1398 مرداد 17، 23:07
دیوار جان سه صفحه ای که آوردی خیلی قشنگ شرح داده وضعیت ما ها رو.
اون بخشی که در مورد انکار صحبت می کرد خیلی برای من جالب بود.
این رو من قطعا تجربه کرده ام.
وقتایی که بعد از شکست، رفتم عمیقا فکر کنم برای حل مشکلم،
خیلی برام سخت بوده که به مشکل اصلیم فکر کنم.
بلکه این جور مواقع معمولا ذهنم می پره سر مشکلات دیگه ....
مثال می زنم.
من سریالی شده بودم.
بعد از چند روز پاکی به این نتیجه می رسم که باید چاره کنم.
تصمیم می گیرم که فکر کنم.
کاغذ و قلم می آرم و همه چی رو آماده می کنم.
بعد سوالی که بهش می پردازم اینه که چرا من دارم درس می خونم؟
چرا آخه؟ دقیقا همون انکار ... شاید این احمقانه بیاد، اما اتفاق می افته معمولا ...
این جور مواقع خیلی باید هوشمندانه عمل کنیم.
اصلا نباید بریم سمت این که خیلی بنیادی عمل کنیم. بلکه سعی کنیم از سطح شروع کنیم.
ذهن ما این جور مواقع آب گل آلود و متعفنیه که اصلا زورمون نمی رسه دستمون رو توش ببریم و آشغال های اصلی رو دربیاریم.
بهتره که از سطح لایروبی کنیم. حتی اگر فکر کنیم که این کار خیلی بنیادی نیست. این کار کمک می کنه که آب تمیز تر بشه و بشه که بعد ها عمیق تر کار کرد.
اون بخشی که در مورد انکار صحبت می کرد خیلی برای من جالب بود.
این رو من قطعا تجربه کرده ام.
وقتایی که بعد از شکست، رفتم عمیقا فکر کنم برای حل مشکلم،
خیلی برام سخت بوده که به مشکل اصلیم فکر کنم.
بلکه این جور مواقع معمولا ذهنم می پره سر مشکلات دیگه ....
مثال می زنم.
من سریالی شده بودم.
بعد از چند روز پاکی به این نتیجه می رسم که باید چاره کنم.
تصمیم می گیرم که فکر کنم.
کاغذ و قلم می آرم و همه چی رو آماده می کنم.
بعد سوالی که بهش می پردازم اینه که چرا من دارم درس می خونم؟
چرا آخه؟ دقیقا همون انکار ... شاید این احمقانه بیاد، اما اتفاق می افته معمولا ...
این جور مواقع خیلی باید هوشمندانه عمل کنیم.
اصلا نباید بریم سمت این که خیلی بنیادی عمل کنیم. بلکه سعی کنیم از سطح شروع کنیم.
ذهن ما این جور مواقع آب گل آلود و متعفنیه که اصلا زورمون نمی رسه دستمون رو توش ببریم و آشغال های اصلی رو دربیاریم.
بهتره که از سطح لایروبی کنیم. حتی اگر فکر کنیم که این کار خیلی بنیادی نیست. این کار کمک می کنه که آب تمیز تر بشه و بشه که بعد ها عمیق تر کار کرد.