بچه ها خوب گوش کنین میخوام یه تجربه باهاتون درمیون بذارم.
الان که باهاتون حرف می زنم با بدنم حال عجیب نسبتا ناخوشی دارم، ناآرومم و یک آشوب مخفی درونی دارم.
رفتم برای یه مصاحبه. خدا رو شکر خدارو شکر پدرم دم در منتظرم بود و من به اون آقا گفتم که پدرم دم دره فکر می کنید مصاحبه چقدر طول می کشه.
الان که فکرشو می کنم حال بدی بهم دست میده... اون لحظه که اینو بهش گفتم که بابام دم دره یجور جا خورد و انگار...(خدایا منو ببخش اگه گناهشو پاک کردم) ذهنش به هم ریخت.
بچه ها بابام راس میگه.
می گفت مردی که بخواد کارمند بگیره واقعا
با نیروی کارش شوخی نمی کنه.
من فکر کردم زیادی نگرانه.
ولی این رو کاملا حس کردم.
کلا باید با کسانی که قرارهدروابط کاری داشته باشیم حد و مرز شوخی رو حفظ کنیم.
نگاه به کانون یا خونواده نکنید. آدم های بد واقعاً دور و بر ما هستن و ما باید خودمون مراقب خودمون باشیم.
خودم حواسم بود که جای خلوت نباید برم،
و خیلی خیلی مسائل رو رعایت کردم امروز،
اما یک مورد که جا بمونه همون داستان میشه.
من وقتی قرار مصاحبه گذاشتم که اداره شود خیلی خلوت شده بود و خودم وقتی داشتم می رفتم تو یک لحظه وایسادم گفتم برم تو؟!
خدا رو شکر لباسم مثل همیشه نشون می داد من آدم حریم داری هستم. (ساده با رنگ های خنثی بود.) بچه ها چین چینی ها، کلوش ها، مدل دارها، آستین چین دارها اصلا برای محیط کاری توصیه نمیشه.
واقعا حس کردم لباسام سپر بودن برام.
چه حس بدی داشت اونجا
خدا رو شکر از اول محکم و جدی بودم.
خدا رو شکر هیچ آداب و خوش و بشی به جا نیاوردم،
و از همه مهم تر گفتم بابام دم دره...
بچه ها حتما متوجه شدید منظورم چیه.
مدتی که اونجا بودم فکرم آروم نمی گرفت. سعی می کردم به خودم مسلط باشم. تمام بدم پر از آمادگی فرار یا درگیری بود و کرختی عضلات دست و پام هنوز رفع نشده.
خیلی باید مراقب بود.
چند تا نکته که امروز بدجوری لمسشون کردم:
مثبت بودن آدم و شاد بودن آدم مال خونه ست و آدم های امن.
بقیه مردم باید باهاشون جدی باشی.
مردی که بخواد استخدام کنه و ازت کار بخواد باهات شوخی نمی کنه.
با یک غریبه توی یک اداره وقتی قرار بذار که ساعت اداری تموم نشده.
اینجور مواقع دیگران تمام شخصیت تو رو از رو ظاهرت (زیبا بودن، لباس ها، آرایش) و حرف زدنت می سنجن پس خیلی باید مراقب بود.
آدم ها میتونن خیلی با چیزی که نشون میدن متفاوت باشن. باطن آدم ها تا وقتی مشخص نشده چی توشه باید خیلی حواس جمع بود. مخصوصاً کسانی که ظاهر خیلی خوبی از احترام و ادب و اینا دارن.
با اینکه حال بدی به آدم میده، گاهی باید خودتو بذاری جای یک مرد مریض ببینی چطور میتونی یک دختر رو طعمه خودت کنی؟ چطور توجهش رو جلب کنی؟ چطور اعتمادش رو به دست بیاری؟ چطور زمان و مکان رو تنظیم کنی که به هدفت برسی.
بچه ها خوب دقت کنید به نتیجه گیری حرفم:
حالا من اینا رو گفتم نترسید دیگه از همه،
اینارو نگفتم که کلا همه رو از دم تیغ بگذرونید
اما معمولا دخترها چون خودشون لطیف و بی آزارن نمیتونن تصور کنن چنین کسانی چنین افکاری وجود داشته باشه.
پس:
نترسید + بدبین نشید،
هوشیار باشید.
پ.ن: امیدوارم این حالت عجیبم به پاکیم لطمه وارد نکنه. نمیدونم چیه که مراقبش باشم.