(1392 خرداد 24، 17:59)Saeidg نوشته است: [ -> ]سلام به همه دوستایه خوبم..
از اینکه کم پیدا شدم و اصلن نیستم نیستم عذر میخام..
هرچند بودنم هیچ انرژی مثبتی نداره...
بازم مثل همه روزایی که زنده بودم مشکلاتم منو تنها نمیزارن..
بزرگترین چیزی که منو آزار میده نداشتن یک انگیزه واسه ادامه زندگی هست..
درسته زنده ام و دارم پیش میریم ولی جز عذاب کشیدن چیزه دیگه ای تو زندگیم نیست..
چیزی تو زندگیم وجود نداره که دلم بهش خوش باشه..
خیلی بی احساس شدم نسبت به اطرافیانم.. واینکه افکارم هر جا کم میاره خود به خود میره سراغه س...ازاین بابت عذاب میکشم.
سلام داداش سعید عزیز
ببخشید دیر پست میدم...
داداش گل، چرا این انگیزه واسه ادامه ی زندگی رو نمی گردی پیدا کنی؟
همون چیزهایی که دلتو بهشون خوش کنی؟
همونایی که امیدوار نگهت دارن به زندگی؟
این کاریه که همه ی ما باید انجام بدیم...
آینده رو ببینیم... هدف گذاری کنیم... نقشه بکشیم... راه های رسیدن بهشونو بالا پایین کنیم... بهترین راه ها رو پیدا کنیم... راه ها رو بریم... تو مسیرمون شکست بخوریم اما پاشیم... تا در نهایت به هدفامون برسیم...
تا حالا فکر کردی به آینده؟ به 10 سال دیگه؟
دوست داری کجا باشی؟ چه کاری انجام بدی؟ چه خونه ای داشته باشی؟ چه زندگی داشته باشی؟ چه همسری کنارت باشه؟ چند تا بچه دورت باشه!؟
چه آرامشی داشته باشی؟ چه شادی داشته باشی؟ چه رضایتی داشته باشی؟ چه اراده ای داشته باشی؟ چه شخصتی داشته باشی؟ چه جایگاهی داشته باشی؟
ببینی واقعا چی هست که تو رو می تونه از ته دل خوشحال نگه دارتت؟
وقتی بعد از این ده سال، یه فلاش بک به عقب بزنی، به خودت تبریک بگی؟
افتخار کنی به خودت بابت این 10 سالی که زحمت کشیدی؟
اوج لذت زندگی ما آدما با هم فرق داره...
یکی می بینی همین که بتونه خنده ای رو لب کسی بیاره، اوج لذت زندگیشه...
یکی می بینی همین که بتونه به یه نفر کمک کنه، اوج لذت زندگیشه...
یکی می بینی همین که مدام یه چیز جدید درست کنه، اوج لذت زندگیشه...
یکی می بینی همین که هر روزش یه کار تکراری رو ولی با پیشرفت انجام بده، اوج لذت زندگیشه...
.
.
.
هر کس یه جوره...
هر کس اولویت های شخصی خودشو داره...
کسی نمی تونه واسه کس دیگه ای تصمیم بگیره...
خودمونیم که باید خودمونو پیدا کنیم...
ببینیم واقعا کجاییم... داریم چی کار می کنیم... دنبال چی هستیم... چقدر کارهامون با هدفامون می خونن...
چقدر اونی هستیم که دوست داریم باشیم...
این انگیزه ها خیلی راحت به ذهن آدم هجوم میارن...
فقط یکم فکر می خواد... همین...
فکر به درون... فکر به خود حقیقی... فکر به اصل ذات...
ببینیم واقعا چی هست که سر پا نگه می دارتمون؟
به من اگه بگن بشین 100 تا چیز بنویس که دوست داری تو کل زندیگت بهشون برسی، باور کن دق می کنم از غصه میمیرم!!!
این که بخوام از بین تمام چیزهایی که تو دنیا هست... از بین تمام لذت هایی که تو عمرم می تونم بچشم...
از بین تمام جاهایی که می تونم برم... از بین تمام تجربه هایی که می تونم کسب کنم... از بین تمام کارهایی که می تونم انجام بدم...
فقط بخوام 100 تاشونو انتخاب کنم، واقعا برام غیرقابل تصوره...
همون لفظ دق کردن بهترین چیزیه که می تونم بگم...
اصلا نمی تونم یه همچین چیزی رو بپذیرم...
شاید الان در حال حاضر، چیزی تو زندگیت واسه دلخوشی نداشته باشی...
ولی واقعا چیزیم تو فرداهات نمی تونی بگردی پیدا کنی که دلخوشی آیندت باشه؟
چطور ممکنه از بین این همه چیز تو دنیا، حتی یکیش انگیزه ای واسه ادامه زندگیت نباشه؟
جایی که الان هستی و وضعیتی که الان داری، نتیجه ی تمام روزها و سال هاییه که قبل از این داشتی...
اگه این جایی که هستی اذیتت می کنه، همین امروزه که باید واسش دست به کار شی و ازش رها شی...
هیچ اجباری نیست که گذشته ی ما عین آیندمون باشه...
این اجبارو ما خودمون به خودمون تحمیل می کنیم...
همه ی ما مشکل داریم تو زندگیمون...
همین بچه های رهروانو ببین... برو صفحه های قبلی و مشکلاتو بخون...
تازه خیلی از مشکلات، تو سینه هامونن...
اینا فقط یه بخش کوچیک و قابل گفتنشونه...
هر کس به یه شکل... هر کس یه جور... ولی همه داریم این مشکلاتو...
تا موقعی که بخوایم این مشکلاتو بهونه کنیم واسه زندگیمون، زندگی ما هیچ تغییری نمی کنه...
اگه دوست داریم فردای زندگی ما جور دیگه ای باشه، باید جور دیگه ای با مشکلات کنار بیایم...
جور دیگه ای فکر کنیم... جور دیگه ای تصمیم بگیریم... جور دیگه ای رفتار کنیم...
وگرنه میشیم دقیقا همینی که الان هستیم...
این ما نیستیم که تو حصار زندگی و مشکلاتشیم...
این زندگی و مشکلاتشن که تو حصار ما هستن...
این اراده ی ماست که به همه شون برتری داره...
اراده ای که در برابر اراده ی خدا، یه ذره ی خیلی خیلی کوچیکه...
اما اون قدر بزرگه که می تونه ما رو به همه جا برسونه...
به جایی که حتی هیچ شخص دیگه ای قبل از ما بهش نرسیده...
زندگی اون قدرا هم سخت نیست... ماییم که سختش می کنیم...
صبح تا شب با این و اون صحبت می کنیم ولی بی هدف...
صبح تا شب زحمت می کشیم ولی بی هدف...
صبح تا شب فکر می کنیم ولی بی هدف...
حتی صبح تا شب تفریح می کنیم ولی بی هدف!!!
این بی هدفی رو باید از خودمون جدا کنیم...
تا زمانی که همراهمونه، هیچ کاری نمی تونیم بکنیم...
چون هدفی نداریم که واسش کاری کنیم!
اول خودتو پیدا کن...
بعد، هدفاتو پیدا کن..
بعد، ارادتو پیدا کن...
و بعدم، از خدا کمک بخواه که تو رو به هدفات با قدرت ارادت برسونه... با وجود تمام مشکلات کوچیک و بزرگی که پیش روتن...
ببخشید واسه طولانی بودن پست...
14 صلوات واسه برطرف شدن تمام مشکلاتت...
ان شاء الله...