کانون

ایرانا جانم
مرسی از توصیه ات♥︎
اره حتما از حالا فعال تر میشم

حیدر کرار / ۱ شهریور / ۱۰ روز پاک

سلام
شادی. 
2 روز خوب.

سلااامم

چه طورین بارونی ها ؟

حقیقتا اگه خودم بخوام حالمو بگم، باید بگم یکم تو ابهام به سر میبرم
ایرانا/ ۲۵ مرداد / در حوالی ۱۶ روز خوب با شک و تردید

امروز داشتم به این فکر میکردم ک صفر کنم مجدد، یا نکنم..

بعد به خودم گفتم چرا یه کاری میکنی ک خودتو بزاری تو حالت شُبه؟

اینو به دست انداز می بینم :‌)
قرار بود ک پاکیا تو همون مرداد پاپرجا بمونه  و هنوزم سر جاشه خوشبختانه

امان از کنترل ذهن 
یادم نبود میخواستم این هفته، ۷ روزو  پاک اعلام کنم
الان دیگه یادم میمونه

لطفا دعام کنین
حنیفااا تو هم مراقب خودت باش لطفا


----


خوووووووببب
ببینین چی داریییمم

یه نفر یه دهه رو پاک پشت سر گذاشته

به قول خارجیا 
Well 
Well
Well

فاطمه خانوم منتظریم شیرینیو خودت بیاری پخش کنی

ان شاءالله ۱۰۰ روزگیتو جشن بگیریم


شادی جان پایدار باشی

یآرا
از 10 شهریور
0 روز

می‌خوام برم برای زدن رکورد قبلیم
که صد و ده روز بود..
کاش بشه...
بخاطر سلامتیم کاش بشه

سلام 

امیدوارم حالتون عالی باشه  

نقل قول: امروز داشتم به این فکر میکردم ک صفر کنم مجدد، یا نکنم..

چی شده ایرانا جانم؟

___________
همچنان در اون بازه انتظاری که گفته بودم به سر می‌برم ، پر از فکر اما سردرگم
و خودم هم هنوز چیزی نمیدونم که بخوام راجبش حرف بزنم

پ‌ن نگران: گروهمونو رفتم از اون ته مها یافتم ، پس کوجایین؟
این بود آرمان‌های ما؟ پس اونایی که قرار بود شیرینی بدن کوشن 

العبدالمرحوم/۲۰ مرداد/۲۳ روز خوب

سلام.

صدای منو می‌شنوید از پانسیون-مدرسه(با لحن کالیفرنیا-آمریکا ساسی بخونین )

 چند وقت پیش کسی اومد از دوستم پرسید فلانی، اگه نیمه‌شعبان و عاشورا بیوفتن تو یه روز عزاداری می‌کنی یا خوشحالی؟! دوستمم فاز روشنفکرانه برداشته بود، نیم‌ساعت تومار تایپ کرد که من تعادل رو نگه میدارم و این کارو می‌کنم و اون‌کارو می‌کنم.
خلاصه وقتی طرف بهش گفت بابا دیوونه مگه میشه این دوتا توی ی روز بیوفتن قشنگ تا چند وقت خیره به دیوار بود.   و اون طرف هم تا آخر دوستیشون  ماجرای نیمه‌شعبان رو بهش یادآوری می‌کرد.

اینجانب پس از مدت‌ها تلاش تونسته با اجبار مشاور سحرخیز بشه و به طور میانگین ۷:۳۰ تا ۸ بیدار میشه.

دیشب زنگ زدم دوستم و گفتم امروز کلاس ریاضی یا شیمی جبرانی داریم از ۸:۳۰ تا ۱۲..  ۷ پاشدیم و سریع لباس پوشیدیم اومدیم مدرسه..
من ۸ رسیدم و رفتم توی کلاس نشستم، دیدم هیچ‌خبری نیست  رفتم‌ پرسیدم‌گفتن امروز علاوه بر اینکه جبرانی ریاضی نداریم؛ جبرانی شیمی هم نداریم و چطور این حرفو میزنی؟! 
خلاصه دوستم وقتی ۸ صبح رسید تا چند ثانیه با "تو چشام فوشه میفهمی؟!" بهم خیره شده بود.

عصر کلاس زبان دارم و نه من میدونم تکالیف چین، نه دوستم.  نه من واتساپ دارم که گروه کلاس رو چک کنم، نه دوستم.  و همینطور نه من‌شماره همکلاسی‌های زبان رو دارم و نه دوستم..

ناهار امروزمون کمه و میخوایم‌ با روایت " همانا غذای بک نفر برای دو نفر و غذای دو نفر برای سه نفر یا چهارنفر کافی‌ست.. " خودمون رو سیر کنیم.


