1392 تير 15، 23:20
وای ممنون از همه جیگرای مهربون دوستای خوشملم
آقا من روحیم دوباره برگشت واسه نماز گفتم بزار برم مسجد شاید یه تغییری کردیم خلاصه الان شادو شنگول شدم خخخ
ممنون از همه داداشای عزیزم که حقیر رو راهنمایی کردن و وقت گذاشتن واسه بنده مخصوصا داداش گدای زهرا و جوان عزیز و داداش رند و همه جیگر طلاها
داداش جوان چشم یه دفتر میزارم ازین به بعد فکرارو شوت میکنم بیرووووووووووون ... ممنون مهندس
وای ممنون بابا من خیلی حال کردم با این تیکه آخر
آره بابا با مشکلی ندارم با غریزه حله جرات داره نفس بکشه همچین شکنجش میدم که دیگه ازین هوسا نکنه...
داداش رند ان شاالله به امید خدا هممون یه عهد و پیمان میبندیم و از حالا آماده میشیم برای مهمانی خدا به برکت صلوات بر محمد و آل محمد...
آقا من روحیم دوباره برگشت واسه نماز گفتم بزار برم مسجد شاید یه تغییری کردیم خلاصه الان شادو شنگول شدم خخخ
ممنون از همه داداشای عزیزم که حقیر رو راهنمایی کردن و وقت گذاشتن واسه بنده مخصوصا داداش گدای زهرا و جوان عزیز و داداش رند و همه جیگر طلاها
داداش جوان چشم یه دفتر میزارم ازین به بعد فکرارو شوت میکنم بیرووووووووووون ... ممنون مهندس
وای ممنون بابا من خیلی حال کردم با این تیکه آخر
(1392 تير 15، 20:17)gedaye-zahra نوشته است: [ -> ]تصور کن ارشد یه جا خوب قبول شده باشی...از دست خ ا خلاص شده باشیو الان با دست پر میری خواستگاری کدبانوچه میشهWOWWWWW میسی میسی ایشالا ... ایشالا بیایم تو عروسی خودتون خدمت کنیم
آره بابا با مشکلی ندارم با غریزه حله جرات داره نفس بکشه همچین شکنجش میدم که دیگه ازین هوسا نکنه...
داداش رند ان شاالله به امید خدا هممون یه عهد و پیمان میبندیم و از حالا آماده میشیم برای مهمانی خدا به برکت صلوات بر محمد و آل محمد...