من هم می خوام جواب بدم به سوال ها
امروز چیکار کردی؟
امروز از صبح کار خاصی نکردم.
به خاطر احتلام یه دوش گرفتم، با خانواده صحبت کردیم، بعدش هم کمی قرآن کار کردم.
چه حسی داری؟
به خاطر پاکی احساس خوبی دارم، به خاطر این که چند روز دیگه قراره اربعین رو برم حس خوبی دارم.
به خاطر کلی کار که ریخته سرم احساس خوبی دارم. چون امروز دارم استراحت می کنم حس خوبی دارم.
چون خانواده پیشم هستن حس خوبی دارم.
اما سردرد دیشب که امروزم اندکی ادامه پیدا کرده اذیتم می کنه.
مگه از آینده ترس داری؟
شاید اندکی.
چند تا اتفاق جدید داره می افته که نمی دونم به چه سرانجامی می رسه.
یه مقداری این که جسمم نکشه من رو می ترسونه.
باید بیشتر مراقب جسمم باشه، تغذیه، ساعت خواب.
اگر این سردرد ها ادامه دار باشه، خیلی راندمان کار کردنم میاد پایین.
پس قراره وارد محیط جدید بشی؟
آره، دو سه تا اتفاق جدید داره می افته که نمی دونم می تونم هندلشون کنم یا نه.
اما امتحانش می کنم. تهش اینه که شکست می خورم.
شکست خوردن هم اونقدری که آدم فکر می کنه ترسناک نیست.
شاید باید بیش از حد فکر کردن رو تموم کنی
موافقم باهات. فکر و خیال آدم رو می کشه.
تفکر کردنی که عبادت هم هست متفاوته با فکر و خیال.
تفکر و تعقل آدم رو رشد می ده، فکر و خیال اما آدم رو افسرده می کنه.
شما تفکر می کنی که چیزهای جدیدی رو بفهمی یا چیزهای قدیمی مهم رو یادآوری کنی.
اما فکر و خیال با نگرانی و استرس و ترس همراهه.
زندگی رو چطور توصیف میکنی؟
زندگی یعنی جنگیدن و جدی بودن
فردا رو چطور توصیف میکنی؟
فردا یعنی یه فرصت تازه
دیروز چطور؟
دیروز یعنی تجربه
نقطه ضعفت؟
این که به جسم و سلامتیم توجه کافی ندارم.
تغذیه ام،خوابم و ...
راه حل؟
کم کم شروع کنم،
باید یکی دو ساعت قبل از خواب خودم رو براش آدم کنم. یعنی بعد از اذان که شب می شه، دیگه فضای مجازی و دستگاه های الکترونیکی رو کناری بذارم.
برای تغذیه هم باید جایگزین پیدا کنم. میوه و سبزی رو بیشتر کنم و از شیرینی و چربی پرهیز کنم.
صبح ها شیر بخورم. ورزش کنم. مراقب باشم باد به سرم نخوره. بخور بدم و آب نمک کنم و...
چرا از همین فردا شروع نکنی؟
چرا فردا؟ از همین امروز شروع می کنم.
بیا نمیتونم و ترس رو از دامنهی لغاتت حذف کنیم
موافقم
از همین لحظه شروع می کنم برای ساختن آینده ای بهتر
برای بر طرف کردن نقاط ضعف و ساختن نقاط قوت