خلاصه که صبح رو به ظهرتون بخیر و براتون روط خوبی رو آرزو‌ می‌کنم.

سلامم
عصر اولین روز هفته تون بخیر


شادی جان امیدوارم بهت مدرسه خوش بگذره

نقل قول:
ناهار امروزمون کمه و میخوایم‌ با روایت " همانا غذای بک نفر برای دو نفر و غذای دو نفر برای سه نفر یا چهارنفر کافی‌ست.. " خودمون رو سیر کنیم. 

این خیلییی حال میده 
اگررر دوستای پایه داشته باشی و تعارفی نباشن

---
یارا جان ماشالله روحیه  
بیا بگو ببینیم چه جوری پلنو چیدی برا شکستن رکورد ؟


---
همچنان فاطمه سادات منتظم یه چایی بهمون بدی به عنوان شیرینی روز ۱۰ پاکی
کجا رفتی؟ 

---
ضحی جاان خداروشکر چیزی نشده 
امیدوارم ک راهو پیدا کنی جان و دل، به خودت خیلی سخت نگیر تا زمان بگذره :‌)
هر چی موضوعو ساده تر کنی بهتر میشه حلش کرد

ماشالله به روزای پاک، اختلاف روزامون خیلی کمه ها مراقب خودت باش



ایرانا ۲۵ مرداد در شرف ۱۸ همین روز پاکی با مدد حضرت زهرا

نقل قول: همچنان فاطمه سادات منتظم یه چایی بهمون بدی به عنوان شیرینی روز ۱۰ پاکی  

کجا رفتی؟  

سلام 

می خواستم برم حرم امام رضا(ع) و یه شیرینی معنوی بدم ، 
فعلا که نشده برم 
__________

حیدر کرار/ ۱شهریور / ۱۲ روز پاک

سلامم.
من قرار بود نهایت ۱۲ بخوابم و یک ساعت قبل خواب گوشی دست نگیرم. الان ساعت ۱ ک هنوز گوشی دستمه.
بابام اخرشب واستاد بالای سرم تا بشقاب آش رو کامل بخورم؛ یعنی واقعا از گلوم نمیرفت پایین چند بار خکاستم از زیرش در برم دیگه دیدم حدی جدی عصبانیه به زور خوردم همه رو ؛ من واقعا معدم‌ کوچیکه.
فردا نوبت ازمایشگاه دارم؛ بابام اصرار داره ببینه دلیل این کم خوراکی چیه و فردا ساعت ۶ صبح ناشتا باید برم ازمایش بدم.
قد و وزنمم تقریبا نرماله و bmi م ۱۹.۵ .. با تحرک نسبتا بالا ولی تغذیه خیلی کم.. :
واقعا کسایی که خیلی غذا میخورن چطوری حال و حوصله جویدن اون همه لقمه رو دارن ..؟


شبتون خیلی بخیررر

سلام خواهریا.
اومدم یه چیزی بگم که خودم امروز بهش رسیدم. 

اول از همه ما علوم اجتماعی ها یه اصطلاح داریم: صورت بندی کردن مسائل
یعنی علل و اسباب مسایل رو چطور کنار هم می چینیم و نتیجه گیری می کنیم.


امروز به پاسخ بهتری برای این سوال رسیدم که 
چرا نماز اول وقت؟
ربط نماز اول وقت با روی روال افتادن زندگی و احساس آرامش.

احتمالا خیلی از ما دانسته های قرآنی دینی مون درباره سبک زندگی که توش حرفای خدا به کار بیاد کمه.
بنابراین ممکنه نماز اول وقت هم می خوندیم یا بهش اعتقاد داشتیم اما نمی تونستیم این پازل زندگی با آرامش رو کامل بچینیم. نقص آگاهی مون باعث این شده بوده.


خب حالا ربطش چیه؟
من اینو تشبیه می کنم به باشگاه خدایی ها.
هر کی نماز بخونه عضو این باشگاهه.
هر کی اول وقت بخونه امتیازش بیشتره.
امتیاز کنایه از وصل شدن به نیروهای طبیعت که ما نمی شناسیم اما در رشد و آرامش ما موثرند. و چون خدا می دونسته اینقدر مهمه گفته نماز بخونید. (این درک منه.)
خدا گفته نماز بخونید تا به خودتون سود برسونید. ما نمی دونیم اون سود چیه پس فعلآ تشبیهش می کنیم به امتیاز بیشتر در باشگاه خدایی ها.

