سلام به عزیزای دلم
امروز یه کلیپ کوتاه از دکتر شکوری دیدم
یه جمله گفت خیلی دوست داشتم
** خوبیه مردن اینه که دیگه از مردن نمیترسی **
به زندگیم نگاه میکنم تو ترس هام غوطه خوردم
یادمه به خدا میگفتم خدایا میترسم از استرس کنکور از اینکه رشته خای خیلی تاپ قبول نشم و ...
اوایل حس میکردم دعا م رو خدا نمیشنوه که منو با ترس هام روبرو میکنه ...
ولی امروز یه لحظه به ترس هام خندیدم
اینحوری بودم که مثلا که چی ؟ بدتر از اینهارو گذروندی دختر
دیگه ترس چیه ....
حس میکنم دارم ضد ضربه میشم و تین حالو دوس دارم
بگذریم
یه بحث ازدواج راه انداختم خیلی خوشحالم که ریکشن نشون دادید بهم و جواب دادید
ولی حس میکنم جواب ها خیلی آرمانی هست
مثلا اینکه پر پرواز هم بودن بال هم بودنو
اینا قشنگه ها ولی حس میکنم تو دنیای واقعی نیست
تو دنیای واقعی ۲ نفر متعهد میشن نسبت به هم بکسری تعهدات داشته باشن
اگه هنر باهم بودنو بلد باشن میتونن حال خوبتری رو باهم تجربه کنن .
حس میکنم واقعیت امر این هست ...
ولی دیدگاه شخص من به ازدواج یه مفر و پناهگاه هست
گرچه میدونم اشتباهه
ویلو عزیزم
خیلی ایده شما رو برای نذر دوست داشتم
حتما انجام میدم
شادی جان ممنونم از شما
چله زیارت عاشورا برداشتم
(1402 شهريور 11، 22:55)Setareh نوشته است: [ -> ]و آسمان عزیزم. نمیدونییی چه قدررر باهات همدردم. منم تو خونمون همین نقش و دارم و مدام در حال کار کردنم. خانواده ماهم پرجمعیته و مدام همه جوره کار هست و مامانمم خیلی رو کمک من حساب باز میکنه. میدونی نمیدونم راه حلش چیه. خیلی وقتا ولی یاد گرفتم که نه میگم. یا شاید بهتر باشه یه وقتایی نشون بدی چه قدر خسته ای یا نمیدونم حس میکنم باید یه جوری حساسشون کنیم به مقدار کاری که میکنیم و یکی دیگه هم اینکه تو وقتایی که خیلی خیلی کار هست بیرون باشیم حالا به هر علتی. چون بالاخره که کار بهمون میرسه حالا یکم کمتر برسه. من یه کار دیگه که میکنمم اینه که هر کی داره رد میشه یه کاری میدم دستش مثلا بشقاب دستمو میدم بهش میگم اینو ببر??.
خلاصه فکر نکنم خیلی علاجی باشه ولی تجربه من اینجوری بوده که با باهووشی از زیر کارا در بری و کسی نفهمه راحت تره و بیشتر عادت میکنن تا اینکه بگی چه قدر زحمت میکشی تو خونواده من که اینجوری بوده حالا تو هم بگو مشورت کنیم ????❤️✨
ستاره جانم
اتفاقا ما پر جمعیت نیستیم همه اش یه خواهر دارم سنش کمه ریخت و پاش میکنه
خودش به اندازه ۱۰ تا بچه اس
میدونی من فکر میکنم رفتار خودم باعث شده اینجوری بشه ...
همه اش میخوام راضی نگهشون دارم مخصوصا مامانمو که غر نزنه چون بیوفته رو دور غر زدن ماشالا .....
قشنگ هم دست میذاره رو نقطه ضعف هام
و ریشه نه نگفتن من همین ترس هست
از طرفی نوع رفتارم رفتار همدلانه اس ...
این مدلی که حواسم به همه هست ...
راستشو بخوای روش شما رو هم امتحان کردم و یه جورایی روشمه ولی دوستش ندارم میدونی رشد من تو این هست که قشنگ حرفمو بزنم و درست نه بگم
گرچه خیلی برام سخته امروز به خاطر همین موضوعات چندبار سر خواهرم داد زدم بعد از ۱۰ بار داد زدن بالاخره متوجه رفتارش شد و اصلاحش کرد ...
همیشه مدلمه بیشترین صبر و حوصله رو به خرج میدم تا برسه به آخر ظرفیت روانیم
اما این روش خیلی هم خوب نیست و دارم تغییرش میدم
لزومی نداره مراعات حال همه رو بکنم
منم خسته میشم و حقمه بد خلقی کنم
اینم بگم خیلی سختمه به بابام بگم نه تقریبا برام قفله ...
