن میدیده و خ. ا میکرده دخترش درو وا می کنه و میاد تو و اون صحنه رو میبینه، زنش طلاق میگیره و دخترش تا سال ها دچار نوعی مشکل روحی روانی میشه..  این قصه ها واقعا غم انگیزه..  کتاب های انگلیسی زیادی هست درباره ی ترک پ. و. ر. ن که قصه های این آدما رو روایت می کنه و خیلی تاثیر گذاره خوندنشون.
". وقتی پ. و. رن مصرف میکردم رازی کوچک و آلوده داشتم که همیشه مخفی نگهش می داشتم، همواره درباره ی آن احساس شرم میکردم و خودم را از دیگران دور می کردم.برده شده بودم.  اما حالا، وقتی هر بار تصمیم میگیرم که پ. و. ر. ن را استفاده نکنم واقعا احساس آزادی و با دیگران بودن می کنم، من تصمیم میگیرم و با نتایج تصمیم هایم رو به رو می شوم.  قطعا هر بار که از پ. و. ر. ن روی بر می گردانم سخت است اما احساسی که پس از این تصمیم می آید را بسیار دوست دارم"

از کتاب Porn Trap
(1398 مرداد 19، 17:29)soshians نوشته است: [ -> ]متاسفانه همین طوره، اعتیاد به پ. و. ر. ن از فیلم های معمولی شروع میشه ولی هر چه پیش بری ذهن چیزهای جدیدتر و پر ریسک تر میخواد، دیگه فیلم های معمولی آدمو ارضا نمی کنه میره سراغ گزینه های دیگه...  فیلم هایی که تماشاش تو کشورهای دیگه جرمه و کار بسیاری از معتادین به پ. و. ر. ن به زندان کشیده میشه. ولی شاید واقعا ازدواج یه کمک بزرگ باشه، وقتی ازدواج می کنی یه دلیل بزرگ تر پیدا می کنی، ولی از طرفی همیشه ترس اینو داری که زنت یا بچه ات از مشکلی که داری با خبر بشن، تو کتابی درباره ی اعتیاد به پ. و. ر. ن سرگذشت مردی رو میخوندم که وقتی داشته پ. و. ر. ن میدیده و خ. ا میکرده دخترش درو وا می کنه و میاد تو و اون صحنه رو میبینه، زنش طلاق میگیره و دخترش تا سال ها دچار نوعی مشکل روحی روانی میشه..  این قصه ها واقعا غم انگیزه..  کتاب های انگلیسی زیادی هست درباره ی ترک پ. و. ر. ن که قصه های این آدما رو روایت می کنه و خیلی تاثیر گذاره خوندنشون.

من هم قبلا توی نت در این مورد خونده بودم.
دخترهایی که پدراشون معتاد بودن به پ-و-ر-ن و بدون هیچ شرم و حیایی با صدای بلند توی خونه نگاه می کردن.

حتی فکر کردن به این اتفاق هم برای من دردناکه.


اون دختر معصوم که باباش باید براش یه تکیه گاه باشه، باید براش قهرمان باشه،
وقتی با این صحنه مواجه بشه، چه آینده ای خواهد داشت؟ 
خیلی وحشتناکه
سلام؛ ممنونم از هر سه تا تون؛
پست هاتون برام خیلی مؤثره. دمتون گرم.
--


نقل قول: راهکار این جا به نظر اینه که قدم های خیلی ریز به سمت بهتر شدن برداره ... کارهایی خیلی سطحی ...
 
عاشق قشنگ توضیح دادی ؛ متشکرم.
حتی به غیر این چیزی که گفتی؛ گاهی اوقات به غیر این افکار مدتی زندگیم بی خود گذشته. مثلاً من که تو برنامم یادگیری یه مبحث رو گذاشتم بعد از این مشکل نمیرم دنبال اون مبحث و با خودم میگم که چی بشه؟ در حالی که مسئله که چی رو در رابطه با این مبحث قبلا برای خودم حل کردم. پس چرا واسم بی خودی میشه. اینم احتمال زیاد میدم درصد زیادش بخاطر این هست توی من نه اهمال کاری بقیه چیزا...