شرط عضویت تو این باشگاه اعتماد به خداست.
نباید به خدا شک کنی.
مشکل برات پیش اومد شک کنی خدا باهات بده،
دوست نداره.
خدا حاجتتو نداد پس لابد...
اینا رو باید از خودت دور کنی چون امتیاز نماز هاتو می سوزونه.
خب، حالا امتیاز گرفتیم فایده ش چیه؟
فایده ش همون وصل شدن متافیزیکی هست که ما درکش نمی کنیم اما اثر داره. اثر نافهمیدینی بر قسمت های دیگه زندگی مون. این همون جهان پیچیده و منسجمیه که خدا ساخته و از طریقش هر چیزی سر جای خودش قرار می گیره.



حالا بقیه ماجرا چیه؟ عارفه چی می‌خوای بگی؟ اون تیکه های پازلی که نداریم چین که به نماز اول وقت باید وصل بشن ولی نیستن؟ 

من یک صورت بندی از حرفای خدا دارم که پازل رو درست می کنه. اهمیت نماز معلوم میشه. و بقیه حرف های خدا معناداریشون مشخص میشه.

خدا بچه ها به ما تو قرآن گفته مشکلات سختتو به من بسپار و دیگه نگرانش نباش. همون توکل کردن 
اینو نگهدارید.

از طرف دیگه گفته گفته ليس للإنسان إلى ما سعى یعنی تلاش نکنی نتیجه ای هم نمی گیری. و به عبارتی هر چقدر تلاش کنی نتیجه شو‌ می بینی.

و گفته لا يكلف الله نفسا إلا وسعها یعنی هر چقدر توانته ازت تلاش می خوام نه بیشتر نه کمتر. توانت زیاده؟ زیاد هم باید کار کنی، توانت کمه؟ ناراحت نباش وظیفه تو همون کمه س.


صورت بندی من اینه که:
هر کی تصمیم گرفت با سیستم خدا پیش بره تو زندگی باید
 ۱) نماز بخونه.
 ۲) شک نکنه به خوبی خدا
این، شرط عضویت توی این باشگاهه.
یعنی اگر اتفاق بدی افتاد فرضمون این نیست که خدا با من بد کرد
بنا رو بر این میذاریم که ما علممون محدوده ممکنه فکر کنیم چیزی خوبه در صورتی که دو روز بعد به ضررمون قراره بشه پس خدا اونو بهمون نمی‌ده. اینجوری درباره ش قضاوت می کنیم.
و وقتی خدا چیزی رو جور نمی کنه بنا رو بر این میذاریم که خدا بهترین رو قراره بهمون بده پس حتما این خوب نبوده که نداده. به خدا شک نمی کنیم بلکه پی می بریم به این که من چقدر چیزها هست که نمی دونم!

حالا خدا چون می دونه زیاد از این موقعیت ها پیش میاد که ما نمی دونیم دلیلش رو، در کنار نماز که انرژی معنوی ما رو تامین می کنه مکمل بنزین صبر رو آورده. دیدید همیشه در کنار نماز تو قرآن خدا صبر رو راه نجات میگه؟ 



تا جایی که میتونیم و عقلمون می رسه، در حد توانمون (نه این که خودمون رو هی سرزنش کنیم، نه این که بتونیم و بگیم نه خودش باید بشه!) تلاش کنیم بقیه شو به خدا بسپاریم.

خب اون کار رو انجام دادیم هنوز مشکل هست. چه کنیم عارفه؟

سپردن بقیه ش به خدا و صبر. 
یادتونه شرط عضویت شک نکردن به خدا بود؟ سختی ماجرا و ریاضت کشیدن تو باشگاه خدا همینه. چقدر میتونی ندونی و صبر کنی و گمان خوبت به خدا رو زیر سوال نبری.

ما وقتی عضو این باشگاهیم باید رو این کار کنیم.


خب، خدا باشگاه رو اینطوری طراحی کرده‌. همه چیزش با هم همسوئه. اما اگر ما یهو کاری کردیم که غیرهمسو بود. گناه کردیم. شک‌کردیم. سیستم خدا دو جور اثر این کارهای غیر همسو رو نشون می‌ده.

گاهی همون موقع یه چیزی میشه که نتیجه و اثر گناه ماست گاهی هم نه نشون نمی‌ده. بعدا نشون داده میشه. مثل اثر نون حرام که در نسل آدم پیدا میشه. به مرور پیدا میشه. اما بعضی چیزا همون موقع، حالا شما بگید کدوم گناها به نظرتون همون موقع اثرشون معلوم میشه؟

داشتم 
ربط نماز اول وقت با روی روال افتادن زندگی و احساس آرامش رو می گفتم.
نماز اول وقت چجوریه سیستمش.
نماز اول وقت یه کار سخته قبول دارید؟ یبار دو بار نیست، سر ساعت هر روز سه بار، تا میای بشینی سر درست پاشو نماز شد.
خب سخته دیگه

ولی برا کسی که به سیستم خدا اعتماد داره مهم جمع کردن امتیاز بیشتره. امتیاز بیشتر مساویه با رشد بیشتر. 