و اینکه خوشحالم که تفریح کورد علاقتو پیدا کردی
سلام صبح بخیر
اومدم تومار بنویسم اما خب مغزم فکر نکنم یاری کنه
همونطور که زمان پستم رو مشاهده میکنید ساعت خوابم بهم ریخته و الان بیدار نشدم بلکه تازه میخوام بخوابم
ارزیابی دوماه تابستون رو انجام دادم ، به صورت کلی تیرماه پیشرفت داشتم و نمودارش صعودیه و مرداد ماه کاملا نزولی
توی تیر چندتا اقدام مهم رو شروع کردم که متاسفانه توی مرداد رها کردم و باعث شد با کله سقوط کنم ؛ یکیش جلسات تراپی بود ، از نظر درسی پیشروی کامل با برنامه مشاور بود و آخریش نظم نماز و قرآن خوندن بود
از اونجایی که یک سوم شهریور هم گذشته پس اهداف شهریور رو سعی میکنم معقول انتخاب کنم: اقدام برای تنظیم ساعت خواب ، دو جلسه تراپی ، برنامه هفته پیش رو مشاور (جاموندهها رو بذارم برای هفته آزاد آخر تابستون و حداقل جدیدا رو جانمونم) ، برای پاکی هم حضور در تاپیک کنترل ذهن و نگاه احتمالا یا تمرینات تراپیست(فعلا نمیدونم) و یه اقدام ساده (که هنوز ایدهای براش ندارم) برای موظف کردن خودم به خوندن نماز
درواقع مورد اول و آخر رو در حد یه اقدامک در نظر دارم که اهداف کمالگرایانه و سنگین نشن
و راجب نماز هم لطفا اگر پیشنهادی دارین ممنون میشم بفرمایید
بقیه پست ها رو هم خوندم و بعدا میام بازم مینویسم الان دیگه مغزم داره ارور میده
سلام دوستان
بعد یک سال و خورده ای به کانون برگشتم.
اولا دلم برای همه تون تنگ شده بود و سلام دارم به همه دوستان جدید
دوما تو این یکسال و خورده ای پاک موندم و خیلی دوست دارم در مورد تجربیاتم در لحظات بحرانی صحبت کنم
امیدوارم بتونم پیش تون بمونم و برگردم. هنوز دارن اذیتم می کنن همون هایی که قبلا گفتم.
انقدری افسرده بودم که اصلا نتونستم طی این مدت حتی پیش شما بیام که خواهرام هستید.
الان یه لحظه احساس دلتنگی شدید داشتم و بی کسی و رها شدگی. به زور برگشتم.
(1402 شهريور 11، 23:05)Setareh نوشته است: [ -> ]و اخر از همه هم اومدم به همتون یه چیزی پیشنهاد بدم من خیلی دقت کردم تو زندگیم هیچ تفریح واقعی دوست داشتنی ندارم که با زحمت کم باشه و دلم بهش خوش باشه و چیزی بهم اضافه کنه. معمولا وقتی ناراحتم یا بی حوصلم یا کاری ندارم. یا میرم تو اینستا یا همون موقع یه فیلم دانلود میکنم رندوم که خیلی وقتا افتضاح میشه یا همش اینور اونورم و کارامو عقب میندازم.
اومدم یه کاری کردم که از نظر خودم خیلی شیرین بود و کاش شما هم انجام بدین. اومدم گفتم که اگه من بگم ذهنم نره سراغش خب من جایگزین خوبی ندارم. پس یه پلی لیست روزانه فیلم درست کردم. یه پلی لیست فیلم سی روزه که سعی نکردم موضوعاتشم چیزای مورد علاقه م باشه چون فقط عاشقانه بود قبلا و هیجانی. البته من کلا فیلم دیدن و خیلی دوست دارما ولی ایندفعه چیزای مختلف و جدید و با معنا چون خیلی برام مهمه که فیلمش سطحی نباشه و عمیق باشه که منو درگیر خودش کنه یا چیزی یاد بگیرم. یه چند تا بازی ریزم ریختم تو لب تابم و تازه تستم کردم که واقعا دوست دارم بازیشون کنم یا نه. میدونین سعی کردم اینجوری به خودم نشون بدم که خودمو دوست دارم و برای تفریحات سالمش ارزش قائلم و براش وقت میزارم. یه جورایی مدیریت دیتا ها و چیزایی که تو ی این سی روز قراره بهم برسه. همون تغذیه ی روحی. شما هم اگه دوست دارین سعی کنین چیزی که براتون خیلی جذابه و بهتون معنا میده و واقعا تنهایی بهتون خوش میگذرونه رو امتحان کنین.