نقل قول: پریروز یه پسر کوچیک رو با مادرش تنها دیدم توی قطار که با هم بازی می کردن، فورا ذهنم رفت سمت مسائل جنسی
یه ذهن معمولی سالم هیچ وقت این طوری نیست. همون جا فهمیدم که چقدر ذهنم رو خراب کرده ام این سال ها ...

عاشق اینی که گفتی خیلی جای تأمل داره. من تو چیزهایی که خوندم و شنیدم این که مغزی که بر اثر پورن آسیب دیده و یه سری سلول های عصبی (نورون ها) از حالت طبیعی تغییر کردند و ... ؛ اینا میتونند دوباره تغییر پیدا کنند و بهبود یابند. چون مغز این قابلیت رو داره و کم کم این مسیر های ایجاد شده از بین ببره. نمیدونم چقدر صحیح هست.
اما عاشق خیلی فکر ها تو ذهن آدم میاد. شاید یه درصدی بخاطر این مشکلات باشه ولی مهم اینه که آدم به فکر الکی پر و بال نده و اونا رو دنبال نکنه.
عاشق ما خودمون تو مسیر بهبودی باشیم. منحرف نشیم. خدا هم کمک میکنه تا ذهنمون طبیعی بشه ان شا الله.
سلام.

چطورین بچه ها؟
خوبین؟
--
ایده ای که در راستای پاکی قدمی رو برداره پایه ام. مرسی چکاوک بابت طرح مسئله.
---
ایده ای که مجاهد داد هم جالب به نظر میاد. البته بقیه هم نظراتشون رو بگن.
----
مجاهد منم برام سواله که چطور بعد از یه مدت همون انگیزه اولیه رو باید داشته باشیم و همچنین به غرور نیفتیم.
من خودم فعلا به روش 24 ساعت (فقط برای امروز) دارم تلاش میکنم. نه فقط تو پاکی بلکه توی زندگی هم همینطور هست.
یعنی فقط برای امروز صبح زود از خواب بیدار میشم. فقط برای امروز روزی 9 10 ساعت کار میکنم. فقط برای امروز نگاه و ذهنم رو کنترل میکنم و ...
شاید گاهی موفق نباشم ولی سعی ام رو میکنم که خوب باشم.
این دفعه یه روش جدید هم به غیر کارهایی که قبلا بلد بودم انجام میدم. و اون داشتن یه دفتر هست. من مشکلات ،افکار، ترس ها و نگرانی ها و ... رو تو اون مینویسم. اینم خیلی کمک کننده هست برام.
زیاد حرف زدم، یخورده بقیه بچه ها صحبت کنند ببینیم چه میشه کرد.
سلام به دوستان

چکاوک و دیوار و مردمجاهد عزیز 303 



نقل قول: چطوری میشه جون داد به انگیزه، نو به نو؟
از روز اول به روز دوم .. از دوم به سوم .. (گاهی به اوج پشیمونی رسدیم و تصمیم میگیریم و توبه کردیم؛ اما فردای اولین روز ترک، دوباره غمگین شدیم و نتونستم کنده بشیم از گناه ..)

چطور میشه انگیزه رو دست به دست کرد بین روزها؟
چطور میشه به دام غرور نیفتاد؟

اصلا این مساله شمام هست؟

خیلی سوال مهمیه ...
روزهای اول ترک آدم حس های منفی بعد از شکست هنوز توی ذهنش پررنگ هستن.
اما هر چی زمان می گذره این حس ها کم رنگ و کم رنگ تر می شن.

من فکر می کنم باید تغییر فاز بدیم از احساسی بودن به عقلانی عمل کردن.