حالا داشتن آرامش و زندگی رو روال
خدا اینو تضمین کرده. گفته اگهههههه منو قبول داریییییی، حسابی قبول دارییییی، فکر نمی کنی من گولت زدم، اینا بیا.

به خاطر این ما میگیم اسلام. اسلام از تسلیم شدن میاد یعنی من نمی دونم خدایا خیلی چیزا رو اما حرفتو قبول می کنم. 

حالا این که ما وارد این باشگاه بشیم یا نه تصمیم خودمونه.

و ضمناً خدا رو اگه نشناسیم قطعا میگیم کی حال داره با این سیستم پیچیده پیش بره

ولی خدا رو بری درست بشناسی دلیل کافی پیدا می کنی که اونو الگوی خودت کنی.
البته من دیکته نمی کنم. 
قصه موسی و خضر توی قرآن عین رابطه خیلی از ما هاست با خدا. هی چون و چرا می‌کنیم در حالی که خدا همه کارهاش حساب و کتاب داره همه کارهاش از سر مهربونیه از عشق زیاده از عالم مطلق بودنه.





(بچه ها تا بیام بنویسم حس می کنم یه چیزاییش یادم رفت
خودتون بگید اگه حس می کنید ناقصه، کجای پازل رو نگفتم.)
ایراد بگیرید تا کاملش کنم. آخه این قضیه سال ها مسیله من بوده و تازگی راه حلشو پیدا کردم.

نکته قشنگ ماجرا یادم اومد نماز اول وقت وقتی شدنیه و با دوام می مونه که ما به خدا اطمینان کامل داریم. 


اصلا جالبی ماجرا اینه که تا به درجاتی نرسیم نمی‌تونیم نماز اول وقت رو برای مدت طولانی حفظ کنیم. 

چرا اینو میگم، چون اول گفتیم می‌خوای امتیاز بیشتر ببری نماز اول وقت اما نکته همینه که تا قوی نباشی نمیتونی نماز اول وقت مداوم داشته باشی.
جالبه نه؟

و نصیحتم اینه که حرفای بقیه آدم ها درباره خدا رو بلغور نکنید،
فکر کنید.
چرا؟
وقتی همه میگن 
خدا منو دوست نداره.
خدایا چرا من باید این بلا سر بیاد؟
از خودتون بپرسید
چه مدل دیگه ای میشه این سختی ها رو فهمید؟
آیا علامت سوال رو باید رو به خدا بگیرم؟ بگم پس خدا عادل نیست؟ یا بگیرم سمت فهم خودم و بگم شاید من اشتباه فهمیدم؟

سلام.  
عارفه. نماز جماعت هم امتحان کن. من همش چند وقته دارم امتحان میکنم. آرامشش خیلی بیشتره. 
اصلا تو خود مسجد که باشی خیلی خوبه. مخصوصا صف های اول. معمولا صف های آخر نامرتب و صدای بچه ها زیاد. ولی صف های اول حس و حالش خیلی خوبه.
خلاصه اگر تونستی نماز جماعت هم امتحان کن.
من یه مدت نماز اول وقت را امتحان کردم. خیلی به پاکیم کمک کرد. خیلی خوب بود. ولی جماعت یه چیز دیگه است. در حدی که اگر کاری پیش بیاد نتونم برم مسجد دلم میخواد گریه کنم :

---

  زده به سرم خراب کنم 
  خیلی روم فشار
  خیلی زیاد
ولی همش خودمو به صبر دعوت میکنم
همش با گوشی میرم حرم امام رضا
خدایا خواهشا کمک کن خراب نشه
احساس میکنم خیلی ضعیف شدم.

اگر یادتون بود منم دعا کنین لطفا

یه کاری بود خیلی دوست داشتم بشه. ولی خبری ازش نیست. چقدر انتظار بد. نمیدونم هم چنان باید منتظر بمونم براش یا نه
حس پوچی خیلی شده. احساس میکنم برای این کار مناسب نیستم. باید به کمتر راضی بشم. 
ولی میدونین خیلی بی انصافیه 
من برای رسیدن به این نقطه خیلی زحمت کشیدم. خیلی. 
نمیدونم یه وقتایی میگم شاید اشتباه کردم. اصلا اشتباه اومدم. این همه زحمت پوچ شد رفت هوا.

آخرش یه چی میشه بالاخره.


ببخشید خیلی شد. دلم خیلی پر بود. وسوسه خیلی بود . از همه جا و همه کس بریده بودم. گفتم بیام اینجا. 
که اینم اینجوری شد
ببخشید