خلاصه این بود حرف من. دوست دارم نظرتونو بدونم ❤️❤️
و اینکه میترسم ولی خیلی خیلی ته قلبمه از اینکه این روش نگیره. اما واقعا نود و نه درصد قلبم حس نزدیکی به خدا. ارزشمندی و پیشرفت آروم آروم دارم. دوستتون دارم
من کاملاً باهات موافقم.
لازمه به دلمون برسیم.
منم گاهی که از سر کار خسته میام خونه به خودم میگم که چی حالا
رفتی سر کار کجای زندگیت بهتر شد
بعد می بینم تفریحی ندارم بخاطر این این احساسات رو دارم...
نقل قول: من صفحه قبلو چک نکرده بودم الان دیدم عارفه ی قشنگم این پیامتو
دقیقا همینه کسی منجی ما نخواهد بود تو ازدواج ، منظور منم همینه ،اگر دقت میشد گفتم یه بال دیگه ، یعنی یه همراه برای پیمودن ادامه مسیر
(چقد جملم ابهام داشته ، تو دنیای واقعی ام من اینطوریما، یه دونه قاعده داشتیم تو عربی تحت عنوان "تمییز" که نیاز به رفع ابهام داشت ، یادش بخیر دوستام همیشه میگفتن بهم تو رو همیشه باید رفع ابهام کرد انقد که مجهولی)
مشکات رفع ابهامی
مبینا/۲۲مرداد/ ۲۷ روز خوب
سلام دخترا چطوریایین
نظرتون چیه هر روز بیایم از یک کار مفیدی که کردیم صحبت کنیم؟
من امروز یک متن خیلی خوب نوشتم که تا الان روزمو ساخته
کلا به نوشتن علاقه و ارادت خاصی دارم.
(1402 شهريور 20، 11:27)عارفه نوشته است: [ -> ]سلام دخترا چطوریایین
نظرتون چیه هر روز بیایم از یک کار مفیدی که کردیم صحبت کنیم؟
من امروز یک متن خیلی خوب نوشتم که تا الان روزمو ساخته
کلا به نوشتن علاقه و ارادت خاصی دارم.
سلام عارفه ی عزیز
موافقم
من امروز بخشی از تایمم رو اختصاص دادم به کار کردن با اپلیکشنی که بلد نبودم و راضیم شکر خدا
عارفه جان میتونم بپرسم چه متنی ؟ داستان کوتاه یا دلنوشته یا ....؟
سلام خوبین؟ امیدوارم حالتون خوب باشه. ستارتونم. امروز برای چندمین روزه که میرم سر کار. کل رندگیم زیر و رو شد. حس خوبی دارم.
ستاره /10شهریور/11روز خوب
(1402 شهريور 21، 8:58)Setareh نوشته است: [ -> ]سلام خوبین؟ امیدوارم حالتون خوب باشه. ستارتونم. امروز برای چندمین روزه که میرم سر کار. کل رندگیم زیر و رو شد. حس خوبی دارم.
ستاره /10شهریور/11روز خوب
سلام و درووود
مبارکه خانوم شیرینیش کوو؟؟
(1402 شهريور 21، 17:21)Mobinaaa نوشته است: [ -> ]مبینا/21شهریور/0روز خوب
مبینا جان چی شد لغزش کردی؟
ضعف کنترل نگاه و ذهن هم داشتی؟
خب من امروز بعد مدت ها دوباره کتاب بردم تو اتوبوس و از محل کارم که برمی گشتم تو راه کتاب خوندم. خیلی تجربه خوبی بود
عارفه/ ۲۰ مرداد/ ۳۲ روز خوب
سلام دخترا
خوووووبین؟
احوالمو نمیگیرینا
چه خبرا؟
ستاره جون مبارکه کار جدیدت .. پربرکت باشه
مبینا جون فقط اعلام وضعیت نذار ؛ صحبت کن
از خودت بگو ؛ از اهدافت از برنامه هات
خب عارفه جون من یه کار مفیدی که دیروز کردم این بود که یه نگاه به اهداف تابستونم انداختم و نوشتم کجاها خوب عمل کردم و کجاها نیاز به تلاش بیشتر داره .
و اهداف پاییزم رو دارم مینویسم.
دلم دفتر جدید برنامه ریزی خواست
چون دیگه آخرای دفترمم
و اهداف جدیدم یکم فرق دارن با قبل
نیاز به دفتر نو به شدت احساس میشود
خب شماها هم انجام میدین ارزیابی تابستون و هدفگذاری پاییز رو؟
پاییز میخواین رو چه کاری تمرکز کنید؟
یاد رزا افتادم و همه دخترایی که نیستن
دلتنگتونیم
سارا جون از دیدن پستت خیلی خوشحال شدم