عقل بلند مدت رو می بینه و احساس کوتاه مدت رو....
عقل یادش هست که بعد از شکست چقدر آدم شکسته می شه و عذاب وجدان می گیره، چقدر حتی خود خ.ا و دیدن پ.و.ر.ن لذت ناجوری داره.
لذت همراه با عذاب وجدان خیلی دردناک و تلخه.
مثل کسی که فردا امتحان سختی داشته باشه و به جای درس خوندن بره بازی کامپیوتری کنه، نه لذت برده، نه درس خونده. (خسر الدنیا و الاخره)

(یادم افتاد که چقدر وقتایی که سایت های مستهجن رو باز می کردم احساس خسارت می کردم...
مثل آدم تشنه ای که فکر می کنه ته چاهی آب هست اما وقتی خودش رو پرت می کنه توی چاه می بینه که آب هست، اما متعفنه، خون‌ آلوده، کثیفه و ....
فکر می کنه توی چاه خیلی خبرا هست، اما وقتی می ره اون تو هیچ چیزی نیست، اما دیگه راه برگشتی نیست.
نه می تونه خارج شه از چاه، نه خوردن اون آب متعفن بهش لذتی می ده.)

خلاصه این که عقل تمام این ها رو می بینه، اما احساس نوک بینی رو می بینه.
اگر به عقل برگردیم، هیچ وقت خ.ا نمی کنیم.
(1398 مرداد 30، 22:01)مرد مجاهد نوشته است: [ -> ]سلام دیوار جان

ایده هات چه خوبن که عملیاتی ان
دو تا سوال دارم درباره شون
یکی اینکه اون طرح فقط برای امروز، باعث نمیشه دید بلند مدت کم بشه؟ حدس میزنم برای این هم یه راه حلی داشته باشی و فکر میکنم تناقضی ندارن؛

و اینکه، میشه بگی چطور روزنوشتها به حفظ انگیزه کمک میکنن؟ یعنی باعث هشیاری میشن؟

سلام مجاهد جان؛
اولی: یه هدف 90 روز تعیین کردم که 12 آبان تاریخ موعودش هست. یه جدول دارم که به 9 تا هدف 10 روزه با یه پاداشی تعیین شده. اما تو این مدت به ندرت فکر کنم روزشماری کرده باشم که مثلاً صبح پاشم بگم امروز روز 8 هست و این جور چیزا. حتی شاید عجیب باشه ولی دو سه باری پیش اومد موقع اعلام وضعیت تو مسابقه ماهانه یادم نمیومد روز چندم پاکیم بود! و رفتم پست قبلیم رو دیدم. با اینکه متعهد شدم که هر شب بیام کانون اعلام وضعیت کنم. واسه همین بیشترین تلاشم رو میکنم که امروز رو به خوبی بگذرونم مسلماً همین امروزها با هم جمع بشن به 12 آبان هم میرسن ان شا الله. اینم اون جدول؛ (البته نصفه اون جدول؛ این صفحه اسکرول داشت چه با افزونه و چه با snagit هر کاری کردم بقیه رو نگرفت!)
[تصویر:  %D9%87%D8%AF%D9%81_%D8%AF%D9%88%D9%85_20...te_Web.jpg]

