کانون

(1400 ارديبهشت 2، 14:04)رها Y نوشته است: [ -> ]سلام عزیزمم 
من هم هستم مرسی از پیشنهادت

ممنونم که قبول کردی خواهری

سلام دخترا 

امتیاز امروز من 5/10 
واسه شروع بد نیست اما قطعا بهتر و بهتر خواهم شد

از فردا هم یک کش دور دستم میبندم که یادم باشه ...
هروقت هم سوتی دادم 1 نمره از خودم کم میکنم ...

من برنده ی مسابقه ام ببین کی گفتم 
وقتی که نفر اول شدم سایر شرکت کنندگان به من 2 اعتبار مثبت می دهند .

امتیازاتون رو بگید ببینم ؟؟؟؟؟؟؟

من امروز انقد کار داشتم که به هیچ فکر خارجی نرسیدم، حالا چند میشم؟

(1400 ارديبهشت 2، 21:11)عارفه نوشته است: [ -> ]من امروز انقد کار داشتم که به هیچ فکر خارجی نرسیدم، حالا چند میشم؟

10

امتیاز امروز من ۷ از ۱۰ 

رها Y /
۲۴ فروردین ۱۴۰۰/ ۸ روز خوب

_رعنا_/30فروردین/ 3روز خوب

مسابقه کنترل فکر
روز اول از 7 روز : امتیاز 5
هم کنترل داشتم هم نداشتم

---

چند روزه یه آقایی هست اسمش زیاد تو خونه گفته میشه اسم کوچیکش قاسم
بعد تلویزیون هم در مورد شهید قاسم سلیمانی میگه
خلاصه خیلی اسم قاسم را شنیدم
یاد حضرت قاسم تو کربلا افتادم. اعتراف میکنم اول با حضرت عبدالله اشتباه گرفتم
بعد یادم افتاد حضرت قاسم کسی هست که رفت میدون جنگ در حالی که لباس جنگی به سایزش نبود
میدونین به این فکر کردم که واقعا اگر اون زمان یه پسر نوجوان بودم و اون جا قرار داشتم چیکار میکردم
خب بهانه خیلی خوبی بود برای نرفتن به جنگ
البته بهانه که نه خب وقتی انقدر جثه ات هنوز کوچیک باشه که لباس جنگی به سایزت نباشه . حقیقتش به نظرم خیلی بهانه نیست حرف حق که نخوای بری جنگ
ولی این مرد جوان مشتاقانه به سمت مرگ میره  قصه اش سخته. نگو درکش راحته. چون نیست. وقتی جسد های آدم های قوی را جلو چشمت میارن و میبرن سخته . خیلی سخت تر از چیزی که بتونی فکرش را کنی

هر بار عاشورا را مرور میکنم یاد کرونا می افتم. همیشه میگفتم زمان من جنگ نبود. ولی الان میگم کرونا هم خودش یه جورایی جنگ بود. 
خیلی خوب عمل نکردم. دلم میخواست منم کمک کنم و جز آدمایی باشم که تو خط اول دفاعی ان ولی نبودم
یعنی چنان جونم را دوست داشتم که حتی به ذهنم نرسید برم کمک کنم مسخره است منی که هر شب آرزوی مردن میکنم. 
نمیدونم
فقط تنها کاری که تونستم بکنم اینه که ماسک بزنم و تو خونه بمونم تا دکتر و پرستارای کمتری بمیرن
ولی بازم دوست داشتم بیشتر کمک کنم
نشد
خیلی برام جالبه 

---

امروز آقای heart یه جمله قشنگم بهم گفتن 

نقل قول: باور یعنی تکرار بی نهایت یک فکر

جمله رادوست داشتم
یعنی باید علاوه بر فکر کردن به اعمال و رفتارت، به افکارتم فکر کنی
ببینی به چیا بیشتر فکر میکنی
مثل اینکه مهم چون همین افکارت بعدا میشه باورت
منم که اصلا دوس میدارم رو خاکریز باورام وایسم
خو مهم میشه دیگه

---

رشد شخصیتی
کلمه ای مرکب که چندی است ذهنم را مشغول کرده
یادم نیست اولین بار تو باران بهم گفتن یا تو یادداشت ها 
ولی یادمه آخرین بار آقای عرفان به کار بردن
اون موقع گفتم رشد شخصیتی برام مهم نیست(یادمه وقتی اینو مینوشتم به خودم گفتم خو این یعنی بی شخصیتی و خو این خودش یه مدل فحش به خودمه ولی برام مهم نبود و نوشتم)
به کلمه رشد شخصیتی فکر کردم
دیدم تو کانال مشاور چقدر رو این مورد تاکید داره
بیشتر فکر کردم دیدم واو تقریبا بیشتر آیه های قرآنی رو همین کار کرده
دروغ نگو . غیبت نکن. کار نیک کن. عیب جویی نکن . فضولی نکن. امانت دار باش. خوش اخلاق باش و ....
همش شد رشد شخصیتی

فعلا همینا تو سرم بود + یه حرف و یه اتفاق که نمیخوام بگم
برنامه ریزی هم الان میرم برای اعلام وضعیتش
نماز روزه هاتون قبول

سلام رعنا جان
رشد شخصیت داشتن به معنای بی شخصیت بودن نیست.

