دخترای گل بارانی سلام
اگه انرژی منفی نیست پس من یه گزارش بدم
اول از همه بگم همه چیزایی که می خوام بگم صرفا گزارشه. برای مشکلاتی که میگم دنبال راه حل نیستم و صرف بیانش به من کمک می کنه بهتر بتونم خودمو آنالیز کنم.
با این حال اگر احیانا نکته ای داشتید بگین، خوشحال میشم
خب از کجا بگم...
راستش این روزا روزای عجیبی رو سپری می کنم.
با مسئله جدیدی مواجهم که نمیدونم چیه درست.
خیلی انرژی روحیم رومی گیره.
از جنس نا امیدیه، مرموزه و هر روز صبح که پا میشم دوباره جون می گیره.
صبح ها اگر برا نماز پا نشم و صبح زود پا نشم کلا، به حالت ناامید و بی انگیزه بیدار میشم.
نسبت به ادامه زندگی و تلاش برای رشدی که، قبلاً خییلی داشتم احساس خستگی می کنم و نتیجه ش شده بی تفاوتی و نشستن و نگاه کردن...
نمی دونم شاید یمدت تند رفتم، ...
حالا عجیبی این روزا که گفتم به چیه؟
به اینه که گاهی خوش اخلاقم گاهی زودرنج.
دیگران دارن یه عارفه جدید زودرنج می بینن.
وقتایی که با همه خستگی یه تلاش می کنم برای حال خوب و انجام کارهای عقب افتاده و برنامه داشتن، بطور مقطعی خوش اخلاق و صبور میشم اما وقتای دیگه زودرنج و عصبیم.
و دیگران بسیار حساس شدن که تو چرا اینجوری شدی؟ تو که اینقدر دنده پهن و صبور و خوش اخلاق شده بودی چندوقتی، چرا اینجوری شدی!
ولی خب دلیل دیگه ای هم داره.
خانواده من برعکس خودم اصلا بلد نیستن با یه آدم آسیب دیده همراهی کنن تا خودشو پیدا کنه. من هر وقت خودم تلاش کنم حال خوب بدست میارم وگرنه هیچی. متوجه نیستن، بی موقع انتقاد می کنن، با لحن بد حرفشونو می زنن و ... و منم که رنج می برم.
اون لحظات با خودم میگم من خوب میدونم اگه تو حالت صبور خودم بودم الان این کار رو می کردم و بعد فلان و بعد فلان و شرایط رو مدیریت می کردم. توی شوخی ها بهم بر نمی خورد، و... اما حالا کاملا مشهوده برام که ظرفیت وجودیم کم شده. رنجور و ضعیف شدم.
بعد مسئولیت های تو خونه م رو این روزا خوب انجام نمیدم و بقیه دارن تحملم می کنن و کم کم داره غرشون درمیاد،
حواسم پرته، تا حالا غذام شور نشده بود این هفته دو تا غذام شور شد
چلو گوشت بود من خودم دوست ندارم لب نزدم. بابام بیچاره هیچی نگفت تا آخر غذا بعد مثل درمونده ها گفت من تا حالا غذا به این شوری نخورده بودم.
خلاصه هم از نظر جسمی هم روانی، واین دو تا هم روی هم تاثیر متقابل گذاشته و بدترش کرده. خوابم اعصابم رو ضعیف کرده و خستگی و کسل بودن تحملم رو کم کرده و روحیه م که پایینه تمایل به انجام یک کار پیش برنده و مفید در من کم شده. مثلا وقتی موقع خواب نیست، ساعت یازده صبح مثلا میرم می خوابم و مقاومت نمی کنم بر نخوابیدن، و باز برنامه خواب به هم می خوره یا شب ها دیر وقت میشه نشستم پای خیاطی یا گوشی یا یه کار دیگه و پا نمیشم برم بخوابم میگم ولش کن...
شدم مثل موبایلی که حافظه داخلیش کم جا داره هی ارور میده، هی عکس و فیلمای پاتساپو پاک می کنم بدره جا باز میشه اما زود دوباره پر میشه. در حالی که یه فیلم دو گیگابایتی دانلود کردم اونو باید منتقل کنم...
حالا فقط اینا نباشه،
خبر خوب اینکه سه شبه ذکر یا ممیت رو امتحان می کنم برای اینکه خوابم ببره و جواب داد. اینو یادم نیست کدومتون گفتید، ممنونم استفاده کردم ازش و برنامه م اینه که هر شب بگم تا خوابم اوکی بشه
و خبر خوب دوم اینکه یک حداقلی برای خودم نگهداشتم و همه پل ها رو خراب نکردم:
نماز اول وقت تا جای ممکن خوندم،
کارهای عقب مونده م رو تلاش کردم و تعدادیشو به سر انجام رسوندم که ذهنم رو خالی کرد. یه چادر نماز نصفه داشتم دوختم تمام شد الان سرم می کنم، پرداخت قبض موبایلم بود که یک قرن بود هی می گفتم بعدا، و چند تای دیگه.
برای بعضی کارا هرچند خیلی تاثیری نمی دیدم اما زورمو زدم که انجام بشه چون میدونم زمینه سازی می کنه تا بهتر بشم.
تلنگرهای سنا خواهری عزیز هم بی تاثیر نبود و دفتر بولتم رو که ازش خسته شده بودم به روز کردم و گفتم فقط مهم ها رو می نویسم. هر چند هنوز چیزی ننوشتم اما خب یک قدمی برداشتم و به امید و یاری خدا این قدم ها برکت پیدا می کنه و دریا میشه
اوضاع پاکی به لطف یادآوری به جا و به موقع بهاری جون خوبه که گفت و لا تتبعوا خطوات الشيطان.
زد به هدف.
و آجیل گلبرگی جون که گفت: حافظ پاکی لبه دره راه نمیره.
و انرژی مثبتای همتون که بهم می رسه خواهری های گلم؛
رهایی، رها، یلدا، سنا، آبی، شادی، رزا، عطری جون، ماشالا اینقدر زیادیم دیگه اسما یادم میره,
انصافا قصد و غرضی نیست
امروز که می نویسم حالم بهتره البته برام خیلی دعا کنید منشأ رو پیدا کنم چون کلا همه این حالات خوبم تا وقتی دلیل اصلی رو متوجه نشدم گذرا و موقتیه و نمیشه روش حساب کرد.
قربون همتون برم، ممنون که گوش کردید
عارفه/۲۴ خرداد/۱۶ روز خوب