دومی:
مجاهد خیلی از شکست های قبلی من ربطی به مسائل جنسی نداشت.
مثلاً برای آروم کردن خودم از مشکلات مختلف یهو خودم رو درگیر پورن و خودارضایی میدیدم. همین باعث شد که به نوشتن روی بیارم.
مثلاً هفته پیش فکر کنم سر یه مسئله ای خیلی خشمگین و عصبانی شدم بعد یه خورده که گذشت اومدم نوشتم؛ مشکل نوشتم و ... کمی آرومم کرد. حداقلش این که همون شب تموم شد و به روز بعدی انتقال داده نشد.
یا خیلی از مسائل دیگه که واسم پیش میاد رو الان مینویسم. مثلاً قرار بر این هست که بین 6 تا 7 تحت هر شرایطی بیدار بشم. چند روز پیش 8 و خورداه ای بلند شدم. شاید مسئله مهمی نباشه ولی منو ناراحت کرد؛ همون میتونست باعث بشه سر کوچکترین مسئله عصبانی بشم و ... . یه چند دقیقه ای وقت گذاشتم و نوشتم و خودم رو بخشیدم و از خدا کمک خواستم تا روز رو بخوبی بگذرونم. شاید یه تیکه برنامه ام رو از دست داد ولی آخر روز خیلی راضی بودم از خودم. البته خیلی چیزای دیگه هم پیش میاد که مینویسم. مثلاً یهو ترس از آینده میاد سراغم مینویسم که من فقط امروز رو باید خوب باشم؛ فردا رو بی خیال و اینطوری آروم تر میشم و مسائل اینچنینی.
---
چند ماه پیش که مدتی تو sa فعالیت میکردم مشارکت بعضی ها رو که گوش میدادم خیلی برام عجیب بود. مثلاً طرف با راننده تاکسی جر و بحث کرده بود میومد تو جلسه میگفت! یا یکی دیگه مکانیک بود ماشین رو اوکی کرده بود بعد مشتریش ناراضی بود و کمی جر و بحث کرده بود اونو میومد مشارکت میکرد. این مشارکت ها رو میشنیدم خیلی تعجب بر انگیز برام بود و همچنین همیشه برام سوال بود که چه ربطی داره و ...
تا اینکه یه جمله خیلی زیبا جایی خوندم؛ مفهوم کلیش این بود:
بعد از گذشت مدتی از پاکی ما درک میکنیم که مشکل ما فقط جنسی نیست، بلکه ما باید از ترس، خشم و رنجش پرهیز کنیم.

همچنین یکی از کارایی که تو sa خیلی انجام میشه تماس با شخصی دیگه در حال بهبودی هست. مثلاً راهنمای من گفته بود هر روز با سه نفر تماس بگیر؛ حتی اگه حالت خوبه! و همجنین اگه هر مسئله ای پیش اومد به یه نفر زنگ بزن و اون مشکل رو زیر نور ببر. اونموقع درکش واسم خیلی سخت بود و همچنین همیشه میگفتم که چرا باید به همش به یکی دیگه بگم. هنوزم نمیتونم این کار رو انجام بدم اینکه هر چی برام پیش میاد رو به کس دیگه ای بگم. اما میتونم تو دفتر بنویسم و به خدا بگمشون.
(1398 مرداد 28، 19:38)chakavak نوشته است: [ -> ]سلام
دوستان یه کار کنیم رهروان از این سکوت بیرون بیاد،مثلا ما پسریم و باید فعالیت و اولویت اصلیمون تو رهروان باشه بعدش انجمن های دیگه]نظر من اینه که از امشب دوستان برا رونق رهروان ایده بدن اولین ایده رو خودم میدم
برگزاری مسابقه مخصوص رهروانی ها(چه مسابقه ای رو نمیدونم)
پ.ن:خیلی خوب نمیتونم ایده بدم،گفتم یه چیزی گفته باشم،بچه ها کمک کنید دیگه.

(1398 مرداد 29، 2:08)مرد مجاهد نوشته است: [ -> ]
نقل قول: پ.ن:خیلی خوب نمیتونم ایده بدم،گفتم یه چیزی گفته باشم،بچه ها کمک کنید دیگه.

پیشنهاد من اینه که حالا که فعلا مسابقات همگانی و اینا نداریم
قرارای بهبودی هفتگی داشته باشیم ..
یه چیزی مثل مانور یا رزمایش ..

مثلا بگیم این هفته میخوایم همه روی تقویت باورها کار کنیم
یا روی نگاه ..
همینجور هفته هفته بریم جلو و زمینه های پاکی رو محکم و محکمتر کنیم در وجودمون ..
طی هفته هم بیایم پستهای آگاهی بخش و انگیرشی درباره اون قرار بذاریم ..