اصلا فحش بی شخصیت ایراد گرامری داره. 
چون هر کی یه شخصیتی داره دیگه بلاخره

مثلا درونگرا یا برونگرا یا میانه. نمیشه که هیچی نداشته باشه.
شهودی یا حسی،
احساساتی یا عقلی 
و...

و اتفاقا چیز خیلی خوبیه.
  رشد همیشه خوبه.
 رکوده که خوب نیست

چقدر خلوته اینجا
خوبین ؟؟

من به امروزم نمره ۹ از ۱۰ میدم

(1400 ارديبهشت 3، 12:29)meshkat نوشته است: [ -> ]سلام  بچه ها چقدر خوبین شما
و چقدر اینجا انرژی مثبتم رو زیاد میکنه  این رو امروز متوجهش شدم   

سلااام 
به من هم همینطور 
خوشحالم که اینجا وجود داره

(1400 ارديبهشت 4، 0:06)رها Y نوشته است: [ -> ]چقدر خلوته اینجا
خوبین ؟؟

من به امروزم نمره ۹ از ۱۰ میدم

آفرین آجی 

دمت گرممممم 

من به دیروزم همچنان 5 

مجموع : 10

یعنی هیچکس حرف نمی زنه هااااا 

سلام بچه ها  چقدر اینجا نیومدم

 نیومدم خیلی بگم... بگم براتون امروز بعد از مدت ها از پشت نقابم بیرون اومدم و این دومین بار بود. هنوز گیجم.

هدفم از گفتنش اول از همه فعالیت کلاسی بود، دوم کمک ... بله به این اشراف دارم. گفتن موفقیت ها برای دیگران کمه کم باعث میشه اون چیزی که ته ذهنشون هی میگه نمیشه نمیشه، تبدیل بشه به شک که شایدم بشههه ها، اصلا چطور او تونسته... خب ممکنه منم بتونم.
بنظر من این شاید یه گوشه از برکت کارش باشه.

تله بهم دهن کجی کرد و من هم بهش    خدا رو تو تیم خودم میبینم.ولی دلیل تردیدم احتمال داره بیرون اومدن از نقطه امن باشه. نیازه فکر کنم روش .گاهی خطر کردن می ارزه چون برای نشون دادن امیده... از کجا معلوم که یک نفر از بین اون بچه ها مسیر زندگیش عوض بشه با حرفم؟ 


من با خدا حرف زدم تا به منشا حال اخیرم فکر کنم ، یه بار دیگه فکر کنم و یادم به این چند روز افتاد که ادب خدارو سر نماز  درست رعایت نکردم. پس دوباره تاثیرش در زندگیم هویدا شد.   هم اینکه قران خوندنم متوقف شده . وثتی میخونم انگار روزام  طراوت میگیرن .دعا کنین بتونم سرو سامون بدم به این ذهن   سیماش گره خورده تو هم.

  برای درمان حسادت  سخنرانی  پیدا کردم. دیروز دو تا گوش دادم. و متوجه شدم حسادت عجب درد بی صداییه!!! 

و فهمیدم این حسادت میتونه  یه روز مانع میونه من و امام زمانم بشه.... این جدیه!!!!

توی دفترچه برای چندمین بار وارد کردم .. 


 برنامه شبکه چهار (زندگی پس از زندگی) که ساعت 6:30 میذاره نمیدونم میبینین یا نه . تجارب NDE  .  به خصوص اون قسمت خودکشی و چندتای دیگهش تکونم داد.


آنقدر از همه چی گفتم شبیه آش رشته شد
دراخر.
دیروز پایان چله 3ام پاکی ، 120 روز.
امروز اغاز چله ی 4 ام پاکی  
 خدارو شکر 
ممنونم از همه تون ، از دعاهاتون
خدا در حق خودتون هزار برابر ش کنه

سلام دوستان عزیز

من تازه یکی دو روزه در انجمن ثبتنام کردم، اولین کاری هم که کردم عضویت در این گروه بود، با وجود مطالعه بخش های مختل هنوز کاملا نمیدونم چی به چیه، لطفا یک نفرتون همه ی اعضای فعال گروه رو به من معرفی کنید. خیلی التماس دعا دارم از همگیتون. فعلا اعلام پاکی میکنم.


Roza_r/ سوم اردیبهشت/ یک روز خوب

با صفر شروع نکردم چون دیروز نمدونستم باید اعلام کنم

امیدوارم درست اعلام کرده باشم.