سلام به همگی
امیدوارم حال تون خوب باشه.  Khansariha (18) 

دوست ندارم این ها رو بنویسیم.
اما صرفاً از این جهت که محبت و لطف شما بی پاسخ نمونه، این پست ها رو نقل قول می کنم و پاسخ میدم.

واقعیت اینه که ما مسابقه گروهی برگزار می کردیم و به صورت هفتگی هم چنین کارهایی انجام می دادیم.
اما دوستان متاسفانه استقبال نمی کنن.

همه تو تئوری خوبن. همه میان میگن عالیه! فوق العاده است!
بعد که برگزار میشه تو عمل هیچ شباهتی به تئوری پیشین ندارن.

همین چند وقت پیش به ۳۰ نفر پیام دادم که بیایم به صورت روزانه لااقل به همدیگه خبر بدیم. 
بگیم خوبیم. بدیم. زنده ایم. داریم می میریم.
۲۰ نفرشون قلب شون داشت از شدت ذوق در میومد.
ولی بعدش چی شد؟
کو؟

اطلاعیه بالای سایت رو می بینید در مورد تقویت باورها؟
الان ۵ روز گذشته. بذارید ۵۰ روز هم بگذره ببینید کسی میاد در مورد باورهاش چیزی بنویسه؟

میگه وقت بذارم برای باورهام کی چی بشه؟ بشینم ۱۵ دقیقه فکر کنم هدفم از ترک خ.ا چیه که چی بشه؟
به فرض که باورهام رو تو کانون نوشتم و به واسطه دیدن باورهای من، ۵ نفر دیگه باورشون به ترک خ.ا قوی شد. چی به من می رسه؟
به جاش میرم عکس ناهار و شام تو شبانه روزی میذاریم. میگیم می خندیم. کلی هم حال میده!

ما ۵ نفر آدم باهمت نداریم.
وگرنه با اون ۵ نفر که چه کارها که نمی کردیم.

به نظرتون چی میشه که آدم ها این قدر بی تفاوت میشن؟
چطور تا این حد یادشون میره حضورشون بابت چی بود؟
صفحه‌ها: 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17 18 19 20 21 22 23 24 25 26 27 28 29 30 31 32 33 34 35 36 37 38 39 40 41 42 43 44 45 46 47 48 49 50 51 52 53 54 55 56 57 58 59 60 61 62 63 64 65 66 67 68 69 70 71 72 73 74 75 76 77 78 79 80 81 82 83 84 85 86 87 88 89 90 91 92 93 94 95 96 97 98 99 100 101 102 103 104 105 106 107 108 109 110 111 112 113 114 115 116 117 118 119 120 121 122 123 124 125 126 127 128 129 130 131 132 133 134 135 136 137 138 139 140 141 142 143 144 145 146 147 148 149 150 151 152 153 154 155 156 157 158 159 160 161 162 163 164 165 166 167 168 169 170 171 172 173 174 175 176 177 178 179 180 181 182 183 184 185 186 187 188 189 190 191 192 193 194 195 196 197 198 199 200 201 202 203 204 205 206 207 208 209 210 211 212 213 214 215 216 217 218 219 220 221 222 223 224 225 226 227 228 229 230 231 232 233 234 235 236 237 238 239 240 241 242 243 244 245 246 247 248 249 250 251 252 253 254 255 256 257 258 259 260 261 262 263 264 265 266 267 268 269 270 271 272 273 274 275 276 277 278 279 280 281 282 283 284 285 286 287 288 289 290 291 292 293 294 295 296 297 298 299 300 301 302 303 304 305 306 307 308 309 310 311 312 313 314 315 316 317 318 319 320 321 322 323 324 325 326 327 328 329 330 331 332 333 334 335 336 337 338 339 340 341 342 343 344 345 346 347 348 349 350 351 352 353 354 355 356 357 358 359 360 361 362 363 364 365 366 367 368 369 370 371 372 373 374 375 376 377 378 379 380 381 382 383 384 385 386 387 388 389 390 391 392 393 394 395 396 397 398 399 400 401 402 403 404 405 406 407 408 409 410 411 412 413 414 415 416 417 418 419 420 421 422 423 424 425 426 427 428 429 430 431 432 433 434 435 436 437 438 439 440 441 442 443 444 445 446 447 448 449 450 451 452 453 454 455 456 457 458 459 460 461 462 463 464 465 466 467 468 469 470 471 472 473 474 475 476 477 478 479 480 481 482 483 484 485 486 487 488 489 490 491 492 493 494 495 496 497 498 499 500 501 502 503 504 505 506 507 508 509 510 511 512 513 514 515 516 517 518 519 520 521 522 523 524 525 526 527 528 529 530 531 532 533 534 535 536 537 538 539 540 541 542 543 544 545 546 547 548 549 550 551 552 553 554 555 556 557 558 559 560 561 562 563 564 565 566 567 568 569 570 571 572 573 574 575 576 577 578 579 580 581 582 583 584 585 586 587 588 589 590 591 592 593 594 595 596 597 598 599 600 601 602 603 604 605 606 607 608 609 610 611 612 613 614 615 616 617 618 619 620 621 622 623 624 625 626 627 628 629 630 631 632 633 634 635 636 637 638 639 640 641 642 643 644 645 646 647 648 649 650 651 652 653 654 655 656 657 658 659 660 661 662 663 664 665 666 667 668 669 670 671 672 673 674 675 676 677 678 679 680 681 682 683 684 685 686 687 688 689 690 691 692 693 694 695 696 697 698 699 700 701 702 703 704 705 706 707 708 709 710 711 712 713 714 715 716 717 718 719 720 721 722 723 724 725 726 727 728 729 730 731 732 733 734 735 736 737 738 739 740 741 742 743 744 745 746 747 748 749 750 751 752 753 754 755 756 757 758 759 760 761 762 763 764 765 766 767 768 769 770 771 772 773 774 775 776 777 778 779 780 781 782 783 784 785 786 787 788 789 790 791 792 793 794 795 796 797 798 799 800 801 802 803 804 805 806 807 808 809 810 811 812 813 814 815 816 817 818 819 820 821 822 823 824 825 826 827 828 829 830 831 832 833 834 835 836 837 838 839 840 841 842 843 844 845 846 847 848 849 850 851 852 853 854 855 856 857 858 859 860 861 862 863 864 865 866 867 868 869 870 871 872 873 874 875 876 877 878 879 880 881 882 883 884 885 886 887 888 889 890 891 892 893 894 895 896 897 898 899 900 901 902 903 904 905 906 907 908 909 910 911 912 913 914 915 916 917 918 919 920 921 922 923 924 925 926 927 928 929 930 931 932 933 934 935 936 937 938 939 940 941 942 943 944 945 946 947 948 949 950 951 952 953 954 955 956 957 958 959 960 961 962 963 964 965 966 967 968 969 970 971 972 973 974 975 976 977 978 979 980 981 982 983 984 985 986 987 988 989 990 991 992 993 994 995 996 997 998 999 1000 1001 1002 1003 1004 1005 1006 1007 1008 1009 1010 1011 1012 1013 1014 1015 1016 1017 1018 1019 1020 1021 1022 1023 1024 1025 1026 1027 1028 1029 1030 1031 1032 1033 1034 1035 1036 1037 1038 1039 1040 1041 1042 1043 1044 1045 1046 1047 1048 1049 1050 1051 1052 1053 1054 1055 1056 1057 1058 1059 1060 1061 1062 1063 1064 1065 1066 1067 1068 1069 1070 1071 1072 1073 1074 1075 1076 1077 1078 1079 1080 1081 1082 1083 1084 1085 1086 1087 1088 1089 1090 1091 1092 1093 1094 1095 1096 1097 1098 1099 1100 1101 1102 1103 1104 1105 1106 1107 1108 1109 1110 1111 1112 1113 1114 1115 1116 1117 1118 1119 1120 1121 1122 1123 1124 1125 1126 1127 1128 1129 1130 1131 1132 1133 1134 1135 1136 1137 1138 1139 1140 1141 1142 1143 1144 1145 1146 1147 1148 1149 1150 1151 1152 1153 1154 1155 1156 1157 1158 1159 1160 1161 1162 1163 1164 1165 1166 1167 1168 1169 1170 1171 1172 1173 1174 1175 1176 1177 1178 1179 1180 1181 1182 1183 1184 1185 1186 1187 1188 1189 1190 1191 1192 1193 1194 1195 1196 1197 1198 1199 1200 1201 1202 1203 1204 1205 1206 1207 1208 1209 1210 1211 1212 1213 1214 1215 1216 1217 1218 1219 1220 1221 1222 1223 1224 1225 1226 1227 1228 1229 1230 1231 1232 1233 1234 1235 1236 1237 1238 1239 1240 1241 1242 1243 1244 1245 1246 1247 1248 1249 1250 1251 1252 1253 1254 1255 1256 1257 1258 1259 1260 1261 1262 1263 1264 1265 1266 1267 1268 1269 1270 1271 1272 1273 1274 1275 1276 1277 1278 1279 1280 1281 1282 1283 1284 1285 1286 1287 1288 1289 1290 1291 1292 1293 1294 1295 1296 1297 1298 1299 1300 1301 1302 1303 1304 1305 1306 1307 1308 1309 1310 1311 1312 1313 1314 1315 1316 1317 1318 1319 1320 1321 1322 1323 1324 1325 1326 1327 1328 1329 1330 1331 1332 1333 1334 1335 1336 1337 1338 1339 1340 1341 1342 1343 1344 1345 1346 1347 1348 1349 1350 1351 1352 1353 1354 1355 1356 1357 1358 1359 1360 1361 1362 1363 1364 1365 1366 1367 1368 1369 1370 1371 1372 1373 1374 1375 1376 1377 1378 1379 1380 1381 1382 1383 1384 1385 1386 1387 1388 1389 1390 1391 1392 1393 1394 1395 1396 1397 1398 1399 1400 1401 1402 1403 1404 1405 1406 1407 1408 1409 1410 1411 1412 1413 1414 1415 1416 1417 1418 1419 1420 1421 1422 1423 1424 1425 1426 1427 1428 1429 1430 1431 1432 1433 1434 1435 1436 1437 1438 1439 1440 1441 1442 1443 1444 1445 1446 1447 1448 1449 1450 1451 1452 1453 1454 1455 1456 1457 1458 1459 1460 1461 1462 1463 1464 1465 1466 1467 1468 1469 1470 1471 1472 1473 1474 1475 1476 1477 1478 1479 1480 1481 1482 1483 1484 1485 1486 1487 1488 1489 1490 1491 1492 1493 1494 1495 1496 1497 1498 1499 1500 1501 1502 1503 1504 1505 1506 1507 1508 1509 1510 1511 1512 1513 1514 1515 1516 1517 1518 1519 1520 1521 1522 1523 1524 1525 1526 1527 1528 1529 1530 1531 1532 1533 1534 1535 1536 1537 1538 1539 1540 1541 1542 1543 1544 1545 1546 1547 1548 1549 1550 1551 1552 1553 1554 1555 1556 1557 1558 1559 1560 1561 1562 1563 1564 1565 1566 1567 1568 1569 1570 1571 1572 1573 1574 1575 1576 1577 1578 1579 1580 1581 1582 1583 1584 1585 1586 1587 1588 1589 1590 1591 1592 1593 1594 1595 1596 1597 1598 1599 1600 1601 1602 1603 1604 1605 1606 1607 1608 1609 1610 1611 1612 1613 1614 1615 1616 1617 1618 1619 1620 1621 1622 1623 1624 1625 1626 1627 1628 1629 1630 1631 1632 1633 1634 1635 1636 1637 1638 1639 1640 1641 1642 1643 1644 1645 1646 1647 1648 1649